محور سخن در مورد حدیث اول از باب دوم (باب التوحید و نفی التشبیه) از کتاب شریف توحید صدوق بود.
به این فراز رسیدیم که حضرت مولا علی میفرماید:
بخش اخیر جلسه قبل همین جملات بود که ذکر شد.
توجه به بیانات ائمه از اهمیت ویژهای برخوردار است. چرا که همه بیانات ایشان نور است. و حدیث محل بحث هم از أنفَس آنهاست.
به حقیقت مشخص است که بیاناتشان از هر جهتی بی نظیر است؛ هم از نظر فصاحت و بلاغت و هم از جهت اوج و بلندای معارف و هم از نگاه بیان مطلب، چراکه ایشان کسانی هستند که خدا برای هدایت جهانیان انتخاب نموده است.
اما شرح فراز مذکور:
یک سؤال مهم این است که خدای تعالی که عالم را ایجاد کرده است، جهت این خلقت چیست؟
فرمود:
«لِتُعْرَفَ بِذَلِكَ رُبُوبِيَّتُهُ» ؛ تا ربوبیت او شناخته شود.
جمله بعد مطلب دیگری است که فرمود:
«وَ تَمَكَّنَ فِيهِمْ طَوَاعِيَتُهُ» ، یعنی امکانات اطاعت کامل خود را نیز در ایشان قرار داده است.
عرض شد که مناسب است در اینجا دو بحث مطرح گردد:
1. اینکه انسانها چرا خلق شدهاند؟ جنّ و انس چرا خلق شدهاند؟ ثقلین چرا آفریده شدهاند؟
2. اینکه اصلا کل عالم چرا ایجاد شده؟ کل کائنات (عوالم علوی سفلی، همه و همه) چرا آفریده شده است؟
به عبارت دیگر، یک بحث این است که او چرا خلق کرده؟
بحث دیگر این است که ما برای چه خلق شدیم؟
با توجه به اینکه در بحث اول، خیلی مطلب روشن است، نیاز به بسط ندارد؛ زیرا خیلی روشن گفته شده:
خدا ثقلین (جنّ و انس) را به خاطر اینکه عبادت کنند - تا اینکه مشمول رحمتهای بی پایان خدا گردند و مورد الطاف بینهایتش قرار گیرند - آفرید. خلق کرد تا خوبی کنند که اگر خوبی کردند در جوار رحمت خدا مستقر شده و عنایات خدا تا بینهایت آنها فرا خواهد گرفت.
اما اینکه اصل ایجاد چرا؟ با توجه به اینکه هیچ حاجتی به ایجاد اشیا ندارد، چرا خلق کرده؟
این تعبیر «لِتُعْرَفَ بِذَلِكَ رُبُوبِيَّتُهُ» پاسخ این سؤال است (تا ربوبیتش شناخته شود).
در همین زمینه، حدیث دیگری است که در بحث مدرسه آیت الله خوئی - که با برخی عزیزان داشتیم - بیان شده است؛ که اسماعیل بن بزیع از محمد بن زید نقل میکند که گفت: نزد حضرت رضا آمدم و از توحید سؤال کردم. حضرت املا فرمود:
خلقت صُوَری دارد: خلق از شئ، خلق از لاشئ، خلق نه از شئ.
حضرت فرمود:
«لَا مِنْ شَيْءٍ» ؛ نه از چیزی.
که اگر این جور نباشد اختراع باطل است.
بعد فرمود:
«لِإِظْهَارِ حِكْمَتِهِ وَ حَقِيقَةِ رُبُوبِيَّتِهِ» ؛ تا حکمت و ربوبیتش را اظهار کند.
یک مسئله مورد اتفاق همگان این است که خدا را به خلق حاجتی نیست. و در این زمینه احادیث فراوانی تصریح دارد که حاجتی نیست برای خدا در خلقت اشیا.
در روایات بسیاری عبارت: «لَا لِحَاجَةٍ» آمده است. برخی از این روایات چنین است:
«هُوَ الْخَالِقُ لِلْأَشْيَاءِ لَا لِحَاجَةٍ»(3)
«خَلَقَ خَلْقاً مُبْتَدِعاً مُخْتَلِفاً... لَا لِحَاجَةٍ كَانَتْ مِنْهُ إِلَى ذَلِك»(4)
«اللَّهُمَّ أَنْتَ الْأَوَّلُ بِلَا أَوَّلِيَّةٍ مَعْدُودَةٍ وَ الْآخِرُ بِلَا آخِرِيَّةٍ مَحْدُودَةٍ أَنْشَأْتَنَا لَا لِعِلَّةٍ اقْتِسَاراً وَ اخْتَرَعْتَنَا لَا لِحَاجَةٍ اقْتِدَاراً وَ ابْتَدَعْتَنَا بِحِكْمَتِكَ اخْتِيَارا»(5)
«إِلَهِي وَ سَيِّدِي أَنْتَ فَطَرْتَنِي وَ ابْتَدَأْتَ خَلْقِي لَا لِحَاجَةٍ مِنْكَ إِلَيَّ بَلْ تَفَضُّلًا مِنْكَ عَلَي»(6)
در روایات بسیاری عبارت: «مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ» ذکر شده است. برخی از این روایات چنین است:
«تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ لَا حَاجَةَ بِهِ إِلَى شَيْءٍ مِمَّا خَلَقَ وَ خَلْقُهُ جَمِيعاً مُحْتَاجُونَ إِلَيْهِ وَ إِنَّمَا خَلَقَ الْأَشْيَاءَ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ» (7)
«يَا مَنْ سَمَكَ السَّمَاءَ بِغَيْرِ عَمَدٍ وَ أَقَامَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ سَنَدٍ وَ خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ بِهِ إِلَيْهِمْ إِلَّا إِفَاضَةً لِإِحْسَانِهِ وَ نِعَمِهِ وَ إِبَانَةً لِحِكْمَتِهِ وَ إِظْهَاراً لِقُدْرَتِه» (8)
«ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ لَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ قَبْلَهَا، وَ أَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا، كَوَّنَهَا بِقُدْرَتِهِ، وَ ذَرَأَهَا بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَى تَكْوِينِهَا»(9)
«خَلْقُ مَا بَرَأَهُ وَ خَلَقَهُ وَ لَمْ يُكَوِّنْهَا لِتَشْدِيدِ سُلْطَانٍ وَ لَا لِخَوْفٍ مِنْ زَوَالٍ وَ نُقْصَانٍ وَ لَا لِلِاسْتِعَانَةِ بِهَا عَلَى نِدٍّ مُكَاثِرٍ وَ لَا لِلِاحْتِرَازِ بِهَا مِنْ ضِدٍّ مُشَاوِرٍ [مُثَاوِرٍ] وَ لَا لِلِازْدِيَادِ بِهَا فِي مُلْكِهِ وَ لَا لِمُكَاثَرَةِ شَرِيكٍ فِي شِرْكِهِ وَ لَا لِوَحْشَةٍ كَانَتْ مِنْهُ فَأَرَادَ أَنْ يَسْتَأْنِسَ إِلَيْهَا... لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ دَبَّرَهَا بِلُطْفِهِ وَ أَمْسَكَهَا بِأَمْرِهِ وَ أَتْقَنَهَا بِقُدْرَتِهِ ثُمَّ يُعِيدُهَا بَعْدَ الْفَنَاءِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْهَا» (10)
در عبارت دیگری میخوانیم:
«وَ لَمْ يَخْلُقِ الْعَرْشَ لِحَاجَةٍ بِهِ إِلَيْه» (11)
در تعبیر دیگری نیز آمده است:
«فَجَعَلَ الْخَلْقَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ صَفْوَةً وَ غَيْرَ صَفْوَةٍ وَ اخْتِلَافاً وَ ائْتِلَافاً وَ أَلْوَاناً وَ ذَوْقاً وَ طَعْماً لَا لِحَاجَةٍ كَانَتْ مِنْهُ إِلَى ذَلِك» (12)
بنابر این، خدای تعالی هیچ حاجتی به خلق ندارد، لذا سؤال میشود که پس چرا آفریده است؟
روایاتی فراوانی است که در آنها جهت آفرینش گفته شده (که برخی بیان شد).
در حدیث مورد بحث به یک نکته اشاره شده است: (برای اظهار ربوبیت).
در روایات دیگری نیز به این مطلب اشاره شده است. از جمله در خطبهای که حضرت زهرا ایراد فرمودند چند نکته آمده است:
«ابْتَدَعَ الْأَشْيَاءَ لَا مِنْ شَيْءٍ كَانَ قَبْلَهَا، وَ أَنْشَأَهَا بِلَا احْتِذَاءِ أَمْثِلَةٍ امْتَثَلَهَا، كَوَّنَهَا بِقُدْرَتِهِ، وَ ذَرَأَهَا بِمَشِيَّتِهِ، مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَى تَكْوِينِهَا، وَ لَا فَائِدَةٍ لَهُ فِي تَصْوِيرِهَا، إِلَّا تَثْبِيتاً لِحِكْمَتِهِ، وَ تَنْبِيهاً عَلَى طَاعَتِهِ، وَ إِظْهَاراً لِقُدْرَتِهِ، وَ تَعَبُّداً لِبَرِيَّتِهِ، وَ إِعْزَازاً لِدَعْوَتِهِ»(13)
تثبیت حکمت، آگاهاندن خلق به طاعت خدا، اظهار قدرت خدای تعالی، کوچکی خلق در برابر حضرت حق، و گرامی داشتن دعوت ذات باری.
در قرآن کریم نیز به این مطلب اشاره شده است. در خصوص اینکه خدا چرا کائنات را خلق کرده میخوانیم:
برخی گفتهاند خدا برای ایجاد اختلاف آفریده است. این سخن درست نیست، بلکه معنایش این است که خدا برای رحمت آفریده (یعنی لِرحمته خلقهم). مرجعِ (ذلک) رحمت است که چون مؤنث مجازی است، مشکلی ندارد.
با توجه به آنچه گفته شد، ممکن است یک سوال دیگر به ذهن خطور کند که خدا چه نیازی به اظهار قدرت، حکمت، ربوبیت و غیره داشت؟ آیا این نیاز نیست؟
صاحب تفسیر المیزان در این خصوص بحثی - نسبتا مبسوط - دارد اما دیگر مفسرین به طور اجمال و گذرا گذشتهاند.
در المیزان(15) ذیل آیة: { وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ} (16) علامه طباطبایی میفرماید:
«فيه التفات من سياق التكلم بالغير إلى التكلم وحده لأن الأفعال المذكورة سابقا المنسوبة إليه تعالى كالخلق و إرسال الرسل و إنزال العذاب كل ذلك مما يقبل توسيط الوسائط كالملائكة و سائر الأسباب بخلاف الغرض من الخلق و الإيجاد فإنه أمر يختص بالله سبحانه لا يشاركه فيه أحد».
جهت اینکه سیاق کلام از متکلم «معالغیر» به متکلم «وحده» تغییر کرد این است که انسان خاطرنشان شود که امور سابقالذکر (آفرینش، ارسال رسل و فرستادن عذاب همه) چون واسطه پذیرند اما در خلقت واسطهای در کار نیست لذا متکلم «وحده» آورد.
در ادامه آمده است:
«و قوله: (إِلَّا لِيَعْبُدُونِ) استثناء من النفي لا ريب في ظهوره في أن للخلقة غرضا و أن الغرض العبادة بمعنى كونهم عابدين لله لا كونه معبودا فقد قال: ليعبدون و لم يقل: لأعبد أو لأكون معبودا لهم».
خدا از آفرینش غرض داشته، کارش عبث نبوده، و آن غرض این است که خلق باید عبادت کنند؛ نه اینکه: تا خدا معبود باشد، که توهم نیاز شود. لذا نفرمود: تا من عبادت شوم. بلکه فرمود: تا خلق عبادت کنند.
علامه در ادامه مینگارد:
«على أن الغرض كيفما كان أمر يستكمل به صاحب الغرض و يرتفع به حاجته و الله سبحانه لا نقص فيه و لا حاجة له حتى يستكمل به و يرتفع به حاجته، و من جهة أخرى الفعل الذي لا ينتهي إلى غرض لفاعله لغو سفهي و يستنتج منه أن له سبحانه في فعله غرضا هو ذاته لا غرض خارج منه، و أن لفعله غرضا يعود إلى نفس الفعل و هو كمال للفعل لا لفاعله، فالعبادة غرض لخلقة الإنسان و كمال عائد إليه هي و ما يتبعها من الآثار كالرحمة و المغفرة و غير ذلك، و لو كان للعبادة غرض كالمعرفة الحاصلة بها و الخلوص لله كان هو الغرض الأقصى و العبادة غرضا متوسطا».
خلاصه مطلب اینکه: به هر حال، غرض داشتن مستلزم حاجت است. حتی اگر کسی به مستمندی کمک میکند برای رفع نیازی (معنوی) است. بنابر این، اگر در فعل کسی غرض بود، لازمهاش استکمال اوست. از طرفی، خدا که نقصی ندارد تا کامل شود و غرض برای خدا باشد! بله، در مخلوقات چنین میشود. پس غرض برای مخلوق است نه خالق.
از طرفی هم میدانیم که کار بی غرض لغو است. پس راه حل چه میشود؟
پس از طرفی مسلم است که خدا بینیاز است، و از طرفی آنکس که فعلی انجام دهد اگر برای غرضی باشد موجب نیاز است. حال چه جور میشود جمع کرد که خدا کارش حکیمانه است و در عین حال، غرض هم ندارد.
یک جواب این است که: خدا، خودش غرض است. او که نیاز ندارد، اگر در فعل او غرض میبود نیازمند میشد. پس غرض او خود اوست نه خارج از او. غرض داشتن، مستلزم نیاز است، اما غرضی که خارج از خودش باشد.
جواب دیگر این است که: غرض خدا به خلق میرسد. خودش حاجت ندارد. کمالِ فعل است نه کمالِ فاعل. عبودیت کمالی است برای خلق نه برای خالق. پس عبادت غرضی است که به انسان بر میگردد و کمال انسان در آن است. البته اگر عبادت غرضهای دیگری در پی داشته باشد، آنها میشود غرض اقصی.
مرحوم علامه طباطبایی در پاورقی که از خود ایشان است میگوید:
«فالله تعالى خلق الإنسان ليثيبه و الثواب عائد إلى الإنسان و هو المنتفع به و الله غني عنه، و أما غرضه تعالى فهو ذاته المتعالية و إنما خلقه لأنه الله عز اسمه».
یعنی چرا خدای تعالی خلق کرده، چون خداست. البته این مطلب نیاز به توضیح دارد. باید روشن گردد و پیرامون آن صحبت شود.
و الحمد لله رب العالمین
تهيه و تنظيم: قدرت الله رمضاني
- . سورة ذاریات (51) آیة 56.
- . توحيد صدوق: 98 ؛ کافی 1: 105 ؛ بحار الانوار 4: 263.
- . كافي 1: 144 ؛ توحيد صدوق : 168 (26- باب معنى رضاه عز و جل و سخطه) ؛ بحارالأنوار 4: 65 (باب 1- نفي التركيب).
- . احتجاج طبرسی 2: 424 (احتجاج الرضا على أهل الكتاب) ؛ توحيد صدوق : 431 (65 - باب ذكر مجلس الرضا) ؛ بحارالأنوار 10: 311 (باب 19- مناظرات الرضا).
- . بحارالأنوار 82 : 225 (باب 33- في القنوتات الطويلة المروية).
- . إقبالالأعمال : 285 ؛ بحارالأنوار 88 : 7 (باب 2- أدعية عيد الفطر).
- . توحيد صدوق: 247 (36- باب الرد على الثنوية و الزنادق) ؛ بحارالأنوار 10: 198 (باب 13- احتجاجات الصادق).
- . جمالالأسبوع : 285 (الدعاء بعد صلاة جعفر) ؛ مصباحالمتهجد : 306 (صلاة التسبيح؛ بحارالأنوار 88 : 195.
- . احتجاج طبرسی 1: 97 (احتجاج فاطمة الزهراء) ؛ بحارالأنوار 29: 220 (فصل نورد فيه خطبة خطبتها).
- . نهجالبلاغة (صبحی صالح) : 276 (186- و من خطبة له في التوحيد) ؛ احتجاج طبرسی 1: 204 (احتجاجه فيما يتعلق بتوحيد الله) ؛ بحارالأنوار 4: 256 (باب 4- جوامع التوحيد).
- . احتجاج طبرسی 2: 412.
- . احتجاج طبرسی 2: 424 ؛ توحيد صدوق : 431 ؛ بحارالأنوار 10: 311.
- . احتجاج طبرسی 1: 97 (احتجاج فاطمة الزهراء) ؛ بحارالأنوار 29: 220 (فصل نورد فيه خطبة خطبتها).
- . سورة هود (11) آیات 118 - 119.
- . الميزان في تفسير القرآن 18: 386 به بعد.
- . سورة ذاریات (51) آیة 56.
در صورتی که در مورد این جلسه سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید... ۱ سوال پاسخ داده شده است.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.