دروس و سخنرانی ها

بسم الله الرحمن الرحيم

مقدمه

در ادامه مباحث کتاب توحيد صدوق به باب يازدهم، «باب صفات الذات و صفات الأفعال» رسيديم.

ين باب در مورد تقسيم صفات خداوند به صفات ذات و صفات فعل است.

صفات ذات صفاتي هستند که عين ذات اند در نتيجه ازلي، ابدي و قديم اند.

صفات فعل به صفاتي گفته مي شود که مربوط به فعل خداوند هستند و چون فعل اند حادث اند و ازلي و ابدي نيستند.

معمولاً تفاوتي که بري صفات فعل و صفات ذات ذکر مي شود ين است که: صفات ذات هرگز از ذات مقدس حضرت حق سلب نمي شوند بلکه هميشه با ذات خداوند همراه هستند و به تعبير مسامحه ي خود او هستند مانند: علم، قدرت و حيات. به همين خاطر هيچ گاه گفته نمي شود: ليس بقادر، ليس بعالم يا ليس بحي. اما صفات فعل از ذات مقدس خداوند قابل سلب هستند، بلکه حتماً سلب مي شوند. مثلاً مي گوييم: خلق و لم يخلق يا أراد و لم يرد. يعني زماني خلق کرده است و زماني خلق نکرده است و زماني اراده کرده است و زماني اراده نکرده است.

حديث اول

عن أبي بصير قال: سعمتُ أبا عبدالله عليه السلام يقول: لم يزل الله جلّ و عزّ ربنا والعلم ذاته ولا معلوم والسمع ذاته ولا مسموع والبصر ذاته ولا مبصر والقدرة ذاته ولا مقدور، فلمّا أحدث الأشياء وکان المعلوم وقع علم منه علي المعلوم والسمع علي المسموع والبصر علي المبصر والقدرة علي المقدور. قال: قلتُ: فلم يزل الله متکلماً؟ قال: إن الکلام صفة محدثة ليست بأزلية. کان الله عزوجل ولا متکلم . 1

ترجمه حديث

ابي بصير مي‌گويد: شنيدم که امام صادق عليه السلام مي فرميد: علم خداوند هميشه عين ذات او بوده است درحاليکه هيچ معلومي وجود نداشته است و سمع، هميشه عين ذات اوبوده است درحاليکه مسموعي وجود نداشته است. و بصر هميشه عين ذات او بوده است درحاليکه مبصري وجود نداشته است. و قدرت عين ذات او بوده است درحاليکه هيچ مقدوري نبوده است

وقتي خداوند متعال اشياء را يجاد کرد و معلوم در خارج محقق شد، علم بر معلوم وسمع بر مسموع و بصر بر مبصر و قدرت بر مقدور واقع و منطبق گرديد.

ابابصير پرسيد: يا خداوند هميشه متکلم بوده است؟

امام صادق عليه السلام در جواب فرمودند: کلام صفتي حادث است که ازلي نيست و خداوند موجود بوده است در حالي که متکلم نبوده است.

شرح حديث

نکته اول: سميع و بصير از صفات ذات اند. زيرا سميع و بصير به معني «عالم» هستند، منتهي سميع در مورد مسموعات و بصير در مورد مُبصَرات به کار مي روند. يعني سميع به معني عالم به مسموعات و بصير به معني عالم به مُبصَرات است. در نتيجه سميع و بصير به صفت عالم برمي‌گردند.

اما چرا در رويت سميع و بصير استعمال شده است و عالم استعمال نشده است ؟

جواب: چون استعمال سميع و بصير به لحاظ تربيتي و با توجه به نفوس انساني تأثير بيشتري دارد؛ يعني با ينکه معني سميع و بصير با معني عالم به مسموعات و عالم به مبصرات يکي است اما تأثير ينکه گفته شود: خداوند مي بيند وخداوند مي شنود، بيشتر است از ين که گفته شود: خداوند مي‌داند.

نکته دوم: عالم، سميع، بصير و قادر صفات ذات هستند. ين صفات عين ذات خداوند هستند يعني ينگونه نيست که چيزي باشند به همراه خداوند و خداوند با صفات خود دوئيتي داشته باشند بلکه ين صفات خود خداوند هستند. به همين خاطر ازلي و ابدي اند و خداوند متعال ازلاً متصف به ين صفات بوده است. اما صفت متکلم صفت فعل است و صفات فعل، حادث اند لذا خداوند ازلاً متکلم نبوده است سپس بعد از ينکه متکلم نبوده، تکلم کرده است.

حديث دوم

عن حماد بن عيسي قال: سألتُ أبا عبدالله عليه السلام فقلتُ: لم يزل الله بعلم؟ قال: أني يکون يعلم ولا معلوم! قال: قلتُ: فلم يزل الله يسمع؟ قال: أني يکون ذلک ولا مسموع! قال: قلتُ: فلم يزل يبصر؟ قال: أن يکون ذلک ولا مبصر! قال: ثم قال: لم يزل الله عليماً سميعاً بصيراً ذات علامة سميعة بصيرة 2

ترجمه حديث

ين حديث بري بعضي موجب شبهه شده است و سخنان نادرستي گفته اند که با توجه به تمام مدارک وحياني باطل و نادرست است.

البته تعبيري که موجب شبهه شده است تنها در همين حديث آمده است و در احاديث ديگر تعبير ينگونه نيست.

حماد بن عيسي مي گويد: از امام صادق عليه الاسلام پرسيدم، يا خداوند ازلاً مي‌دانسته است؟

حضرت فرمودند: چگونه ازلاً مي دانسته است و حال آنکه معلومي نبوده است!

گفتم: يا خداوند ازلاً مي شنيده است؟

حضرت فرمودند: چگونه مي شنيده است و حال آنکه مسموعي نبوده است!

باز پرسيدم، يا خداوند ازلاً مي ديده است؟

حضرت پاسخ دادند: چگونه مي ديده است و حال آنکه مبصري نبوده است!

سپس فرمودند: خداوند ازلاً عليم و سميع و بصير بوده است. ذاتي است که بسيار دانا و بينا و شنوا است.

در بخش اول رويت فعل يعلم، يسمع و يبصر نسبت به ازل از خداوند متعال نفي شده است، حماد بن عيسي سه سؤال از امام صادق عليه السلام پرسيد:

1ـ لم يزل الله يعلم؟

2ـ لم يزل الله يسمع؟

3ـ لم يزل الله يبصر؟

امام عليه السلام در جواب، همه را نفي کردند.

برخي از ين رويت ينگونه برداشت کرده اند که خداوند تا وقتي چيزي را خلق نکرده است به آن، علم ندارد بلکه وقتي خلق کرد آنگاه به آن، علم پيدا مي کند.3

آنها درحالي چنين برداشتي از رويت نموده اند که فوق تواتر است، روياتي که مي گويد: علم خداوند به اشياء قبل از حدوث و يجاد اشياء مانند علم اوست بعد از يجاد اشياء و تفاوتي ندارد.

اما نکته ي را بيان مي کنيم که هم جمع بين رويات شود و هم جواب شبهه داده شود تا قول کساني که از رويت برداشت ناصواب داشته اند، باطل گردد.

در رويت، فعل يعلم، يسمع و يبصر از ازل نفي شده است اما اگر سائل مي پرسيد که:

1ـ لم يزل الله عليم.

2ـ لم يزل الله سميع.

3ـ لم يزل الله بصير.

يا خداوند از ازل عليم، سميع و بصير بوده است؟ امام عليه السلام جواب مي دادند: نعم عليم، نعم سميع، نعم بصير.

تفاوت بين فعل يعلم، يسمع و يبصر با عليم، سميع و بصير در چيست؟

چرا وقتي از دسته اول سؤال شود که مثلاً لم يزل الله يعلم يا يسمع يا يبصر، جواب منفي است اما اگر سؤال شود که مثلاً لم يزل الله عليم يا سميع يا بصير، جواب مثبت است؟

جواب: وقتي سؤال مي شود که لم يزل الله يعلم، لم يزل الله يسمع، لم يزل الله يبصر، معنيش ين است که در ازل علم بر معلوم و سمع بر مسموع و بصر بر مبصر، واقع شده است و فعليت داشته است، لازمه ين سخن آن است که معلوم، مسموع و مبصر در ازل فعليت داشته باشند و اگر ينها در ازل فعليت داشته باشند، يعني ازلي و قديم هستند درحاليکه ماسوي الله حادث اند و ين خلف است. 4

امام عليه السلام که در جواب لم يزل الله يعلم و لم يزل الله يسمع و لم يزل الله يبصر، جواب منفي دادند به همين جهت بود. يعني مي خواستند قديم و ازلي بودن معلوم، مسموع و مبصر را نفي کنند ولي اگر از عليم و سميع و بصير، سؤال شود، جواب مثبت است چون لازمه عليم و سميع و بصير بودن، ين نيست که معلوم، مسموع و مبصر، قديم و ازلي باشند، بر خلاف زماني که از يعلم، يسمع و يبصر، سؤال شود.

به همين خاطر امام عليه السلام در ادامه رويت مي فرميند: لم يزل الله عليماً سميعاً بصيراً ذات علامة سميعة بصيرة.

لذا در رويت اول خوانديم که حضرت امام صادق عليه السلام فرمودند:

فلما أحدث الأشياء وکان المعلوم وقع العلم منه علي المعلوم و... يعني واقع شدن و منطبق شدن علم بر معلوم بعد از ين است که خداوند اشياء را احداث کند نه ين که از ازل علم بر معلوم واقع شده باشد.

حديث سوم

عن الحسين بن الخالد قال: سمعتُ الرضا علي بن موسي عليهما السلام يقول: لم يزل الله تبارک و تعالي عليماً قادراً حياً قديماً سميعاً بصيراً. فقلتُ له: يابن رسول الله إن قوماً يقولون: إنه عزوجل لم يزل عالماً بعلم و قادراً بقدرة و حياً بحياة و قديماً بقدم و سميعاً بسمع و بصيراً ببصر. فقال عليه السلام: من قال ذلک و دان به فقد اتخذ مع الله آلهة أخري و ليس من وليتنا علي شيء . ثم قال عليه السلام: لم يزل الله عزوجل عليماً قادراً حياً قديماً سميعاً بصيراً لذاته تعالي عما يقول المشرکون والمشبهون علواً کبيراً. 5

ترجمه حديث

حسين بن خالد مي گويد: شنيدم که امام رضا عليه السلام مي فرمود: خداوند متعال ازلاً دانا و تواناو زنده و قديم و شنوا و بينا است.

به يشان عرض کردم: گروهي ينگونه مي گويند که خداوند عزوجل ازلاً عالم به علمي است و قادر به قدرتي است و زنده به حياتي است و قديم به قدمي است و سميع به سمعي است و بصير به بصري است!

پس امام عليه السلام فرمود: هرکس چنين بگويد و به آن معتقد باشد به همراه خداوند، خديان ديگري قائل شده است و تحت سرپرستي و وليت ما نمي باشد.

سپس فرمودند: خداوند عزوجل ازلاً عليم، قادر، حي، قديم، سميع و بصير است و ين صفات لذاته است (يعني خود خداوند ينگونه است و صفاتش خارج از ذاتش نيست) خداوند بسيار بلند مرتبه تر از ين است که مشرکين و تشبيه کنندگان مي گويند.

توضيح رويت

در ين رويت امام رضا عليه السلام سخن کساني که صفات خداوند را زائد بر ذات مقدس او مي‌دانند رد مي کند.

توضيح ينکه اگر گفته شود: خداوند عالم است به علمي يا قادر است به قدرتي و همين طور نسبت به سائر صفات، مفهوم ين جملات ين است که صفت خداوند چيزي است زائد بر ذات مقدس او، همان طور که اشاعره قائل به قدماء ثمانيه شده اند. يعني صفات خداوند را چيزي غير او و ازلي مي‌دانند و خداوند را متصف به همين صفات زائده مي دانند. در نتيجه غير خداوند هشت چيز ديگر هم قديم و ازلي اند، به همين جهت امام عليه السلام مي گويند: هرکس ينگونه بگويد و به آن معتقد باشد، به همراه خداوند، خديان ديگري قائل شده است چون صفات را جدي از خداوند و ازلي مي‌دانند و به جز خدا به قدماء ديگري قائل شده اند. به همين خاطر در ادامه رويت صفات ذات خداوند را بر شمردند و فرمودند: ين صفات خداوند لذاته است يعني خود ذات ينگونه است به عبارتي ذات خداوند به ين اعتبار که داني به اشياء است به او عليم گفته مي شود و به ين اعتبار که تواناست به او قدير گفته مي شود نه ينکه صفات خداوند چيزي زائد بر ذات خداوند باشند.

حتي بعضي مانند قاضي سعيد قمي مي گويند: اصلاً صفتي در کار نيست و ينکه گفته شود صفتي هست و ين صفت عين ذات است هم غلط است لذا مي گويند مشبهون که در رويت آمده است کساني هستند که بري خداوند صفتي قائل اند و آن صفت را عين ذات مي دانند.

خلاصه بحث

1. باب يازدهم از کتاب شريف توحيد صدوق در مورد تقسيم صفات خداوند به صفات ذات و صفات فعل است.

صفات ذات صفاتي هستند که عين ذات اند در نتيجه ازلي وابدي و قديم اند.

صفات فعل به صفاتي گفته مي شود که مربوط به فعل خداوند هستند و چون فعل اند حادث اند و ازلي و ابدي نيستند.

تفاوت ين دو در ين است که: صفات ذات هرگز از ذات مقدس حضرت حق سلب نمي شوند بلکه هميشه با ذات مقدس خداوند همراه هستند و به تعبيري خود او هستند مانند: علم، قدرت و حيات. اما صفات فعل از ذات مقدس خداوند قابل سلب هستند، بلکه حتماً سلب مي شوند.

2. سميع و بصير از صفات ذات اند. زيرا سميع و بصير به صفت عالم برمي گردند. چون سميع به معني عالم به مسموعات و بصير به معني عالم به مُبصَرات است. اما چون استعمال سميع و بصير به لحاظ تربيتي و با توجه به نفوس انساني تأثير بيشتري دارد سميع و بصير استعمال شده است.

3. وقتي سؤال مي شود که لم يزل الله يعلم، لم يزل الله يسمع، لم يزل الله يبصر، معنيش ين است که در ازل علم بر معلوم و سمع بر مسموع و بصر بر مبصر، واقع شده است و فعليت داشته است، لازمه ين سخن آن است که معلوم، مسموع و مبصر در ازل فعليت داشته باشند و اگر ينها در ازل فعليت داشته باشند، يعني ازلي و قديم هستند درحاليکه ماسوي الله حادث اند و ين خلف است.

4. اگر گفته شود: خداوند عالم است به علمي يا قادر است به قدرتي و همين طور نسبت به سائر صفات، مفهوم ين جملات ين است که صفت خداوند چيزي است زائد بر ذات مقدس او، همان طور که اشاعره قائل به قدماء ثمانيه شده اند. به همين جهت امام عليه السلام مي گويند: هرکس ينگونه بگويد و به آن معتقد باشد، به همراه خداوند، خديان ديگري قائل شده است. به همين خاطر در ادامه رويت صفات ذات خداوند را بر شمردند و فرمودند: ين صفات خداوند لذاته است يعني خود ذات ينگونه است.

 

  • شيخ صدوق، التوحيد، تحقيق سيد هاشم حسيني طهراني، ص 134، حديث1
  • شيخ صدوق، التوحيد، تحقيق سيد هاشم حسيني طهراني، ص 135، حديث2
  • . کتاب شريف کفية الموحدين ـ که از کتاب هي بسيار خوب و قوي است و شيسته است که مورد دقت و بحث قرار گيرد ـ ين سخن را مفصلاً نقل کرده و نقد نموده است.
  • . يعني فرض ين است که معلوم، مسموع و مبصر چون ماسوي الله هستند حادث اند حال اگر فرض شود که در ازل علم بر معلوم و سمع بر مسموع و بصر بر مبصر واقع شده باشد، لازم مي يد که معلوم و مسموع و مبصر، قديم و ازلي باشند و ين خلاف فرض اول ما است.
  • . شيخ صدوق، التوحيد، تحقيق سيد هاشم حسيني طهراني، ص 135، حديث3

توحید صدوق

در صورتی که در مورد این جلسه سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید...

دیدگاه خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.