باب 2 (التوحيد و نفي التشبيه)، حدیث دوم:
بحث به اینجا رسید که حضرت امام علی بن موسی الرضا فرمود:
با توجه به کثرت اوصاف خدا در قرآن کریم و بیانات معصومین (عالم، قادر، حی و...) و از طرفی روایات متعدد در اینکه اساس توحید نفی صفات از خداست، جمع اینها چگونه است؟
آنچه گفته شد این بود که:
الف: بعضی گفتهاند: نفی صفات، یعنی نفی صفات مخلوقین.
ب: بعضی گفتهاند: نفی صفات، یعنی نفی صفات زائد بر ذات. یعنی صفاتی که برای خدا بیان شده چنین نیست که گفته شود: ذات خدا شئٌ، و صفات خدا شئٌ آخر، و چنین نیست که صفت و موصوفی در کار باشد، خیر.
حسين بن خالد گويد: شنيدم كه امام علی بن موسی الرضا چنين فرمود:
این اصلی است در روایات ما که اگر چیزی قدیم فرض شد، خدای دومی خواهد بود (وَ لَوْ كَانَ قَدِيماً لَكَانَ إِلَهاً ثَانِيا: الاحتجاج، ج1، ص: 203).
البته خود این احتمال (عینیت صفات با ذات) باز به چند جور تصویر شده است. علامه مجلسی در بحار الأنوار (ط - بيروت، ج4، ص: 62 و 63) گفته است:
بيان اعلم أن أكثر أخبار هذا الباب تدل على نفي زيادة الصفات أي على نفي صفات موجودة زائدة على ذاته تعالى و أما كونها عين ذاته تعالى بمعنى أنها تصدق عليها أو أنها قائمة مقام الصفات الحاصلة في غيره تعالى أو أنها أمور اعتبارية غير موجودة في الخارج واجبة الثبوت لذاته تعالى.
بیان: بدان که اکثر اخبار این باب دلالت دارد بر نفی زیادی صفات بر ذات، یعنی دلالت دارد بر نفی صفاتی که زیاده بر ذات، موجود باشد. اما اینکه این صفات عین ذات خداست [چند تصویر دارد]:
[اول:] این صفات بر خدا صادق است (یعنی این صفات صدق میکند بر خود ذات حضرت حق).
[دوم:] یا اینکه ذات حضرت حق، قائم مقام این صفات – که در غیر او موجود است – میباشد، (نه اینکه ذات خدا - به حقیقت - عین این صفات باشد).
[سوم:] یا اینکه این صفات، اموری اعتباری است که موجودیتی در خارج ندارد، اما ثبوت آنها برای خدا واجب است.
سپس میگوید:
فلا نص فيها على شيء منها و إن كان الظاهر من بعضها أحد المعنيين الأولين.
روایات نص بر هیچکدام نیست. گرچه ظاهر برخی از روایات، یکی از دو معنای اول است.
اینجا از مواردی است که – با ارجنهادن به مقام علمیشان – ضعفی در بیان ایشان به نظر میرسد. چراکه روایات نص در معنای اول است.
گرچه روایات در این زمینه بسیار و صریح است، لکن برخی را نقل میکنیم:
ابو بصير گويد: شنيدم كه امام صادق ميفرمود:
ابان بن عثمان احمر گويد به امام صادق گفتم: مرا از خداى تبارك و تعالى خبر ده كه هميشه شنوا و بينا و دانا و توانا بوده؟ فرمود:
محمد بن مسلم گويد: امام باقر در باره صفت خداى قديم فرمود:
اینها همه به خوبی دلالت دارد بر اینکه صفات حضرت حق، زائد بر ذات نیست و حقیقتا هست و بر ذات صدق میکند.
در توضیح المراد (توضيح المراد، ص: 512 به بعد) نیز میخوانیم:
اعلم ان المذاهب فى صفات الذات من حيث الزيادة و العينية خمسة:
المذهب الاول و هو الحق ان اللّه تعالى عالم مثلا بعلم هو ذاته كما انه تعالى موجود بوجود هو ذاته، و كذا سائر صفاته الذاتية بمعنى ان ذاته بذاته حقيقة احدية تكون مصداقا و موضوعا لحقيقة الصفات الذاتية المختلفة بحسب المفاهيم، فهو بذاته الاحدية نور بلا ظلمة و علم بلا جهل و حياة بلا موت و قدرة بلا عجز و هكذا، و هذا مذهب اتباع اهل البيت صلوات اللّه عليهم... .
و لهذا المذهب دلائل:
الاول الاخبار الواردة عن ائمتنا صلوات اللّه عليهم، روى الكلينى رحمه اللّه فى باب اطلاق القول بانه شىء من الكافى عن ابى عبد اللّه انه قال جوابا للسائل هو سميع بصير؟: سميع بغير جارحة و بصير بغير آلة، بل يسمع بنفسه و يبصر بنفسه، ليس قولى انه سميع يسمع بنفسه و بصير يبصر بنفسه انه شىء و النفس شىء آخر، و لكن اردت عبارة عن نفسى اذ كنت مسؤولا و افهاما لك اذ كنت سائلا: فاقول:
انه سميع بكله لا ان الكل منه له بعض، و لكنى اردت افهامك و التعبير عن نفسى، و ليس مرجعى فى ذلك الا الى انه السميع البصير العالم الخبير بلا اختلاف الذات و لا اختلاف المعنى.
در ادامه میگوید:
و العجب العجاب ان العلامة المجلسى رحمه اللّه مع صراحة هذه الاخبار فى انه تعالى بذاته حقيقة كل من هذه الصفات قال فى اوّل ابواب الصفات من البحار: اعلم ان اكثر اخبار هذا الباب يدل على نفى زيادة الصفات اى على نفى صفات موجودة زائدة على ذاته تعالى، و اما كونها عين ذاته تعالى بمعنى انها تصدق عليها او انها قائمة مقام الصفات الحاصلة فى غيره تعالى، او انها امور اعتبارية غير موجودة فى الخارج واجبة الثبوت لذاته تعالى فلا نص فيها على شىء منها و ان كان الظاهر من بعضها احد المعنيين الاولين، و لتحقيق الكلام فى ذلك مقام آخر، انتهى. اقول: الاحتمال الاول هو المتعين لصراحة الاخبار فيه، و الثانى مذهب المعتزلة و سيأتى، و الثالث مما تضحك به الثواكل و هو مذهب الفخر الرازى خاصة... .
در موضوع نفی صفات، قاضی سعید قمی مشرب دیگری دارد و قائل است که اصلا صفاتی در کار نیست. و همه این صفات که گفته شده، از باب سلب نقص است (عالم یعنی لیس بجاهل، قادر یعنی لیس بعاجز، حیّ یعنی لیس بمیت). البته شواهدی هم از روایات میآورد.
آنچه به ذهن میآید این است که عرض میشود: روایات متعددی موافق قول قاضی سعید قمی است، لکن بیشتر روایات، موافق نظر اکثر محققین است که همان عینیت صفات با ذات حضرت حق باشد، یعنی ذات مقدس حضرت - حقیقتا – مصداق این صفات است. درست است که ما وقتی بخواهیم موشکافی کنیم تا بفهمیم، از «عالمٌ»، «لیس بجاهلٍ» میفهمیم، چون آن علمی که میفهمیم علم محدود و بالغیر است. در حالی که آنجا نه محدود است و نه بالغیر. حقیقت علم حضرت حق را نمی فهمیم. اما روایات بسیار دلالت دارد بر همان مدعایی که گفته شد (یعنی عینیت صفات با ذات حق و صدق حقیقی این صفات بر خدا).
این روایات در حقیقت در مقام این است که صفات زائد بر ذات نفی شود. روایاتی هم که میگوید: عالم یعنی لیس بجاهل، در این مقام است که صفات زائد بر ذات به فکر شما نیاید! چون به حقیقت و کنه عالم نمیرسید.
از جمله ادله عقلی که صاحب توضیح المراد (ص: 515) در این خصوص آورده، یکی این است:
الثانى من الدلائل: انه تعالى لو لم يكن بذاته علما و قدرة و حياة و غيرها فاما يكون بذاته متقابلات هذه الصفات او يكون ذاته بذاته خالية عن المتقابلين جميعا قابلة معروضة، و على فرض خلو الذات فاما تكون الصفات عارضة او لازمة لزوما خارجيا كالحرارة للنار او ذهنيا كالامكان للماهية، و التوالى باطلة، اما الاول فبالضرورة و الاجماع، و اما الثانى و الثالث فللزوم المادة فى المعروض لان العرض الخارجى سواء كان لازما او غريبا يستدعى مادة يحل فيها، و اما الرابع فللزوم كون كمالاته امورا ذهنية اعتبارية لا حقيقة خارجية، فهو بذاته تلك الكمالات.
این صفات عین ذات است و زائد نیست، چون اگر صفات زائد بر ذات باشد، پس یا خود ذات متصف به این صفات (علم و قدرت و حیات) نیست یعنی متصف به مقابل این صفات (جهل و ضعف و موت) است! این فرض که بالضروره باطل است اجماعا؛ یا اینکه ذات خدا از هر دو متقابل خالی است (یعنی نه عالم است و نه جاهل و...)، پس این صفات – که برای خدا ثابت است – عارض بر او شده یا لازم با اوست؛ از طرفی اگر عارض و معروض شد، نمیتواند که ماده نباشد! این هم بطلانش مشخص است، لازم ذات حق باشد، دو جور تصور دارد: یکی لازمهای که مانند لازمة حرارت برای آتش است، یا نه لازمة ذهنی مانند امکانی که لازمة ماهیت است، این هم باطل است، چون از صفات ممکن میشود، یا منجر میشود به اینکه صفات حضرت حق امور ذهنی باشد بدون حقیقت خارجی، اینها همه بطلانش بدیهی است.
نتیجه اینکه ذات حق، تمام این کمالات و عین آنهاست.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
تهيه و تنظيم: قدرت الله رمضاني
در صورتی که در مورد این جلسه سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید...
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.