محور سخن، حدیث اول از باب دوم (باب التوحید و نفی التشبیه) از کتاب شریف توحید صدوق بود.
به این فراز آخر رسیدیم که حضرت مولا علی میفرماید:
به آنچه وظيفه داريد - از فرمان بردارى و اطاعت خدا و حقگوئى و كمك و معاونت يكديگر - جديت و سعی بلیغ كنيد، و به ملازمت راه راست و ترك امور ناروا و قبيح ياور يكديگر باشيد و در بين خود اداى حق نموده و ياور حق باشيد و دست ظالم جاهل را بگيريد. امر به معروف و نهى از منكر نمائيد و فضل و امتياز هیچ صاحب فضلى را انكار نكنيد. خداوند ما و شما را بر هدايت نگه دارد و بر تقوى و پرهيزگارى ثابت بدارد. من براى خود و براى شما طلب آمرزش ميكنم.
به عنوان تذکر عرض میشود:
بسیار بجاست - در خصوص فهم و بهرهگیری از معارف وحیانی - تلاش جدی شود چون به واقع تعلّم مِن ذی علم است. البته با تدبر لازم، همانگونه که یک فقیه اصولی برای فهم احکام تدبر میکند.
در این خطبه – که فرازهای پیشین آن بیان شد - در چند مورد، موضع گیری در برابر افکار بشری است.
موضع اول: اینکه فرمود: «لِأَنَّهُ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِيعٍ لَمْ يَكُن».
این فراز موضعگیری است در برابر قاعده «الواحد» که میگوید: فقط یک کار (صدور عقل اول) از خدا سرزده است.
موضع دوم: اینکه فرمود: «الَّذِي لَمْ يُولَدْ فَيَكُونَ فِي الْعِزِّ مُشَارَكاً وَ لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ مَوْرُوثاً هَالِكا».
این فراز نیز موضعگیری است در برابر نظریة «علت تامّه بودن خدا» که میگوید: معلول از بطن علت تامّه صادر میشود.
این فراز در واقع نفی تطوّر، تنزّل و ترشح است.
موضع سوم: اینکه فرمود: «لِأَنَّ مَنْ كَانَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ فِطْرَتَهُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ هُوَ الصَّانِعُ لَهُنَّ فَلَا مَدْفَعَ لِقُدْرَتِهِ»؛ و اینکه فرمود: «ابْتَدَأَ مَا أَرَادَ ابْتِدَاءَهُ وَ أَنْشَأَ مَا أَرَادَ إِنْشَاءَهُ عَلَى مَا أَرَادَه».
این فراز نیز موضعگیری است در برابر قول به «قدمت حقیقی و حدوث ذاتی عالم» که میگوید عالم همواره بوده و آغاز ندارد.
از این فراز حدوث حقیقی استفاده میشود.
موضع چهارم: اینکه فرمود: «الَّذِي بَانَ مِنَ الْخَلْقِ فَلَا شَيْءَ كَمِثْلِه».
این فراز در واقع موضعگیری در برابر «سنخیت و عینیت» است.
ماحصل این فراز این است که خیر، هیچگونه سنخیت و اشتراک و عینیتی - بین خدا و خلق - در کار نیست.
موضع پنجم: اینکه فرمود: «الَّذِي خَلَقَ الْخَلْقَ لِعِبَادَتِهِ وَ أَقْدَرَهُمْ عَلَى طَاعَتِهِ بِمَا جَعَلَ فِيهِمْ».
این فراز نفیکنندة جبر است. میگوید: خدا به انسان قدرت داده بر طاعت. چطور؟ با آنچه به او داده (یعنی اختیار).
این در حالی است که در فلسفه، جبر موج میزند، حتی برخی نوشتهاند: «جبر فلسفی»، و رد کردهاند. زیرا از نظر فلسفه چارهای جز منتهی شدن به جبر نیست، منتها از راه علّت قریبه و بعیده و غیره.
تتمه حدیث شریف، مطالب اخلاقی است و زیاد نیاز به توضیح ندارد لذا سریع رد میشویم.
میفرماید:
خدا را حمد میکنیم به جمیع حمدها (حمدی که منشأش طمع باشد، حمدی که منشأش ترس باشد، حمدی که منشأش محبت باشد و غیره، آنهم به انواع مختلف حمد: اعم از حمد زبانی، حمد عملی و حمد قلبی) و بخاطر همه چیز او را حمد میکنیم.
از اهمّ مسائل مسلّمه، مسئله حمد است. بسیار مهم است که انسان حالت حمد و شکر به خود بگیرد حتی در ناگواریها.
امام حسین - در فرازی از خطبهای که شب عاشورا برای اصحاب خود ایراد نمود – فرمود:
به واقع باید همواره حمد خدا را نمود. حتی باید در موقع بلا و مصیبت هم حمد الهی را فراموش نکنیم؛ چون گرفتاریهای انسان یا بخاطر گناهانش هست که کفاره کردار بد اوست و به این طریق پاک میشود و بعدا گرفتار نخواهد بود.
قرآن کریم هم میفرماید:
یا اینکه گرفتاری انسان بخاطر امتحان اوست. این نیز مایة تکامل است، تا دیده شود انسان چه میکند!
قرآن کریم میفرماید:
یا اینکه گرفتاریهای مؤمن بخاطر درگیری بین حق و باطل است، زیرا خدا به ستمگران مهلت میدهد، در نتیجه، لازمه مهلت، گرفتاری مردم و ناراحتی اهل حق است.
اگر این باشد باز جای حمد دارد چراکه سبب ترفیع درجه است.
گاهی هم گرفتاری انسان بر اثر این است که سنت خلقت را رعایت نکرده. مثلا کشاورز به موقع باید آب بدهد و الاّ محصول بد میشود.
حال اگر دانسته و عمل نکرده که از قبیل مورد اول (کفارة عمل) است. و اگر ندانسته و عمل نکرده که از قبیل قسم دوم (امتحان) است.
لذا باز هم حمد لازم است.
بنابر این، حمد جدّی داشتن نشانه معرفت بالاست.
بلکه بندگان بسیار خوب خدا، در گرفتاریها بهتر حمد میکنند که این درجهای از درجات اولیاء الهی است. تا آنجا که وقتی ثروتمند میشوند میگویند: خدایا چه گناهی کردم که چنین گرفتار شدم!
بعد فرمود: از خدا رشدِ در کارها را میخواهم. خدایا! چنان کن که آنچه رشد در آن است ما در جریان آن باشیم.
آنگاه فرمود: از گناهان و لغزشهای خود آمرزش میطلبیم!
بحث عمده این است که علّت استغفار ائمه – که معصوماند – چیست؟
گاهی گفته میشود: ایشان به زبان مردم سخن گفتهاند و مرادشان تعلیم بوده است.
این مطلب درست است اما میبینیم در حالات خصوصی خود با خدا هم همین استغفار را دارند.
گاهی نیز گفته شده: این استغفارها از باب این است که گفتهاند: «حسنات الابرار سیئات المقربین».
یعنی همان کارهایی را که خدا اذن داده، وقتی انجام میدهند – چون معرفت بسیار بالاست – باز عذر خواهی میکنند. همین کارهای حلال و بیاشکال را - بخاطر شدت ادب و معرفت - که انجام دادهاند باز عذر میخواهند.
البته وجه سومی هم مطرح است که در جلسه آینده بیان خواهیم نمود (إنْ شاء الله).
بعد فرمود:
«فَهَدَانَا بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ اسْتَنْقَذَنَا بِهِ مِنَ الْجَهَالَة».
یعنی خدا به سبب پیامبر ما را از گمراهی و جهالت رهانید.
از این فراز استفاده میشود که: خروج از ضلالت و جهالت فقط در این مکتب ممکن است. لذا بسیار حیف است که انسان در پی کسانی رود که خود گرفتار ضلالت یا جهالتاند!
آنگاه فرمود:
«فَأَنْجِعُوا بِمَا يَحِقُّ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّمْعِ وَ الطَّاعَةِ».
سعی و همت کنید تا به کمالات – که از جمله آنها صبر و طاعت باشد – برسید؛ و اخلاص و خیرخواهی را هم در باره خود و هم در باره دیگران رعایت کنید. و یاری یکدیگر نمایید.
باید بسیار همّت کنیم؛ چراکه چهار روز دیگر از هیچ کس خبری نیست!
اللهم صل علی محمد و آل محمد
تهيه و تنظيم: قدرت الله رمضاني
در صورتی که در مورد این جلسه سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید...
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.