دروس و سخنرانی ها
توحید صدوق
دوشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۱
تهیه و تنظیم : قدرت الله رمضانی

به جهت سفری که در پیش داریم، مصلحت دیده شد که اگر حدیث دوم این باب را – که مفصل است – شروع کنیم به جایی نمی‌رسد. لذا حدیثی از همین باب نقل می‌کنیم که بشود در یک جلسه ختمش کرد.

حدیث بیستم (20) از همین باب (باب التوحید و نفی التشبیه) از کتاب شریف توحید صدوق، ص 66 – 67 ، چنین است: از جابر جعفى نقل است كه گفت:

«جَاءَ رَجُلٌ مِنْ عُلَمَاءِ أَهْلِ الشَّامِ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ† فَقَالَ: جِئْتُ أَسْأَلُكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ لَمْ أَجِدْ أَحَداً يُفَسِّرُهَا لِي وَ قَدْ سَأَلْتُ ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ كُلُّ صِنْفٍ غَيْرَ مَا قَالَ الْآخَرُ. فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ†: وَ مَا ذَلِكَ؟ فَقَالَ: أَسْأَلُكَ مَا أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ بَعْضَ مَنْ سَأَلْتُهُ قَالَ‏ الْقُدْرَةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الْعِلْمُ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الرُّوحُ؟ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ† مَا قَالُوا شَيْئاً أُخْبِرُكَ أَنَّ اللَّهَ عَلَا ذِكْرُهُ كَانَ وَ لَا شَيْ‏ءَ غَيْرُهُ وَ كَانَ عَزِيزاً وَ لَا عِزَّ لِأَنَّهُ كَانَ قَبْلَ عِزِّهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ: } سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ { وَ كَانَ خَالِقاً وَ لَا مَخْلُوقَ، فَأَوَّلُ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ مِنْ خَلْقِهِ الشَّيْ‏ءُ الَّذِي جَمِيعُ الْأَشْيَاءِ مِنْهُ وَ هُوَ الْمَاءُ. فَقَالَ السَّائِلُ: فَالشَّيْ‏ءُ خَلَقَهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ أَوْ مِنْ لَا شَيْ‏ءٍ؟ فَقَالَ: خَلَقَ الشَّيْ‏ءَ لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ كَانَ قَبْلَهُ، وَ لَوْ خَلَقَ الشَّيْ‏ءَ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِذاً لَمْ يَكُنْ لَهُ انْقِطَاعٌ أَبَداً وَ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ إِذاً وَ مَعَهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَكِنْ كَانَ اللَّهُ وَ لَا شَيْ‏ءَ مَعَهُ فَخَلَقَ الشَّيْ‏ءَ الَّذِي جَمِيعُ الْأَشْيَاءِ مِنْهُ وَ هُوَ الْمَاء» ؛
مردى از علماء شام نزد امام محمد باقر† آمد و گفت: من آمدم مسأله‏اى از شما بپرسم كه نيافتم كسى را كه آن را برايم توضيح دهد، و از سه دسته مردم آن را پرسيدم و هر دسته جواب ديگرى دادند، امام† فرمود: آن مسأله چيست؟ گفت از شما مي‌پرسيم نخست آفريده خدا چيست؟ از بعضى كه پرسيدم گفتند، توانائى است، و بعضى گفتند دانش است، و برخى ديگر گفتند: روح است. امام باقر† فرمود: چيز درستى نگفتند. من به تو مي‌گويم كه: خدای‌تعالی بود و جز او نبود، با عزت بود و عزت ديگرى نبود، چون او قبل از [اظهار] عزتش بود. و اين است فرموده او که: «منزه است پروردگارت، پروردگار عزت، از آنچه وصف كنند» آفريننده بود در حالی که آفريده‏اى نبود، و سرآغاز آنچه آفريد چيزى بود كه همه چيزها از آن باشد، و آن آب است. گفت: [آن مخلوق نخست را] خدا از چيزى آفريد يا از ناچيز؟ فرمود: آن (مخلوق نخست) را آفريد نه از چيزى پيش از آن! و اگر آن را از چيزى مى‏آفريد هرگز دنباله آن قطع نمی‌شد و همواره چیزی با خدا می‌بود! در حالی که خدا بود و چيزى با او نبود، پس چيزى را - كه همه اشیا از آن باشد - آفريد، و آن آب است.
توضیح:

اینکه حضرت فرمود:

« كَانَ وَ لَا شَيْ‏ءَ غَيْرُهُ» ؛ بود و هیچ چیز با او نبود.

این یک اصل وحیانی است که به صورت‌های مختلف (فراوان) آمده است. روشن است که این اصل با رویات دیگر هم تطبیق می‌شود.

این اصل، در برابر مسئله‌ای است که اکثر فلاسفه قائل‌ به آن هستند، و آن قدمت عالم است. البته ادله‌ای دارند که - در جای خودش - همه را بررسی و مخدوش نموده‌ایم.

«وَ كَانَ عَزِيزاً وَ لَا عِزَّ» ؛ با عزت بود و عزت ديگرى نبود.

یعنی ظهور عزت در خلق نبود، اما خدای عزیز بود. مانند اینکه گفته می‌شود: قدرت بر خلق - پیش از خلق - (از جانب خدا) بود ولی خلق نبود.

«لِأَنَّهُ كَانَ قَبْلَ عِزِّهِ» ؛ چون او قبل از [اظهار] عزتش بود.

در پاورقی که برخی از بزرگان نوشته‌اند آمده است:

«ای کان عزیزا بذاته و لم یظهر عزه علی خلقه لانه کان قبل ظهور عزه علی خلقه اذ کان و لا شئ غیره» (پاورقی از: سید هاشم حسینی تهرانی) ؛ یعنی خدا – به ذات خود – عزیز بود، و هنوز عزتش را در خلقش ظاهر نکرده بود، چراکه او (پیش از ظهور عزتش بر خلقش) بود و چیزی غیر او نبود.

امام† در ادامه می‌فرماید:

«وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ: } سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ { وَ كَانَ خَالِقاً وَ لَا مَخْلُوقَ» ؛ و اين است فرموده او که: «منزه است پروردگارت، پروردگار عزت، از آنچه وصف كنند» آفريننده بود ولی آفريده‏اى نبود.

یعنی خدای‌تعالی - در قدرت بر خلق و ایجاد - تام است، نیاز به غیر ندارد؛ نه علت تامّة اصطلاحی که باید کار کند، واجب است خلق کند؛ خیر، بلکه ایجادش متوقف بر مشیت و اراده اوست.

«فَأَوَّلُ شَيْ‏ءٍ خَلَقَهُ مِنْ خَلْقِهِ الشَّيْ‏ءُ الَّذِي جَمِيعُ الْأَشْيَاءِ مِنْهُ وَ هُوَ الْمَاءُ» ؛ و سرآغاز آنچه آفريد چيزى بود كه همه چيزها از آن باشد، و آن آب است.

چیزی که همه اشیا پدید آمده از اوست، آب است. مشخص است که مراد، این آب خاص (معروف نزد ما) نیست.

در این خصوص - که اول ما خلق الله چیست؟ (الماء، العقل، نور محمد…) - در حدیث دوم از همین باب، بحث مبسوط خواهد آمد. ان شاء الله.

«فَقَالَ السَّائِلُ: فَالشَّيْ‏ءُ خَلَقَهُ مِنْ شَيْ‏ءٍ أَوْ مِنْ لَا شَيْ‏ءٍ» ؛ [آن مخلوق نخست را] خدا از چيزى آفريد يا از ناچيز؟

یعنی خدا شئ اول را از چیزی خلق کرده یا از هیچ‌چیز (لاشئ)؟ خواسته اشکال کند که هرکدام را بفرمایید ایراد دارد. حضرت هر دو را نفی کردند.

«فَقَالَ: خَلَقَ الشَّيْ‏ءَ لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ كَانَ قَبْلَهُ وَ لَوْ خَلَقَ الشَّيْ‏ءَ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِذاً لَمْ يَكُنْ لَهُ انْقِطَاعٌ أَبَداً وَ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ إِذاً وَ مَعَهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَكِنْ كَانَ اللَّهُ وَ لَا شَيْ‏ءَ مَعَهُ فَخَلَقَ الشَّيْ‏ءَ الَّذِي جَمِيعُ الْأَشْيَاءِ مِنْهُ وَ هُوَ الْمَاء» ؛ فرمود: آن (مخلوق نخست) را آفريد نه از چيزى پيش از آن! و اگر آن را از چيزى مى‏آفريد هرگز دنباله آن قطع نمی‌شد [تسلسل لازم‌ می‌آمد] و همواره چیزی با خدا می‌بود! [قدمت عالم و عدم مخلوقیت آن لازم می‌آمد] در حالی که خدا بود و چيزى با او نبود، پس چيزى را - كه همه اشیا از آن باشد - آفريد، و آن آب است.

اگر اول مخلوق را از چیزی خلق می‌کرد، نقل سخن به آن چیز می‌شد، و یتسلسل. و اگر بگویی چیزی همواره (بدون سابقه عدم حقیقی) بوده، لازمه‌اش معیّت و همراهی (همیشگی) چیزی با خداست، و حال آنکه: کان الله و لاشئ معه.

به علاوه، اگر چیزی – همواره - با خدا باشد پس مخلوق نخواهد بود، در این صورت، قدمت و عدم مخلوقیت او لازم می‌آید.

البته روشن است که خدای‌تعالی، اول مخلوق را از «لاشئ» (عدم) هم خلق نکرده، بلکه خلق کرده «لا من شئ»، یعنی ایجاد کرده و وجود بخشیده است. مثالی که در این خصوص می‌شود (برای تقریب به ذهن) گفت، صُوَر نفسانی است که نفس ایجادش می‌کند، اما ایجادش از چیزی نیست، از عدم هم نیست، که مبدأ آن عدم باشد.

اللهم صل علی محمد و آل محمد

تهيه و تنظيم: قدرت الله رمضاني

توحید صدوق

در صورتی که در مورد این جلسه سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید...

دیدگاه خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.