دروس و سخنرانی ها
توحید صدوق
دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۱
تهیه و تنظیم : قدرت الله رمضانی

باب 2 (التوحيد و نفي التشبيه‏)، حدیث دوم:

مقدمه حدیث را عرض کردیم، رسیدیم به این جمله که حضرت امام رضا† فرمود:

وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ تَوْحِيدُهُ وَ نِظَامُ تَوْحِيدِ اللَّهِ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْه‏... ؛
و پايه و اساس شناخت خداوند منحصر به فرد دانستن اوست، و قوام و اساس توحيد اين است كه صفات (زائد بر ذات) را از ذات خداوند منتفى بدانيم‏... (التوحيد، ص: 34 – 35).

وَ أَصْلُ مَعْرِفَةِ اللَّهِ تَوْحِيدُهُ

اصل معرفت خدا، یگانه دانستن اوست، و اینکه بدانیم حضرت حق یگانه است. معنای یگانه بودن این است که شبیه ندارد، ترکیب ندارد، و به وهم و فکر و عقل در نیاید.

آنچنان که در حدیث آمده:

روزى كه جنگ جمل بپا بود عربى برخاست و روى به امير المؤمنين† كرده و گفت:

يا امير المؤمنين‏ شما قائل به يكتائى خدا هستى؟ مردم از هر سو بر او تاختند كه چه هنگام اين سخن بود؟ مگر نمی‌بينى كه امير المؤمنين† فکرشان مشغول نبرد است. امير المؤمنين فرمود: دست از او برداريد كه خواسته اين عرب همان است كه ما بر سر آن با اين مردم مى‏جنگيم سپس فرمود:

يَا أَعْرَابِيُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِي أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا يَجُوزَانِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجْهَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ.

فَأَمَّا اللَّذَانِ لَا يَجُوزَانِ عَلَيْهِ:

فَقَوْلُ الْقَائِلِ وَاحِدٌ يَقْصِدُ بِهِ بَابَ الْأَعْدَادِ. فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ لِأَنَّ مَا لَا ثَانِيَ لَهُ لَا يَدْخُلُ فِي بَابِ الْأَعْدَادِ. أَ مَا تَرَى أَنَّهُ كَفَرَ مَنْ قَالَ: «ثالِثُ ثَلاثَةٍ»؟ وَ قَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ يُرِيدُ بِهِ النَّوْعَ مِنَ الْجِنْسِ. فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ عَلَيْهِ لِأَنَّهُ تَشْبِيهٌ وَ جَلَّ رَبُّنَا عَنْ ذَلِكَ وَ تَعَالَى.

وَ أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ:

فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَيْسَ لَهُ فِي الْأَشْيَاءِ شِبْهٌ. كَذَلِكَ رَبُّنَا. وَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى. يَعْنِي بِهِ أَنَّهُ لَا يَنْقَسِمُ فِي وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْمٍ كَذَلِكَ رَبُّنَا عَزَّ وَ جَل‏ (التوحيد، ص: 83 - 84) ؛

اى مرد عرب اين گفتار: كه خدا يكى است دو صورتش بر خدا روا نيست و دو صورتش رواست.

اما آن دو كه روا نيست:

1- كسى بگويد خدا يكى است و مقصودش يكى از لحاظ عدد (يك دانه) باشد. زيرا آنچه دومى ندارد بشماره نيايد. مگر نه بينى آن كه گفت: خدا سومى از سه موجود است، كافر شد؟.

2- كسى بگويد: خدا يكى است و مقصودش نوعى از جنس باشد. اين هم روا نيست زيرا تشبيه خداست و پروردگار ما والاتر و بالاتر از اين است كه شبيه و مانند داشته باشد.

و اما آن دو كه گفتنش رواست:

1- كسى گويد خدا يكى است يعنى بى‏مانند است. آرى خداى ما چنين است.

2- كسى گويد خداى عزّ و جلّ يكتاست و يگانه. يعنى تركيبى در ذاتش نيست و قابل پخش به اجزا نيست، نه در خارج، نه در عقل و نه در خيال. آرى خداى ما - عزّ و جلّ- چنين است.

بنابر این مراد از یگانه بودن خدا یکتایی اوست، و اینکه بی‌نظیر و غیر قابل تجزیه و ترکیب است.

اما واحد بودن عددی و نوعی، در خدا معنا ندارد چون در آنها قابلیت تکثیر است.

در جمله محل بحث می‌فرمایند: شناخت اساسی، شناخت به یکتایی و توحید است. توحید هم مشخص است. یعنی شبیه برایش نیست، شریکی و نظیری برایش نیست. اگر چنانچه شبیه و شریک داشته باشد یعنی چیزی مانند او در حقیقت باشد، او هم خدا خواهد بود.

بدیهی است که اگر برای خدا شبیه و نظیر باشد، و چیزی شرکت با خدا داشته باشد، معنایش تعدد خدایان است. چراکه، آنچه شرکت - در حقیقت - با حضرت حق داشته باشد خدا می‌شود.

در شرح قاضی سعید قمی آمده است:

فما يتحصّل به معرفته و يتأصّل به هو أن يوحّده ممّا سواه و يفرّده ممّا عداه، بأن لا يحكم عليه بالتّشريك و التشبيه مع شي‏ء من الأشياء، و أنّه لا شريك له و لا شي‏ء يشبهه؛ إذ الشركة و الشّبه يستلزم الكثرة في حقيقته أو صفاته (شرح توحيد الصدوق، ج‏1، ص: 115).
جدا ساختن خدا از غیر و بی‌نظیر دانستن خدا اصل است. در باره خدا، حکم به تشریک و تشبیه در کار نیست. هیچ چیز شبیه او نیست. غیر از موجودات کثیفه، اگر مجرداتی (مانند موجودات نورانی، انوار، عقل، عوالم مجرده طبق آنچه در کتب معروف است) هم در کار باشند، هرچه باشند غیر اویند، هیچ شباهتی با او ندارند.

این جور نیست که مجردات شبیه و شریک با او باشند و در حقیقت، شرکتی با او داشته باشند. خیر، حتی انوارِ ائمه‰ و حتی نورِ افضلِ کائنات پیامبر اکرم… هیچ شباهت و شرکتی با حقیقتِ خدا ندارد.

لذا هیچ چیز با خدا سنخیت (اشتراک در اصل و حقیقت) ندارد.

سؤال:

توجه به این نکته، پاسخ سؤالی است که بسیار می‌پرسند و آن اینکه گفته می‌شود:

خدا اندازه و حدی که ندارد، بلکه بی‌منتهاست. اگر چنین است، پس تو و من و دیگر اشیا نباید غیر او باشیم! زیرا، اگر غیر او باشیم او را حد زده‌ایم. اگر چیزی غیر او شد، دیگر او نمی‌تواند نامتناهی شود.

به عبارت دیگر، اگر مثلا، این کتاب غیر او باشد پس او اینجا (فضایی که کتاب اشغال کرده) حضور ندارد، وقتی حضور نداشت می‌شود محدود.

جواب:

برای خدا شبیه نیست، یعنی سنخی ندارد. موجودات سنخ او نیستند، پس او را حدی نمی‌زند.

برای تقریب به ذهن، یک مثال ساده بیان می‌کنیم: در امور مادی، نوری که از شیشه رد می‌شود، نیرویی که در تلفن‌هاست و از آهن و غیره رد می‌شود، آیا آن نور و نیرو از کل شیشه رد می‌شود یا از یک گوشة آن؟. آیا وقتی نور و نیرو از شیشه عبور کرده، جای شیشه را تنگ کرده؟.

البته این تشبیه در خصوص خدا و خلق درست نیست اما برای تقریب به ذهن مطلب را روشن می‌کند.

موجودات - هر چند زیاد باشند – خدا را حد نمی‌زنند و جای او تنگ نمی‌کنند چون از سنخ خدا نیستند! بله اگر از سنخ او باشند حدّ می‌زنند. لذا برخی از وحدت تشکیکی دست برداشته و به وحدت اطلاقی قائل شده‌اند چون دیده‌اند (بنابر وحدت تشکیکی) مراتبِ ضعیف، غیر مرتبة لایتناهاست.

گرچه (قائلین به وحدت تشکیکی) در جواب گفته‌اند: همه مراتب - به حسب حقیقت - یکی هستند.

اما جواب همه اینها (وحدت تشکیکی و اطلاقی) این است که: او شبیه ندارد تا او را حد زند. سنخیت با چیزی ندارد تا حد بخورد و محدود شود. مخلوقات – هرچند فراوان باشند – جای او را نمی‌گیرند و او را محدود نمی‌کنند چون هم‌سنخ او نیستند.

شرکت و شباهت مستلزم کثرت (در حقیقت ذات یا در صفات) است. لذا وحدت او وقتی حاصل می‌شود که او را شبیه چیزی ندانیم.

نکته:

در خصوص توحید و وحدت حضرت حق، چند رشته مهم جای بحث دارد، از جمله ادله توحید. چراکه برای اثبات توحید حق متعال، ادله فراوانی اقامه شده است: ادله قرآنی، حدیثی، کلامی، فلسفی و عرفانی.

به عنوان مثال، در قرآن کریم در چند مورد، استدلال‌های متعددی بر توحید شده است از جمله:

· لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (سورة انبیاء آیة 22) ؛
اگر در آسمان و زمين، جز «اللَّه» خدايان ديگرى بود، فاسد مى‏شدند (و نظام جهان به‌هم مى‏خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مى‏كنند!
· مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون‏ (سورة مؤمنون آیة 91) ؛
خدا هرگز فرزندى براى خود انتخاب نكرده و معبود ديگرى با او نيست كه اگر چنين مى‏شد، هر يك از خدايان مخلوقات خود را تدبير و اداره مى‏كردند و بعضى بر بعضى ديگر برترى مى‏جستند (و جهان هستى به تباهى كشيده مى‏شد) منزّه است خدا از آنچه آنان توصيف مى‏كنند!
· يا صاحِبَيِ السِّجْنِ أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّار (سورة یوسف آیة 39) ؛
اى دوستان زندانى من! آيا خدايان پراكنده بهترند، يا خداوند يكتاى پيروز؟!

در احادیث نیز ادلة فراوانی بر توحید اقامه شده است. به عنوان نمونه:

زنديقی از امام صادق† سؤلاتی داشت، از جمله اینكه گفت:

چرا جايز نباشد صانع عالم زياده از يكى باشد؟

حضرت امام صادق† فرمود:

لَا يَخْلُو قَوْلُكَ إِنَّهُمَا اثْنَانِ مِنْ أَنْ يَكُونَا قَدِيمَيْنِ قَوِيَّيْنِ أَوْ يَكُونَا ضَعِيفَيْنِ أَوْ يَكُونَ أَحَدُهُمَا قَوِيّاً وَ الْآخَرُ ضَعِيفاً.

فَإِنْ كَانَا قَوِيَّيْنِ فَلِمَ لَا يَدْفَعُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا صَاحِبَهُ وَ يَتَفَرَّدُ بِالرُّبُوبِيَّةِ.

وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّ أَحَدَهُمَا قَوِيٌّ وَ الْآخَرَ ضَعِيفٌ ثَبَتَ أَنَّهُ وَاحِدٌ كَمَا نَقُولُ لِلْعَجْزِ الظَّاهِرِ فِي الثَّانِي.

وَ إِنْ قُلْتَ إِنَّهُمَا اثْنَانِ لَمْ يَخْلُ مِنْ أَنْ يَكُونَا مُتَّفِقَيْنِ مِنْ كُلِّ جِهَةٍ أَوْ مُفْتَرِقَيْنِ مِنْ كُلِّ جِهَةٍ. فَلَمَّا رَأَيْنَا الْخَلْقَ مُنْتَظِمَةً وَ الْفَلَكَ جَارِياً وَ اخْتِلَافَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ دَلَّ ذَلِكَ عَلَى صِحَّةِ الْأَمْرِ وَ التَّدْبِيرِ وَ ائْتِلَافِ الْأَمْرِ وَ أَنَّ الْمُدَبِّرَ وَاحِد (الإحتجاج، ج‏2، ص: 333) ؛

بدان كه قول تو در باب آنكه مي‌گوئى خداى تعالى چرا دو تا نباشد، خالى از آن نيست كه آن هر دو قديم و قوى‏اند يا هر دو ضعيف‏اند يا يكى قوى و ديگر ضعيف است.

پس اگر هر دو قوى باشند چرا هر يك دفع صاحب خود نكند تا‏ منفرد در الوهيّت و ربوبيّت گردد.

اگر گمان تو چنان است كه يكى از ايشان قوى و ديگرى ضعيف و ناتوان است پس ثابت شد كه خداى منّان همان قوىّ قادر سبحان يكى است و آن عاجز ظاهر به يقين از بندگان حضرت واحد است.

و اگر گوئى كه خدا دوتاست، خالى از آن نيست آن هر دو متّفق‌اند با يك ديگر در هر جهت يا متفرّق‌اند در هر جهت. هر دو نوع مستدعى فساد نظام عالم است و چون ما خلايق را منتظم و أفلاك را جارى و ملتئم و رفت و آمد ليل و نهار و شمس و قمر بر وفق مقدّر مقرّرى مى‏بينيم اينها دلالت دارد بر صحّت أمر و تدبير و ائتلاف أمر و اینكه مدبّر واحد است.

حضرت امام صادق† در ادامه فرمودند:

ثُمَّ يَلْزَمُكَ إِنِ ادَّعَيْتَ اثْنَيْنِ فَلَا بُدَّ مِنْ فُرْجَةٍ بَيْنَهُمَا حَتَّى يَكُونَا اثْنَيْنِ فَصَارَتِ الْفُرْجَةُ ثَالِثاً بَيْنَهُمَا قَدِيماً مَعَهُمَا فَيَلْزَمُكَ ثَلَاثَةٌ وَ إِنِ ادَّعَيْتَ ثَلَاثَةً لَزِمَكَ مَا قُلْنَا فِي الِاثْنَيْنِ حَتَّى يَكُونَ بَيْنَهُمَا فُرْجَتَانِ فَيَكُونَ خَمْسَةً ثُمَّ يَتَنَاهَى فِي الْعَدَدِ إِلَى مَا لَا نِهَايَةَ فِي الْكَثْرَة (بحار الأنوار، ج‏10، ص: 195) ؛
از جهت ديگر در صورتى كه دو تا باشند مطابق گفته تو بايد بين آن دو يك فاصله باشد تا دو بودن درست شود، و بايد آن فاصله هم قديم باشد، پس بنا به گفته تو خدايان سه تا مى‏شوند. و اگر بگوئى سه خدا است، طبق استدلالى كه براى تو كردم بايد دو فاصله بين آنها باشد و تعداد به پنج مى‏رسد. بالاخره تعدد و كثرت به بى‏نهايت مى‏رسد.

در استدلال دیگری حضرت امیرالمؤمنین† علی فرموده‌اند:

وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ وَ لَرَأَيْتَ آثَارَ مُلْكِهِ وَ سُلْطَانِهِ وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ وَ لَكِنَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ لَا يُضَادُّهُ فِي مُلْكِهِ أَحَدٌ وَ لَا يَزُولُ أَبَداً وَ لَمْ يَزَلْ. أَوَّلٌ قَبْلَ الْأَشْيَاءِ بِلَا أَوَّلِيَّةٍ وَ آخِرٌ بَعْدَ الْأَشْيَاءِ بِلَا نِهَايَة (نهج البلاغه، نامة 31) ؛
و بدان پسركم، بدان که اگر پروردگارت شريكى داشت پيامبران او نزد تو مى‏آمدند، و نشانه‏هاى پادشاهى و قدرت او را مى‏ديدى، و از كردار و صفت‌هاى او آگاه مى‏شدى. لكن او خداى يكتاست چنانكه خود خويش را وصف كرده است. كسى در حكمرانى وى مخالف او نيست، و ملك او جاودانه و هميشگى است. آغاز همه چيزهاست. و او را أوليّت نيست، و آخر است پس از همه اشياء و او را نهايت نيست.

خلاصه مطلب اینکه: غرض بیان نمونه بود برای ادله توحید. این بحث دامنه طولانی دارد و اگر بخواهیم وارد بحثِ مفصل آن شویم از سایر مطالب می‌مانیم، لذا در این خصوص به همین مقدار اکتفا می‌شود.

وَ نِظَامُ تَوْحِيدِ اللَّهِ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْه‏...

نظام توحید، اساس و حقیقت توحید، نفی صفات است. این مطلب چگونه می‌شود در حالی که قرآن برای خدا صفات متعدد نقل می‌کند. آیا واقعا نفی صفات است به گونه‌ای که همه صفات معنای سلبی داشته باشند؟ آیا اصلا جز مسئله اقرار چیز دیگری مطرح نیست؟ یا خیر - در عین توحید - جهت مثبت هم در نظر می‌گیریم؟

این مطلبی است که در جلسات بعدی متعرض می‌شویم ان شاء الله.

اللهم صل علی محمد و آل محمد

تهيه و تنظيم: قدرت الله رمضاني

توحید صدوق

در صورتی که در مورد این جلسه سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید...

دیدگاه خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.