باب 2 (التوحيد و نفي التشبيه)، حدیث دوم:
مقدمه حدیث را عرض کردیم، رسیدیم به این جمله که حضرت امام رضا فرمود:
وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ تَوْحِيدُهُ
اصل معرفت خدا، یگانه دانستن اوست، و اینکه بدانیم حضرت حق یگانه است. معنای یگانه بودن این است که شبیه ندارد، ترکیب ندارد، و به وهم و فکر و عقل در نیاید.
آنچنان که در حدیث آمده:
روزى كه جنگ جمل بپا بود عربى برخاست و روى به امير المؤمنين كرده و گفت:
يا امير المؤمنين شما قائل به يكتائى خدا هستى؟ مردم از هر سو بر او تاختند كه چه هنگام اين سخن بود؟ مگر نمیبينى كه امير المؤمنين فکرشان مشغول نبرد است. امير المؤمنين فرمود: دست از او برداريد كه خواسته اين عرب همان است كه ما بر سر آن با اين مردم مىجنگيم سپس فرمود:
يَا أَعْرَابِيُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِي أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا يَجُوزَانِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجْهَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ.
فَأَمَّا اللَّذَانِ لَا يَجُوزَانِ عَلَيْهِ:
فَقَوْلُ الْقَائِلِ وَاحِدٌ يَقْصِدُ بِهِ بَابَ الْأَعْدَادِ. فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ لِأَنَّ مَا لَا ثَانِيَ لَهُ لَا يَدْخُلُ فِي بَابِ الْأَعْدَادِ. أَ مَا تَرَى أَنَّهُ كَفَرَ مَنْ قَالَ: «ثالِثُ ثَلاثَةٍ»؟ وَ قَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ يُرِيدُ بِهِ النَّوْعَ مِنَ الْجِنْسِ. فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ عَلَيْهِ لِأَنَّهُ تَشْبِيهٌ وَ جَلَّ رَبُّنَا عَنْ ذَلِكَ وَ تَعَالَى.
وَ أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ:
فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَيْسَ لَهُ فِي الْأَشْيَاءِ شِبْهٌ. كَذَلِكَ رَبُّنَا. وَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى. يَعْنِي بِهِ أَنَّهُ لَا يَنْقَسِمُ فِي وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْمٍ كَذَلِكَ رَبُّنَا عَزَّ وَ جَل (التوحيد، ص: 83 - 84) ؛
اى مرد عرب اين گفتار: كه خدا يكى است دو صورتش بر خدا روا نيست و دو صورتش رواست.
اما آن دو كه روا نيست:
1- كسى بگويد خدا يكى است و مقصودش يكى از لحاظ عدد (يك دانه) باشد. زيرا آنچه دومى ندارد بشماره نيايد. مگر نه بينى آن كه گفت: خدا سومى از سه موجود است، كافر شد؟.
2- كسى بگويد: خدا يكى است و مقصودش نوعى از جنس باشد. اين هم روا نيست زيرا تشبيه خداست و پروردگار ما والاتر و بالاتر از اين است كه شبيه و مانند داشته باشد.
و اما آن دو كه گفتنش رواست:
1- كسى گويد خدا يكى است يعنى بىمانند است. آرى خداى ما چنين است.
2- كسى گويد خداى عزّ و جلّ يكتاست و يگانه. يعنى تركيبى در ذاتش نيست و قابل پخش به اجزا نيست، نه در خارج، نه در عقل و نه در خيال. آرى خداى ما - عزّ و جلّ- چنين است.
بنابر این مراد از یگانه بودن خدا یکتایی اوست، و اینکه بینظیر و غیر قابل تجزیه و ترکیب است.
اما واحد بودن عددی و نوعی، در خدا معنا ندارد چون در آنها قابلیت تکثیر است.
در جمله محل بحث میفرمایند: شناخت اساسی، شناخت به یکتایی و توحید است. توحید هم مشخص است. یعنی شبیه برایش نیست، شریکی و نظیری برایش نیست. اگر چنانچه شبیه و شریک داشته باشد یعنی چیزی مانند او در حقیقت باشد، او هم خدا خواهد بود.
بدیهی است که اگر برای خدا شبیه و نظیر باشد، و چیزی شرکت با خدا داشته باشد، معنایش تعدد خدایان است. چراکه، آنچه شرکت - در حقیقت - با حضرت حق داشته باشد خدا میشود.
در شرح قاضی سعید قمی آمده است:
این جور نیست که مجردات شبیه و شریک با او باشند و در حقیقت، شرکتی با او داشته باشند. خیر، حتی انوارِ ائمه و حتی نورِ افضلِ کائنات پیامبر اکرم هیچ شباهت و شرکتی با حقیقتِ خدا ندارد.
لذا هیچ چیز با خدا سنخیت (اشتراک در اصل و حقیقت) ندارد.
سؤال:
توجه به این نکته، پاسخ سؤالی است که بسیار میپرسند و آن اینکه گفته میشود:
خدا اندازه و حدی که ندارد، بلکه بیمنتهاست. اگر چنین است، پس تو و من و دیگر اشیا نباید غیر او باشیم! زیرا، اگر غیر او باشیم او را حد زدهایم. اگر چیزی غیر او شد، دیگر او نمیتواند نامتناهی شود.
به عبارت دیگر، اگر مثلا، این کتاب غیر او باشد پس او اینجا (فضایی که کتاب اشغال کرده) حضور ندارد، وقتی حضور نداشت میشود محدود.
جواب:
برای خدا شبیه نیست، یعنی سنخی ندارد. موجودات سنخ او نیستند، پس او را حدی نمیزند.
برای تقریب به ذهن، یک مثال ساده بیان میکنیم: در امور مادی، نوری که از شیشه رد میشود، نیرویی که در تلفنهاست و از آهن و غیره رد میشود، آیا آن نور و نیرو از کل شیشه رد میشود یا از یک گوشة آن؟. آیا وقتی نور و نیرو از شیشه عبور کرده، جای شیشه را تنگ کرده؟.
البته این تشبیه در خصوص خدا و خلق درست نیست اما برای تقریب به ذهن مطلب را روشن میکند.
موجودات - هر چند زیاد باشند – خدا را حد نمیزنند و جای او تنگ نمیکنند چون از سنخ خدا نیستند! بله اگر از سنخ او باشند حدّ میزنند. لذا برخی از وحدت تشکیکی دست برداشته و به وحدت اطلاقی قائل شدهاند چون دیدهاند (بنابر وحدت تشکیکی) مراتبِ ضعیف، غیر مرتبة لایتناهاست.
گرچه (قائلین به وحدت تشکیکی) در جواب گفتهاند: همه مراتب - به حسب حقیقت - یکی هستند.
اما جواب همه اینها (وحدت تشکیکی و اطلاقی) این است که: او شبیه ندارد تا او را حد زند. سنخیت با چیزی ندارد تا حد بخورد و محدود شود. مخلوقات – هرچند فراوان باشند – جای او را نمیگیرند و او را محدود نمیکنند چون همسنخ او نیستند.
شرکت و شباهت مستلزم کثرت (در حقیقت ذات یا در صفات) است. لذا وحدت او وقتی حاصل میشود که او را شبیه چیزی ندانیم.
نکته:
در خصوص توحید و وحدت حضرت حق، چند رشته مهم جای بحث دارد، از جمله ادله توحید. چراکه برای اثبات توحید حق متعال، ادله فراوانی اقامه شده است: ادله قرآنی، حدیثی، کلامی، فلسفی و عرفانی.
به عنوان مثال، در قرآن کریم در چند مورد، استدلالهای متعددی بر توحید شده است از جمله:
در احادیث نیز ادلة فراوانی بر توحید اقامه شده است. به عنوان نمونه:
زنديقی از امام صادق سؤلاتی داشت، از جمله اینكه گفت:
چرا جايز نباشد صانع عالم زياده از يكى باشد؟
حضرت امام صادق فرمود:
فَإِنْ كَانَا قَوِيَّيْنِ فَلِمَ لَا يَدْفَعُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا صَاحِبَهُ وَ يَتَفَرَّدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ.
وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّ أَحَدَهُمَا قَوِيٌّ وَ الْآخَرَ ضَعِيفٌ ثَبَتَ أَنَّهُ وَاحِدٌ كَمَا نَقُولُ لِلْعَجْزِ الظَّاهِرِ فِي الثَّانِي.
وَ إِنْ قُلْتَ إِنَّهُمَا اثْنَانِ لَمْ يَخْلُ مِنْ أَنْ يَكُونَا مُتَّفِقَيْنِ مِنْ كُلِّ جِهَةٍ أَوْ مُفْتَرِقَيْنِ مِنْ كُلِّ جِهَةٍ. فَلَمَّا رَأَيْنَا الْخَلْقَ مُنْتَظِمَةً وَ الْفَلَكَ جَارِياً وَ اخْتِلَافَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ دَلَّ ذَلِكَ عَلَى صِحَّةِ الْأَمْرِ وَ التَّدْبِيرِ وَ ائْتِلَافِ الْأَمْرِ وَ أَنَّ الْمُدَبِّرَ وَاحِد (الإحتجاج، ج2، ص: 333) ؛
پس اگر هر دو قوى باشند چرا هر يك دفع صاحب خود نكند تا منفرد در الوهيّت و ربوبيّت گردد.
اگر گمان تو چنان است كه يكى از ايشان قوى و ديگرى ضعيف و ناتوان است پس ثابت شد كه خداى منّان همان قوىّ قادر سبحان يكى است و آن عاجز ظاهر به يقين از بندگان حضرت واحد است.
و اگر گوئى كه خدا دوتاست، خالى از آن نيست آن هر دو متّفقاند با يك ديگر در هر جهت يا متفرّقاند در هر جهت. هر دو نوع مستدعى فساد نظام عالم است و چون ما خلايق را منتظم و أفلاك را جارى و ملتئم و رفت و آمد ليل و نهار و شمس و قمر بر وفق مقدّر مقرّرى مىبينيم اينها دلالت دارد بر صحّت أمر و تدبير و ائتلاف أمر و اینكه مدبّر واحد است.
حضرت امام صادق در ادامه فرمودند:
در استدلال دیگری حضرت امیرالمؤمنین علی فرمودهاند:
خلاصه مطلب اینکه: غرض بیان نمونه بود برای ادله توحید. این بحث دامنه طولانی دارد و اگر بخواهیم وارد بحثِ مفصل آن شویم از سایر مطالب میمانیم، لذا در این خصوص به همین مقدار اکتفا میشود.
وَ نِظَامُ تَوْحِيدِ اللَّهِ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْه...
نظام توحید، اساس و حقیقت توحید، نفی صفات است. این مطلب چگونه میشود در حالی که قرآن برای خدا صفات متعدد نقل میکند. آیا واقعا نفی صفات است به گونهای که همه صفات معنای سلبی داشته باشند؟ آیا اصلا جز مسئله اقرار چیز دیگری مطرح نیست؟ یا خیر - در عین توحید - جهت مثبت هم در نظر میگیریم؟
این مطلبی است که در جلسات بعدی متعرض میشویم ان شاء الله.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
تهيه و تنظيم: قدرت الله رمضاني
در صورتی که در مورد این جلسه سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید...
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.