دروس و سخنرانی ها
توحید صدوق
پنجشنبه ۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
تهیه و تنظیم : قدرت الله رمضانی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم‏

والحمد لله رب العالمین و خیرالصلاة و السّلام علی خیر خلقه، حبیب إله العالم ابی‌القاسم محمد… و علی آله آل‌الله و اللّعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله من الآن الی یوم لقاء الله.

قال الإمام امیرالمؤمنین†:

ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ وَ لَهُ الْحَمْدُ افْتَتَحَ الْكِتَابَ بِالْحَمْدِ لِنَفْسِهِ وَ خَتَمَ أَمْرَ الدُّنْيَا وَ مَجِي‏ءَ الْآخِرَةِ بِالْحَمْدِ لِنَفْسِهِ، فَقَالَ وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ، وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين‏، الْحَمْدُ لِلَّهِ اللَّابِسِ الْكِبْرِيَاءَ بِلَا تَجَسُّدٍ وَ الْمُرْتَدِي بِالْجَلَالِ بِلَا تَمَثُّلٍ وَ الْمُسْتَوِي عَلَى الْعَرْشِ بِلَا زَوَالٍ وَ الْمُتَعَالِي عَنِ الْخَلْقِ بِلَا تَبَاعُدٍ مِنْهُمْ الْقَرِيبُ مِنْهُمْ بِلَا مُلَامَسَةٍ مِنْهُ لَهُمْ لَيْسَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهِي إِلَى حَدِّهِ؛

حدیث شریفی که مورد بحث است، حدیث اول از باب دوم (باب التوحید و نفی التشبیه) از کتاب شریف توحید صدوق می‌باشد.

قسمتی از این خطبة شریفه خوانده شد. برخی از توصفیات حضرت حق بیان شد. باید دانست، کسانی مجازند خدا را توصیف کنند که مستقیم با خدا در ارتباطند. اینها بجاست که خدا را معرفی کنند و ما از معرفی آنها استفاده کنیم، همانها که حقائق را مستقیم از خدا می‌گیرند.

در بارة خداشناسی باید اذعان نمود که: اصل اثباتش را عقل می‌فهمد، نفی بسیاری از نواقص و تا حدّی توجه به برخی صفات را باز عقل می‌فهمد، ولی تشریح مطالب در ارتباط با حضرت حق، از دست‌رس تعقل و تفکر خارج است. لذا بسیار سزاوار است که انسان هر چه می‌تواند تلاش کند بفهمد ائمة معصومین‰ - که شأن بس والایی دارند - چه فرموده‌اند.

در توصیف حضرت حق، به این قسمت رسیدم که فرمودند:

ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ وَ لَهُ الْحَمْدُ؛

خود این تعابیر، بیانگر ادب فوق‌العاده ایشان است. در لابه‌لای توصیفات خدای‌تعالی، باز سخن از حمد او به میان می‌آید. (لَهُ الْحَمْدُ) ستایش‌ها همه برای اوست، چه اینکه همه کمالات از ناحیه اوست. همه خیرات از طرف حضرت حق و نشأت گرفته از اوست.

افْتَتَحَ الْكِتَابَ بِالْحَمْدِ لِنَفْسِهِ؛

قرآن را با حمد افتتاح کرده.

وَ خَتَمَ أَمْرَ الدُّنْيَا وَ مَجِي‏ءَ الْآخِرَةِ بِالْحَمْدِ لِنَفْسِهِ؛

پایان دنیا و تسویه حساب در عالم قیامت (رسیدن هرکس به حق خود، تفضّل خداوند بر همگان، رسیدن اهل طاعت به نتیجه طاعت و اهل عناد به نتیجه عناد، مسئله بهشت و غیره) را نیز با حمد رقم زده است.

کجا؟ در سورة مبارکه زمر، آیات 68 تا 75:

«وَ نُفِخَ فىِ الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَن فىِ الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ ثمُ‏َّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى‏ فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ * وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبهَِّا وَ وُضِعَ الْكِتَابُ وَ جِاْى‏ءَ بِالنَّبِيِّنَ وَ الشهَُّدَاءِ وَ قُضىِ‏َ بَيْنهَُم بِالْحَقّ‏ِ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ * وَ وُفِّيَتْ كلُ‏ُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ * وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِلىَ‏ جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتىَّ إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتهَُا أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ ءَايَاتِ رَبِّكُمْ وَ يُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَاذَا قَالُواْ بَلىَ‏ وَ لَكِنْ حَقَّتْ كلَِمَةُ الْعَذَابِ عَلىَ الْكَفِرِينَ * قِيلَ ادْخُلُواْ أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبرِِّينَ * وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبهَُّمْ إِلىَ الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتىَّ إِذَا جَاءُوهَا وَ فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا وَ قَالَ لهَُمْ خَزَنَتهَُا سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَلِدِينَ * وَ قَالُواْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَمِلِينَ * وَ تَرَى الْمَلَئكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بحَِمْدِ رَبهِِّمْ وَ قُضىِ‏َ بَيْنهَُم بِالحَْقّ‏ِ وَ قِيلَ الحَْمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ِ الْعَالَمِينَ» ؛
و در «صور» دميده مى‏شود، پس همه كسانى كه در آسمان‌ها و زمين‌اند مى‏ميرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد سپس بار ديگر در «صور» دميده مى‏شود، ناگهان همگى به پا مى‏خيزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند. * و زمين (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مى‏شود، و نامه‏هاى اعمال را پيش مى‏نهند و پيامبران و گواهان را حاضر مى‏سازند، و ميان آنها بحق داورى مى‏شود و به آنان ستم نخواهد شد! * و به هر كس آنچه انجام داده است بى‏كم و كاست داده مى‏شود و او نسبت به آنچه انجام مى‏دادند از همه آگاه‌تر است. * و كسانى كه كافر شدند گروه گروه به سوى جهنّم رانده مى‏شوند وقتى به دوزخ مى‏رسند، درهاى آن گشوده مى‏شود و نگهبانان دوزخ به آنها مى‏گويند: «آيا رسولانى از ميان شما به سوي‌تان نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند و از ملاقات اين روز شما را بر حذر دارند؟!» مى‏گويند: «آرى، (پيامبران آمدند و آيات الهى را بر ما خواندند، و ما مخالفت كرديم!) ولى فرمان عذاب الهى بر كافران مسلّم شده است. * به آنان گفته مى‏شود: «از درهاى جهنّم وارد شويد، جاودانه در آن بمانيد چه بد جايگاهى است جايگاه متكبّران!» * و كسانى كه تقواى الهى پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى‏شوند هنگامى كه به آن مى‏رسند درهاى بهشت گشوده ‏شده و نگهبانان به آنان مى‏گويند: «سلام بر شما! گواراي‌تان باد اين نعمت‌ها! داخل بهشت شويد و جاودانه بمانيد!» * آنها مى‏گويند: «حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه به وعده خويش درباره ما وفا كرد و زمين (بهشت) را ميراث ما قرار داد كه هر جا را بخواهيم منزلگاه خود قرار دهيم چه نيكوست پاداش عمل كنندگان!» * (در آن روز) فرشتگان را مى‏بينى كه بر گرد عرش خدا حلقه زده‏اند و با ستايش پروردگارشان تسبيح مى‏گويند و در ميان بندگان بحق داورى مى‏شود و (سرانجام) گفته خواهد شد: «حمد مخصوص خدا پروردگار جهانيان است!».

معلوم می‌شود مسئله حمد خیلی مهم است و نباید انسان از آن غفلت کند. در هر حالی که هست خدا را حمد کند، نعمت می‌آید بگوید: الحمد لله، بلا می‌آید بگوید: الحمد لله. چون توجه داریم که بلا و گرفتاری هم وقتی از ناحیه خدا برای کسی ترتیب داده بشود، یا بر اساس جبران و کفاره گناه است، که جای حمد دارد (چون وسیله‌ای است برای راحتی و خلاصی بنده)، و یا آزمایشی است که اگر من درست عمل کنم موجب ترفیع درجه من است و تکامل من را در پی دارد، که این هم حمد دارد، و یا بخاطر رسیدن به اجرهای خاص الهی است، (فارغ از دائرة امتحان و کفاره گناه)، که باز حمد دارد، در نتیجه همه جا باید گفت: «الحمد لله».

حمد و ستایش الهی خیلی پر خاصیّت است در اینکه خدای‌تعالی عنایاتش را بر انسان زیاد کند. در نعمت‌های معنوی نیز همین طور است. انسان به یک نعمت معنوی می‌رسد، بگوید: الحمد لله، به یک حدیثی می‌رسد و استفاده می‌کند بگوید: الحمد لله، مطلبی از کسی یاد می‌گیرد: بگوید الحمد لله و... .

الْحَمْدُ لِلَّهِ اللَّابِسِ الْكِبْرِيَاءَ بِلَا تَجَسُّدٍ؛

حمد خدایی را که کبریائیّت را پوشیده و لباس کبریائیّت برای اوست. کبریائیّت به این معنا که: او ازلی است، ابدی است، همه خیرات از ناحیه اوست. اما تا بحث از لباس و پوشیدن به میان‌ آید، در ذهن بشر، جسم و جسدی تصوّر می‌شود، مثل انسانی که یک لباسی پوشیده باشد. لذا سریع فرمود: بدون اینکه تجسّد، جسمانیّت و محدودیّتی مطرح باشد، یعنی همان معنایی که «یُدرک بالوجدان والفطره و لایوصف». انسان اجمالاً - با توجه به عظمت هستی - عظمتی می‌یابد ولی هیچ قابل توصیف، تصوّر و تعقّل نیست.

وَ الْمُرْتَدِي بِالْجَلَالِ بِلَا تَمَثُّلٍ؛

او ذات مقدسی است که ردای جلال را پوشیده است.

در ارتباط با صفات حضرت حق، انسان می‌بیند که علم، قدرت، حیات، غنی و همه کمالات برای اوست (مرتدی است به ردای جلال)، اما بلا تمثّل. این (بلا تمثّل) را فرمود تا به ذهن کسی تصوّر چیز محدودی نیاید. خیر، ذات مقدسش دور از همه این حرف‌هاست.

بعضی از شارحین، در این قسمت (که چرا در کبریائیّت لباس، و در جلال رداء فرمود) استحسانی دارند و گفته‌اند: اول لابس گفته شد، بعد مرتدی؛ لابس در مقام ظاهری، در ارتباط با تن انسان است. و رداء چیزی است که بالای لباس پوشیده می‌شود. آن وقت گاهی فقط توجه به ذات است، و گاهی توجه به صفات هم هست. در بخش اول (توجه به ذات)، لابس گفته می‌شود، در بخش دوم (توجه به صفات)، مرتدی گفته می‌شود.

و إسناد اللّباس إلى «الكبرياء»، و الرّداء إلى «الجلال»، لما ذكرنا من ملاحظة الذات في الأوّل، و الصّفات في الثاني إذ اللّباس إنّما هو للبدن كلّه فهو أنسب للإستعارة للذّات. و «الرداء» من التّوابع كما انّ‏ الصفات توابع (شرح توحيد الصدوق، قاضی سعید قمی، ج‏1، ص: 86 – 87).

علی ایّ حال، نسبت به ذات حق، هر چه در نظر گرفته شود (هر قدر هم لطیف و ظریف باشد) باز خدا غیر اوست (كلّما ميّزتموه بأوهامكم في أدقّ معانيه مخلوق مصنوع مثلكم مردود إليكم‏: بحار الانوار، ج‏66، ص: 293).

وَ الْمُسْتَوِي عَلَى الْعَرْشِ بِلَا زَوَالٍ؛

ذاتی را ستایش سزاوار است که بر عرش مستوی است.

عرش معانی مختلف و بحث مفصلی دارد. یکی از معانی عرش «کل خلق» (ماسوی الله) است. برخی از محشین، همین معنا را در اینجا گرفته‌اند. یعنی ذات مقدس حق، مستولی و مسلّط بر همه هستی است. نه مثل سلطانی که بر عرشی قرار گیرد که ابتدا، انتها و زوال دارد. خیر، او مستولی بر هستی است، در حالی که زوالی در کار نیست.

مشخص است که استوی به معنایی که در ذهن آید، نیست. به قرینه آیات نفی کننده جسمیّت و محدودیّت، و به قرینه روایاتی که استوی را به سلطه و تسلط معنا کرده‌اند.

وَ الْمُتَعَالِي عَنِ الْخَلْقِ بِلَا تَبَاعُدٍ مِنْهُمْ؛

ذات حق از خلق متعالی است، علوّ نسبت به خلق دارد.

تا کلمه علوّ می‌آید باز در ذهن ما مقایسه‌ای پیش می‌آید. نسبت به مخلوق، وقتی می‌گوییم فلان شئ علوّ بر فلان شئ دارد، علوّ مکانی به ذهن می‌آید، فاصله مکانی به ذهن می‌آید، و هرچه آن علوّ بیشتر باشد، فاصله بیشتر خواهد بود.

امام† همه را سریعاً نفی فرمود: حضرت حق، به تمام معنا علوّ دارد اما بدون اینکه از خلق دور باشد؛ یعنی دوری مکانی در کار نیست. خدا همین جاست، نزدیک به ماست، از ما به خودمان نزدیک‌تر است (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريد: سورة ق، آیة 16)، در عین حال متعالی است. متعالی است از این جهت که از صفات ممکن منزه است، از همه نقایص منزه است. او غنی مطلق است و ما فقیر مطلق و نقص مطلق‌ایم.

الْقَرِيبُ مِنْهُمْ بِلَا مُلَامَسَةٍ مِنْهُ لَهُمْ؛

قریب به خلق است بدون اینکه لمس و مسّی در کار باشد یا حسی به او اصابت کند.

همه اینها در این جهت است که یک اصل مهم را بیان کند، اصلی که منشأ بسیاری از اشتباهات، غفلت از آن اصل است، و آن اصل «عدم صحّت مقایسه خالق با خلق» است.

از اوصافی که در ارتباط با خلق مطرح است، این است که اگر فاصله دو شئ از هم کم باشد، می‌گوییم نزدیک هم‌اند و وقتی فاصله زیاد شد می‌گوییم دورند. این امور در مورد حضرت حق راه ندارد.

خلاصه، هر آنچه در ارتباط با مخلوقات است، در ارتباط با حضرت حق (به این معنایی که ما می‌فهمیم) غلط است و راه ندارد؛ بلکه حضرت حق، بیرون از همه این حرف‌هاست. در عین حال، فطرت می‌یابد او را، جلالت و عظمتش را می‌فهمد، و آنچه وسیله خضوع و خشوع در پیشگاهش بشود آن را متوجه می‌شود.

لَيْسَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهِي إِلَى حَدِّهِ؛

برای خدا حدّ و اندازه‌ای نیست، نه حدّ عقلی، نه حدّ وهمی و نه حدّ خارجی. حدّ، به هر معنایی که فرض شود در ارتباط با خدا راه ندارد.

اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد

توحید صدوق

در صورتی که در مورد این جلسه سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید...

دیدگاه خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.