بسم الله الرحمن الرحیم
والحمد لله رب العالمین و خیر الصلاة و السلام علی خیر خلقه، حبیب اله العالم ابی القاسم محمد و علی آله آل الله، و اللعن الدّائم علی اعدائم اعداء الله من الآن الی یوم لقاء الله.
فی خطبة للامام امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه:
بخشی از این خطبة شریفة بیان شد. به قسمت فوق رسیدیم:
حافظ و نگهبان اشیاء
در توصیف حضرت فرمودهاند: برای هر چیزی (از اشیاء) احاطه کنندهای است!
نسبت به این عبارت، دو احتمال داده شده:
یک: یعنی خداوند حافظ و نگهبان اشیاء است (هو لِكُلِّ شَيْءٍ مِنْهَا حَافِظٌ وَ رَقِيبٌ).
دو: یعنی خدا برای اشیائی که آفریده، حافظ و رقیبی قرار داده که فرشتگان باشند. اینها به فرمان الهی برنامههایی را انجام میدهند. این معنا اظهر به نظر میرسد. چون طبق معنای اول - قاعدتاً - باید گفته شود «هو بكُلِّ شَيْءٍ...»، نه «لكُلِّ شَيْءٍ...»!
«لكل شيء منها حافظ و رقيب: الظرف خبر لقوله: حافظ و رقيب، أو متعلق بكل منهما و المبتدأ محذوف أي هو لكل شيء منها حافظ و رقيب، و الأول أظهر فيكون إشارة إلى الملائكة الموكلين بالعرش و الكرسي و السماوات و الأرضين و البحار و الجبال و سائر الخلق»؛ (مرآة العقول2: 88).
احاطة اشیاء بر اشیاء
بعضی از اشیاء بر بعضی دیگر محیط هستند. این محیط بودن هم دو جور گفته میشود:
یک: «محیط بالعلیة»؛ که یکی در دیگری تأثیرگذار است. یعنی احاطة علّی به معنای لغوی (تأثیرگذاری و تدبیر)، مراد باشد. بنابر این، سماواتی که یکی فوق دیگری است، و موجوداتی که بعضی محیط بر بعضی هستند، آنها که محیط هستند تأثیر گذارند بر آنها که محاط اند.
دو: احاطة عادی مثل احاطة فضا بر اشیاء.
تشخیص هر یک بستگی دارد به کیفیّت خلقت اشیاء توسط حضرت حق، که خلقت اشیاء به نحو تأثیرگذاری برخی بر برخی میباشد (تا بشود احاطة علّی)، یا اینکه تأثیرگذاری در کار نیست، و صرفاً احاطه عادی است! یا هر دو مراد باشد (هم احاطة علّی و هم احاطة عادی)، یعنی احاطة برخی از اشیاء بر بعضی به نحو احاطة علّی است، و احاطه بعضی از اشیاء بر برخی دیگر صرفاً احاطة عادی است بدون تأثیرگذاری. اگر این هم باشد مانعی ندارد.
احاطة حضرت حق بر اشیاء
و آنکه محیط است بر اشیاءِ محیط، حضرت حق است. زیرا خلقت محدود است، پس آنکه بر همه اشیاء (محیط و محاط) محیط است، خداست. احاطة او هم بالعلّیه است و هم بالتدبیر؛ او به تمام معنای کلمه احاطه بر اشیاء دارد.
در خصوص احاطة برخی اشیاء بر بعضی دیگر، حدیثی وارد شده است که حکایتگر عظمت خلقت است:
«ٍعَنِ الْحَسَنِ بْنِ زَيْدٍ الْهَاشِمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ جَاءَتْ زَيْنَبُ الْعَطَّارَةُ الْحَوْلَاءُ إِلَى نِسَاءِ رَسُولِ اللَّهِ وَ بَنَاتِهِ وَ كَانَتْ تَبِيعُ مِنْهُنَّ الْعِطْرَ. فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ وَ هِيَ عِنْدَهُنَّ فَقَالَ : إِذَا أَتَيْتِنَا طَابَتْ بُيُوتُنَا. فَقَالَتْ: بُيُوتُكَ بِرِيحِكَ أَطْيَبُ يَا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ : إِذَا بِعْتِ فَاحْشِي وَ لَا تَغُشِّي فَإِنَّهُ أَتْقَى وَ أَبْقَى لِلْمَالِ. فَقَالَتْ: مَا جِئْتُ لِشَيْءٍ مِنْ بَيْعِي وَ إِنَّمَا جِئْتُكَ أَسْأَلُكَ عَنْ عَظَمَةِ اللَّهِ. قَالَ : جَلَّ جَلَالُهُ! سَأُحَدِّثُكِ عَنْ بَعْضِ ذَلِكِ. ثُمَّ قَالَ : إِنَّ هَذِهِ الْأَرْضَ بِمَنْ فِيهَا وَ مَنْ عَلَيْهَا عِنْدَ الَّتِي تَحْتَهَا كَحَلْقَةٍ مُلْقَاةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ، وَ هَاتَانِ وَ مَنْ فِيهِمَا وَ مَنْ عَلَيْهِمَا عِنْدَ الَّتِي تَحْتَهُمَا كَحَلْقَةٍ فِي فَلَاةٍ قِيٍّ، وَ الثَّالِثَةُ، حَتَّى انْتَهَى إِلَى السَّابِعَةِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ: خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ»؛ (بحار الانوار 57: 83).
و آنکه بر همه اینها محیط است خداست. و اگر خدا بخواهد از این علوم به برگزیدگانش میدهد! در حدیث است که اهل بیت عصمت به تار بو پود این عالم (با تمام عظمتش) آشنایند:
«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي فَذَكَرْتُ اخْتِلَافَ الشِّيعَةِ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَزَلْ فَرْداً مُتَفَرِّداً فِي وَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ فَمَكَثُوا أَلْفَ أَلْفِ دَهْرٍ ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ وَ أَشْهَدَهُمْ خَلْقَهَا وَ أَجْرَى عَلَيْهَا طَاعَتَهُمْ وَ جَعَلَ فِيهِمْ مِنْهُ مَا شَاء»؛ بحار الانوار 25: 25).
نفی تغیّر
گردش زمانها در او تغییر ایجاد نمیکند! او ایجاد کنندة زمان است، آنچه خودش ایجاد کرده در او اثرگذار نیست.
خلق بالمشیّه
خلقت و آفرینش اشیاء او را به زحمت نیفکنده! همة این هستی (با تمام عظمتش) را آفریده، هیچ به زحمت نیفتاده، مثل اینکه نیافریده! مدیریت این هستی (با همه ظرافتها و دقتها و ریزهکاریها) او را به زحمت نمیاندازد (وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظيمُ؛ سورة بقره، آیة 255).
این ذات مقدس هرچه را بخواهد باشد میگوید باش میباشد!
خیلی حیف است انسان از این خدا بهره نگیرد، و با این خدا انس نداشته باشد! هر که از این پروردگار - در جهت تکامل - کم بهرمند شود ضرر کرده!
حدیثی از امام مجتبی هست که میفرمایند:
هیچ کس را نمیشناسم مگر اینکه بین خودش و خدا احمق است.
احمق کسی است که وسائلی (در ارتباط با نیازمندیهایش) در اختیار داشته باشد، استفاده نکند. تشنه است، آب زلال هم هست، تنبلی میکند که از آن آب بردارد و بخورد، این فرد احمق است. جز خود معصومین، باقی افراد نسبت به خدا چنیناند. چیزی که باید بخواهند در مسیر رشد و کمال و سعادتشان نمیخواهند! بهرهای که باید بگیرند نمیگیرند (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِه؛ سورة انعام، آیة 91).
خلقت بیمثال
هرچه آفریده از روی چیزی نسخه برنداشته، همه را ابداع کرده! به زحمت هم نیفتاده!
معلوم میشود امید بزرگان به خدا و خوف آنها از خدا (به گونهای که به وصف ما نمیآید اصلاً) بیخود نبوده. هم امید به این حقیقت داشتند، هم خوف داشتند از نافرمانی و بیاعتنایی و بیتوجهی نسبت به چنین حقیقتی! لذا حتی مکروه را هم حاضر نبودند انجام دهند! او فرموده این کار خوب نیست!
خلق لا من شئ
هرکه هرچه درست میکند مادهای دارد که دستکاری میکند، در حالی که خداوند متعال مخلوقات را از چیزی خلق نکرده، خدا خلق کرده اما نه از چیزی (لا من شئ)!
علم بیجهل
هر عالم و دانایی، مسبوق به جهل است و نیازمند به فراگیری است، اما نسبت به خداوند متعال جهل و فراگیری معنا ندارد!
اینها از بینات مکتب است.
علم خدا به اشیاء قبل از ایجاد
خداوند قبل از ایجاد اشیاء علم داشته به آنها در حالی که معدوم بودند. او عالم بلامعلوم بوده. علم داشته به آنچه که نبوده و بعد ایجاد کرده! امری که در ارتباط با مصنوع هرگز ممکن نیست! البته، به نسبتی (با هزاران تفاوت) ما هم علم بلامعلوم داریم: مثلا میدانیم که اجتماع نقیضین محال است، با اینکه اجتماع نقیضین محال است و موجود نیست اما علم ما به آن هست!
علم خدا با ایجاد اشیاء اضافه نمیشود و تغییر هم پیدا نمیکند.
راه معرفت حضرت حق!
علامه مجلسی بعد از نقل خطبه، مطلبی دارند که مرحوم آخوند ملاصدرا درست عکس آن را گفته است، عبارت علامه چنین است:
«وَ هَذِهِ الْخُطْبَةُ مِنْ مَشْهُورَاتِ خُطَبِهِ حَتَّى لَقَدِ ابْتَذَلَهَا الْعَامَّةُ وَ هِيَ كَافِيَةٌ لِمَنْ طَلَبَ عِلْمَ التَّوْحِيدِ إِذَا تَدَبَّرَهَا وَ فَهِمَ مَا فِيهَا فَلَوِ اجْتَمَعَ أَلْسِنَةُ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ - لَيْسَ فِيهَا لِسَانُ نَبِيٍّ - عَلَى أَنْ يُبَيِّنُوا التَّوْحِيدَ بِمِثْلِ مَا أَتَى بِهِ (بِأَبِي وَ أُمِّي) مَا قَدَرُوا عَلَيْهِ. وَ لَوْ لَا إِبَانَتُهُ مَا عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ يَسْلُكُونَ سَبِيلَ التَّوْحِيدِ»! (مرآة العقول 2: 90).
اگر انس و جن جمع شوند (و نبی بین آنها نباشد)، نمیتوانند اینگونه حرف بزنند. اگر نبود که حضرت امیر اینچنین مطالب را باز کردند بشر نمیتوانست راه توحید را بفهمد! یعنی اگر این بیانات شریف معصومین نبود، بشر عادی نمیتوانست به ژرفای توحید برسد! چنان نیست که هرکه بخواهد بتواند با فکر خود بفهمد.
اما مرحوم ملاصدرا میگوید در ارتباط با خدا و افعال و صفاتش دو راه وجود دارد: یکی راه وحی و نبوت، یکی هم را فکر و کشف. هر دو هم عیناً به یکجا می رسند!
در حالی افکار همگان (غیر از معصومین) کوتاهتر است از اینکه در این وادی بخواهد به جایی برسد! بله اگر جهاد و تلاش بکند میرسد به این که سخن ناب را باید از اهل بیت عصمت گرفت (وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ؛ سورة عنکبوت، آیة 69)!
عبارت ملاصدرا (در فصل پنجم: في طريق التوفيق بين الشريعة و الحكمة في دوام فيض الباري و حدوث العالم) چنین است:
«قد أشرنا مرارا إلى أن الحكمة غير مخالفة للشرائع الحقة الإلهية بل المقصود منهما شيء واحد هي معرفة الحق الأول و صفاته و أفعاله و هذه تحصل تارة بطريق الوحي و الرسالة فتسمى بالنبوة و تارة بطريق السلوك و الكسب فتسمى بالحكمة و الولاية»؛ (الاسفار الاربعه 7: 326 – 327).
یعنی میتواند کسی بدون کمک از نبوت از طریق دوم به مقصد برسد.
لذا برخی وارد مهمات بحثهای اعتقادی شدهاند بدون این که نصف خط از مدارک وحیانی بیان کرده باشند! به عنوان تبرک «بسم الله الرحمن الرحیم» اولش هست، اما اول تا آخر نگاه کنیم نصف آیه نیست. نصف حدیث نیست، یعنی ما با تعقل خودمان همه چیز را درک میکنیم!
در حالی که در حدیث آمده که:
«يَا كُمَيْلُ أَ رَأَيْتَ لَوْ لَمْ يَظْهَرْ نَبِيٌّ، وَ كَانَ فِي الْأَرْضِ مُؤْمِنٌ تَقِيٌّ، أَ كَانَ فِي دُعَائِهِ إِلَى اللَّهِ مُخْطِئاً أَوْ مُصِيباً؟ بَلَى وَ اللَّهِ مُخْطِئاً حَتَّى يَنْصِبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِذَلِكَ وَ يُؤَهِّلَهُ لَه،ُ لَهُ يَا كُمَيْلُ الدِّينُ لِلَّهِ فَلَا يَقْبَلُ اللَّهُ مِنْ أَحَدٍ الْقِيَامَ بِهِ إِلَّا رَسُولًا أَوْ نَبِيّاً أَوْ وَصِيّاً، يَا كُمَيْلُ هِيَ نُبُوَّةٌ وَ رِسَالَةٌ وَ إِمَامَةٌ وَ لَيْسَ بَعْدَ ذَلِكَ إِلَّا مُوَالِينَ مُتَّبِعِينَ أَوْ عَامِهِينَ مُبْتَدِعِين»؛ (بحار الأنوار 74: 276 ؛ تحف العقول: 175).
اگر نبی در بین نباشد، اما مؤمنی تقی وجود داشته باشد که بخواهد به سمت خدا دعوت کند، آیا مصیب خواهد بود یا مخطئ؟ به خدا قسم مخطئ خواهد بود، مگر اینکه خداوند او را برای این کار نصب کرده و به او اهلیت داده باشد! و اگر کسی که بخواهد این دیانت را اعلام کند خدا از او قبول نمیکند مگر نبی یا وصی، یا تابع نبی و وصی باشد! اگر تابع اینها نشد و دنبال اینها نرفت، بدعتگذار میشود.
اینجور نیست که در این مباحث ژرف توحیدی بتوان تنها با فکر خود حرکت کرد. بله، در یک حد ضروری – که خدایی هست، آگاهی هم دارد، رأفت هم دارد – ممکن است، اما در ارتباط با افعال حضرت حق، اوصاف حضرت حق و مسائلی از این دست، خیر.
موضعگیریهای این خطبه
بینونت
«بَانَ بِهَا مِنَ الْأَشْيَاءِ وَ بَانَتِ الْأَشْيَاءُ مِنْه»؛
و باز تکرار شده: «إِبَانَةً لَهَا مِنْ شِبْهِهِ وَ إِبَانَةً لَهُ مِنْ شِبْهِهَا»؛
نفی حلول
«فَلَمْ يَحْلُلْ فِيهَا فَيُقَالَ هُوَ فِيهَا كَائِنٌ»؛
نفی بینونت عزلی و مکانی
«وَ لَمْ يَنْأَ عَنْهَا فَيُقَالَ هُوَ مِنْهَا بَائِن»؛
بینونت صفتی و حقیقی است نه مکانی و زمانی.
خلقت بالمشیه
«إِنَّمَا قَالَ لِمَا شَاءَ أَنْ يَكُونَ كُنْ فَكَان»؛
در برابر کسانی که قائل به تنزّل و تطوّر و تشرّحاند.
در جایجای مدارک وحیانی آمده است که خداوند متعال فاعل بالمشیه است. با این وجود، در نهایةالحکمة (ص: 212 ؛ الفصل الثالث : في وجوب وجود المعلول عند وجود علته التامة ووجوب وجود العلة عند وجود معلولها) آمده است:
«فقد تحصل من جميع ما تقدم أن المعلول يجب وجوده عند وجود العلة التامة. و بعض من لم يجد بدا من إيجاب العلة التامة لمعلولها قال ب: (أن علة العالم هي إرادة الواجب دون ذاتهتعالى. وهو أسخف ما قيل في هذا المقام».
خیر، من احسن ماقیل! هرجای حدیث را باز کنیم خلقت بالمشیه مطرح است.
گرچه شاید ایشان در جای دیگری مبنای دیگری داشته باشند اما آنچه در نهایةالحکمة است نادرست میباشد.
خلق لا من شئ
«وَ اللَّهُ لَا مِنْ شَيْءٍ صَنَعَ مَا خَلَق»؛
در برابر کسانی که میگویند باید خلق من شئ باشد، و در برابر تطوّر و تنزّل.
صنع لا من شئ، نه اینکه خودش متطوّر شد! و نه اینکه خودش متنزّل شد! که تصریح کردهاند - به اشدّ تصریح - به تنزّل از صقع ربوبی.
عبارت جناب حاج شیخ محمد تقی آملی در شرح منظومه حاج ملاهادی سبزواری (ج1، ص: 262، باب حدوث و قدم) چنین است:
«فالمهیة لیست شیئا حتی یبحث عن حدیث قدمها او حدوثها و اما الوجودات فهی و ان کانت متحققات الا انها لیست خارجة عن الصقع الربوبی لانها تنزلات وجود الحق و تجلیاته و رشحاته و عکوسه و اظلاله و الفرق بینهما التشکیک لا بالتباین».
ماهیت که سراب است و اعتبار صرف، اما وجودات تنزلات و ترشحات وجود حقاند!
عبارت: «وَ اللَّهُ لَا مِنْ شَيْءٍ صَنَعَ مَا خَلَق»؛ در برابر این مطالب است.
تهيه و تنظيم: قدرت الله رمضاني
در صورتی که در مورد این جلسه سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید... ۱ سوال پاسخ داده شده است.
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.