دروس و سخنرانی ها

بسم الله الرحمن الرحيم

حديث چهارم

عن هارون بن عبدالملک قال سئل أبو عبدالله عليه السلام عن التوحيد فقال: هو عزوجل مثبت موجود لامبطل ولا معدود ولا في شيء من صفة المخلوقين وله عزوجل نعوت و صفات فالصفات له و اسماءها جارية علي المخلوقين مثل السميع والبصير والرؤوف والرحيم وأشباه ذلک والنعوت نعوت الذات لاتليق إلا بالله تبارک وتعالي والله نور لا ظلام فيه و حي لا موت له و عالم لا جهل فيه و صمد لا مدخل فيه ربنا نوري الذات في الذات عالم الذات صمدي الذات . 1

ترجمه حديث

از امام صادق عليه السلام در مورد توحيد سؤال شد ايشان فرمودند:

خداوند موجود ثابتي است که پوچ و باطل و قابل شمارش نيست و همچنين عاري از صفات مخلوقين است. براي خداوند نعوت و صفاتي است. حقيقت صفات در مورد خدا و براي خداست و اسم هاي اين صفات بر مخلوقين هم اطلاق مي شود مانند: سميع، بصير، رؤوف، رحيم و مانند اين صفات.

نعوت مختص ذات خداوند است و هيچ کس جز ذات خداوند لياقت نعوت را ندارد، خداوند نوري است که تاريکي در او نيست و زنده اي است که مرگي براي او نيست و عالمي است که جهلي ندارد و صمدي است که هيچ نفوذ و راه ورودي ندارد، پروردگار ما ذاتش نوراني است و زنده و عالم و بي نياز است.

توضيح روايت

هو عزوجل مثبت، موجود لا مبطل ولا معدود.

تعبير «موجودٌ» در مورد خداوند متعال در روايات زياد استعمال شده است. البته بايد دقت شود که معناي «موجود» در مورد خداوند غير از موجودي است که به مخلوقات اطلاق مي شود. موجودي که به ممکنات اطلاق مي شود يعني: شيء وُجِدَ، چيزي که به وجود آمده است يعني نبوده سپس به وجود آمده است؛ اما در مورد خداوند اينگونه نيست.

به همين جهت در روايات وقتي به خداوند موجود اطلاق شده است بلا فاصله فرموده اند: لا کالأشياء، يعني خداوند موجود است اما نه موجودي مانند ساير اشياء؛ زيرا ذات مقدس حضرت حق ازلي است و موجود بعد العدم نيست به خلاف ساير اشياء که موجود بعد العدم و حادث اند.

مانند مطلبي که در ابتداي روايت آمده است در روايات ديگر با تعابير مختلف آمده است. مثلاً در روايتي در مورد خداوند متعال آمده است: خارج من الحدين حد التعطيل و حد التشبيه ؛ 2

يعني خداوند متعال از دو حد خارج است:

1ـ حد تعطيل: يعني باطل و موجود نبودن خداوند.

2ـ حد تشبيه: يعني تشبيه خداوند به مخلوقات.

تعبير «مثبت موجود لا مبطل» که در روايت آمده است خداوند را از حد تعطيل خارج مي داند.

و تعبير «لا معدود» خروج از حد تشبيه است.

خروج از حد تعطيل مشخص است اما خروج از حد تشبيه به وسيله «لا معدود» نياز به توضيح دارد.

هرچه معدود باشد يعني قابل شمارش باشد محدود است و اندازه دارد و هرچه محدود باشد و اندازه داشته باشد قابل تجزيه و تقسيم است و هرچه قابل تجزيه و تقسيم باشد مرکب است. هر چه مرکب باشد نيازمند است و خداوند نيازمند نيست.

پس وقتي گفته مي شود خداوند متعال معدود و قابل شمارش نيست؛ يعني محدود و مرکب نيست يعني قابل تجزيه و تقسيم و نيازمند نيست، در نتيجه به هيچ چيزي تشبيه نمي شود.

در روايت ديگري آمده است که: در مورد خداوند سه گونه تصور است:

1ـ تعطيل. 2ـ تشبيه. 3ـ اثبات بلا تشبيه.

در روايت مورد بحث ما نيز تعبير «مثبت موجود لا مبطل» نفي تعطيل و معدوم بودن خداوند مي کند و تعبير ولا معدود نفي تشبيه کند و کل عبارت يعني «مثبت موجود لا مبطل ولا معدود» اثبات بلا تشبيه است چون هم ذات مقدس حضرت حق را ثابت مي کند و هم تشبيه را باطل مي کند.

گفتيم که تعبير «لا معدود» تشبيه و قابل تجزيه و تقسيم بودن خداوند را نفي مي کند و اين همان معناي احدي است که در روايت اميرالمؤمنين عليه السلام آمده است 3.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام عازم ميدان بودند که يکي از اصحاب خدمت ايشان رسيد و عرض کرد: خدا يکي است يعني چه؟

ديگر اصحاب به اين شخص اعتراض کردند و گفتند: آيا الان وقت سؤال پرسيدن است؟ قلب امام عليه السلام متوجه دشمن و جنگ است و تو مي پرسي: خدا يکي است يعني چه؟!

حضرت فرمودند: بگذاريد سؤالش را مطرح کند چراکه جنگ ما براي ماندن همين حقايق است. سپس فرمودند: خدا يکي است چهار معنا دارد، که دو معنا در مورد خداوند درست است و دو معناي ديگر نادرست.

معناي اول نادرست: واحد عددي است.

واحد عددي، واحدي است که قابل تکثير است يعني قابليت دارد که از همان حقيقت واحد دو چيز يا سه چيز يا بيشتر باشد.

معناي دوم نادرست: واحد نوعي است.

واحد نوعي، نوعي از انواع است مثل اينکه بگوييم: شيئي نوعي از اشياء است يا شخصي يکي از مردم است يا مثلاً در مورد نوع اصطلاحي بگوييم: انسان نوعي از انواع است.

معناي اول صحيح اين است که: خداوند واحد است يعني خداوند شبيه و نظير ندارد.

معناي دوم صحيح اين است که: خداوند واحد است يعني قابل تجزيه و تقسيم نيست.

وله عزوجل نعوت و صفات...

در بسياري از روايات تفاوتي بين نعت و صفت بيان نشده است اما در اين روايت بين اين دو تعبير، فرق گذاشته شده است.

* صفات، هم بر خداوند اطلاق مي شود، هم بر مخلوق؛ مثلاً مي گوييم: الله عالم، زيد عالم يا الله قادر، زيد قادر علي کذا يا الله رحيم، زيد رحيم و...

نکته مهم اين است که خداوند و مخلوقات فقط در لفظ و مفهوم اين صفات با هم مشترک اند. حقيقت اين صفات مربوط به خداوند است و مخلوقات فقط در مفهوم با خداوند مشترک اند ولي در مصداق اشتراکي نيست به عبارتي حقيقت اين صفات که در آن نقصي نيست مثلاً علم لا جهل فيه و حي لا موته له و... مخصوص و منحصر به ذات مقدس حضرت حق است اما مفهوم معمولي اين صفات که در آن نقص هست به موجودات ديگر هم اطلاق مي شود.

در روايت ديگري هم که در ابواب آينده نقل خواهد شد ،4 آمده است که عالم هم به خداوند و هم به خلق اطلاق مي شود اما اين اشتراک فقط در لفظ است و در معني و حقيقت مختلف اند.

* نعت، يعني همان حقيقت بي نقصي که مختص ذات مقدس خداوند است مثلاً نور لا ظلام فيه يا حي لا موت له يا علم لا جهل فيه و قدرة لا عجز فيه. به زيد ممکن است بگوييم: عالمٌ، قادرٌ، حي اما لا جهل فيه و لا عجز فيه و لا موت له نمي گوييم.

< p>در نتيجه اگر مراد حقيقت بلا نقص باشد نعت است و مخصوص ذات خداوند است، اما اگر مراد فقط مفهوم معمولي باشد صفت است و مشترک بين خدا و خلق است.

نور لا ظلام فيه:

خداوند متعال نوري است که تاريکي در او نيست البته منظور از اين تاريکي و ظلام، سياهي و تاريکي مادي نيست بلکه منظور از لا ظلام فيه اين است که خداوند مخلوق و محدود نيست، به همين خاطر کساني که نسبت به انوار مقدسه معصومين عليهم السلام مي گويند که مظلم الذات هستند منظور اين نيست که ذاتشان مانند زغال سياه و تاريک است بلکه مقصود اين است که اين انوار مقدسه مخلوق و محدود هستند و به عبارت ديگر ممکن و نيازمند هستند.

حديث پنجم

عن أبي جعفر قال: إن الله تبارک و تعالي کان ولا شيء غيره نوراً لا ظلام فيه و صادقاً لا کذب فيه و عالماً لا جهل فيه و حياً لا موت فيه و کذلک هو اليوم و کذلک لايزال أبداً . 5

از امام باقر عليه السلام نقل شده است که خداوند متعال بود درحاليکه چيزي به همراه او نبود. نور بود درحاليکه تاريکي در او راه نداشت، صادقي که در او کذب نبود، عالمي که در او جهل نبود، زنده اي که مرگي براي او نبود، او امروز هم همان گونه است و هميشه همچنان خواهد بود.

توضيح روايت

از تعبير کان الله ولا شيء غيره استفاده مي شود که ما سوي الله همه حادث حقيقي هستند يعني نبوده اند سپس ايجاد شده اند.

عموم فلاسفه مگر تعداد اندکي از آنها قائل شده اند که ما سوي الله قديم هستند يعني هرچه در زمان به عقب برگرديم ما سوي الله بوده اند و زماني نبوده است که ما سوي الله موجود نباشند، منتهي مي گويند: ما سوي الله حادث ذاتي هستند يعني ذاتشان نيازمند است اما به لحاظ زماني قديم هستند.

روشن است که با توجه به عبارت «کان الله ولا شيء غيره» فساد قول فلاسفه آشکار مي شود؛ لذا اميرالمؤمنين عليه السلام در روايتي مي فرمايند:

لو کان قديماً لکان إلهً ثانياً؛ يعني اگر چيزي غير خداوند قديم باشد، او خداي دومي خواهد بود.

چون از ازل وجود داشته است و طبعاً ابدي هم خواهد بود و چيزي که ازلي و ابدي باشد، خداست.

مانند: جمله «کان الله ولا شيء غيره» در روايات و ادعيه فراوان گفته شده است که:

خداوند متعال بوده است درحاليکه چيزي به همراه او نبوده است و غير خداوند همگي نبوده اند سپس خداوند آنها را ايجاد کرده است، نه مانند آنچه که فلاسفه و عرفا مي گويند، مبني بر اينکه خداوند تنزل پيدا کرده است يا تطور و ترشح کرده است.

مرحوم آقاي شيخ محمدتقي آملي که از شخصيت هاي برجسته علم منقول و معقول بودند در کتاب درر الفوائد که تعليقه بر شرح منظومه است تصريح مي کند که خداوند متعال موجود است و وجودات ديگر نازله و ترشح يافته از او هستند . 6

همچنين مرحوم علامه طباطبايي در کتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم مي گويد: موجودات معاليلي هستند که تنزلات وجود حق اند .7

اما آنچه که در مباني وحياني است نه تنزل و تطور و ترشح است که در عرفان آمده است و نه مراتب و تشکيک است که مرحوم ملاصدرا در اوائل اسفار آن را بيان مي کنند. البته در نهايت در اواخر کتاب به همان نظر عرفاني مي رسند. بلکه آنچه که در وحي است ايجاد است يعني اشياء نبوده اند سپس خداوند آنها را ايجاد کرده است.

وکذلک هو اليوم وکذلک لايزال أبداً؛

بعضي از اين تعبير که «خداوند امروز هم همچنان است و تا ابد همچنان خواهد بود» سوء استفاده کرده و گفته اند:

عبارت «وکذلک هو اليوم» به اول جمله يعني «کان الله ولا شيء غيره» بر مي گردد.

در نتيجه همان طورکه خداوند بوده است و چيزي همراه او نبوده است، الان هم خداوند هست و چيزي همراه او نيست و موجودات همه با او وحدت دارند و تطورات و ترشحات و تنزلات او هستند.

جواب:

منظور از وکذلک هو اليوم (امروز هم همچنان است) اول حديث «کان الله ولا شيء غيره» نيست، بلکه جملات بعد از آن را شامل مي شود يعني منظور از وکذلک هو اليوم اين است که همان طورکه خدا ازلاً نوري بوده است که تاريکي در او راه ندارد و راستگويي است که دروغ در او راه ندارد و عالمي است که جهل در او راه ندارد و زنده اي است که مرگي براي او نيست، امروز هم همين گونه است و تا ابد هم همين جور خواهد بود.

دليل اينکه جلمه «کذلک هو اليوم» به «کان الله ولا شيء غيره» بر نمي گردد بلکه فقط جملات بعد آن را شامل مي شود، اين است که در روايات فراواني شاهد بر ادعاي ما آمده است که يکي از آن روايات، حديث عمران صابي است که در آن امام رضا عليه السلام مي گويند: کان الله ولا شيء غيره سپس در ادامه آن مي گويند: ثم خلق الأشياء پس يعني اشيائي نبوده است سپس خداوند آنها را ايجاد کرده است و الان اينگونه نيست که چيزي غير خداوند نباشد.

بيان حديث

در مجلس مأمون بعد از اينکه امام رضا عليه السلام همه را در مناظره محکوم کردند، صداي فرياد سيدي سيدي مردم بلند شد، سپس امام عليه السلام فرمودند: هرکس حرف و سؤالي دارد مطرح کند. شخصي از ميان شخصيت هاي علمي بلند شد و گفت: اگر ادعا نمي کرديد که هرکس سؤالي دارد بپرسد، من سؤال نمي کردم. من به کوفه و بصره و شام و الجزيره رفتم و متکلمين زيادي را ديدم اما کسي نتوانست براي من ثابت کند که خدا يکي است و قائم به وحدانيت خويش است.

آيا به من اجازه مي دهي که از شما سؤالي بپرسم؟

امام عليه السلام فرمود: اگر در اين جماعت شخصي به نام عمران صابي باشد آن شخص تو هستي؟

آن شخص گفت: بله، من عمران صابي هستم. امام رضا عليه السلام فرمودند: سؤال کن ولي انصاف را از دست نده، و مواظب باش که حرف نادرستي نزني. عمران گفت: به خدا قسم فقط مي خواهم چيزي را برايم ثابت کني که به حق مطلب برسم. حضرت فرمودند: آنچه مي خواهي، بپرس.

او گفت: به من از موجود اول (خداوند) و آنچه که خلق کرده است خبر بده.

امام عليه السلام فرمودند: پرسيدي پس خوب دقت کن، واحد (خدا) هميشه واحد و موجود است. بدون اينکه چيزي همراه او باشد. او حد و اندازه و عَرَض ندارد و هميشه اينگونه خواهد بود، سپس بدون هيچ سابقه قبلي موجوداتي را خلق کرد که حد و اندازه و عرض دارند.

در اين روايت و لايزال کذلک يعني الان هم حد و عرض ندارد، الان هم واحد و موجود است نه انيکه منظور لايزال کذلک اين باشد که الان هم چيزي با خداوند نيست؛ چون در خود روايت مي گويد:

ثم خلق يعني سپس خلق کرد، پس عبارت ثم خلق در اين روايت بيانگر اين است که در حال حاضر غير خداوند اشياء ديگري هم موجود اند.

خلاصه بحث

1. تعبير «موجودٌ» در مورد خداوند متعال در روايات زياد استعمال شده است. البته بايد دقت شود که معناي «موجود» در مورد خداوند غير از موجودي است که به مخلوقات اطلاق مي شود. موجودي که به ممکنات اطلاق مي شود يعني: شيء وُجِدَ، چيزي که به وجود آمده است يعني نبوده سپس به وجود آمده است؛ اما در مورد خداوند اينگونه نيست.

2. هرچه معدود باشد يعني قابل شمارش باشد محدود است و اندازه دارد و هرچه محدود باشد و اندازه داشته باشد قابل تجزيه و تقسيم است و هرچه قابل تجزيه و تقسيم باشد مرکب است. هر چه مرکب باشد نيازمند است و خداوند نيازمند نيست.در نتيجه به هيچ چيزي تشبيه نمي شود.

3. در بيان امير المؤمنين علي عليه السلام واحد چهار معنا دارد که دو مورد آن در مورد خداوند صحيح نيست و دو مورد ديگر صحيح است. واحد عددي و واحد نوعي در مورد خداوند صحيح نيست اما واحد به معناي اين که خدا تشبيه نمي شود و به معناي اينکه خدا قابل تجزيه و تقسيم نيست در مورد خداوند صحيح است.

4. صفات، هم بر خداوند اطلاق مي شود، هم بر مخلوق؛ مثلاً مي گوييم: الله عالم، زيد عالم يا الله قادر، زيد قادر و... نکته مهم اين است که حقيقت بي نقص اين صفات مربوط به خداوند است و مخلوقات فقط در مفهوم اين صفات با خداوند مشترک اند.

نعت، يعني همان حقيقت بي نقصي که مختص ذات مقدس خداوند است و ديگران لايق به آن نيستند.

5. عموم فلاسفه مگر تعداد اندکي از آنها قائل شده اند که ما سوي الله قديم هستند اما روشن است که با توجه به عبارت «کان الله ولا شيء غيره» فساد قول فلاسفه آشکار مي شود؛ لذا اميرالمؤمنين در روايتي مي فرمايند: لو کان قديماً لکان إلهً ثانياً؛ يعني اگر چيزي غير خداوند قديم باشد، او خداي دومي خواهد بود.

6. بعضي گفته اندعبارت «وکذلک هو اليوم» به اول جمله يعني «کان الله ولا شيء غيره» بر مي گردد.

در نتيجه همان طورکه خداوند بوده است و چيزي همراه او نبوده است، الان هم خداوند هست و چيزي همراه او نيست و موجودات همه با او وحدت دارند و تطورات و ترشحات و تنزلات او هستند.

جواب: منظور از وکذلک هو اليوم (امروز هم همچنان است) اول حديث «کان الله ولا شيء غيره» نيست، بلکه فقط جملات بعد از آن را شامل مي شود.

  • . شيخ صدوق، التوحيد، تحقيق سيد هاشم حسيني طهراني، ص 136، حديث4
  • . شيخ صدوق، التوحيد، تحقيق سيد هاشم حسيني طهراني، ص 104، باب 7، حديث7
  • . شيخ صدوق، التوحيد، تحقيق سيد هاشم حسيني طهراني، ص 81، باب 3، حديث3
  • . شيخ صدوق، التوحيد، تحقيق سيد هاشم حسيني طهراني، ص 183، باب 29، حديث2
  • . شيخ صدوق، التوحيد، تحقيق سيد هاشم حسيني طهراني، ص 136، باب 11، حديث5 . اما الوجودات فهي و إن کانت متحققات، إلا أنها ليست خارجة عن صقع الربوبي، لأنها تنزّلات وجود الحق و تجلياته و رشحاته والفرق بينهما بالتشکيک لا بالتباين. درر الفوائد، محمدتقي آملي، ص262
  • . اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج3،ص214

توحید صدوق

در صورتی که در مورد این جلسه سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید...

دیدگاه خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.