دروس و سخنرانی ها

بسم الله الرحمن الرحيم

1- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي إِسْحَاقَ الْخَفَّافُ قَالَ حَدَّثَنِي عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ الدَّيَصَانِيَّ أَتَى هِشَامَ بْنَ الْحَكَمِ فَقَالَ لَهُ أَ لَكَ رَبٌّ فَقَالَ بَلَى قَالَ قَادِرٌ قَالَ نَعَمْ قَادِرٌ قَاهِرٌ قَالَ يَقْدِرُ أَنْ يُدْخِلَ الدُّنْيَا كُلَّهَا فِي الْبَيْضَةِ لَا يُكَبِّرُ الْبَيْضَةَ وَ لَا يُصَغِّرُ الدُّنْيَا...1

شخصی به نام عبد الله دیصانی به هشام بن حکم گفت: آیا به خداوند اعتقاد داری؟ هشام گفت: بله دیصانی پرسید: آیا خدا قادراست؟ هشام گفت: بله قادراست و قاهراست. دیصانی: آیا خداوند قادر است دنیا را در تخم مرغ جا بدهد بدون این که تخم مرغ بزرگ شود یا دنیا کوچک شود؟ هشام: مهلت بده تا فکر کنم.عبد الله گفت: یک سال به تو مهلت دادم. سپس هشام از نزد عبد الله خارج شد و سوار بر مرکب خود نزد امام صادق علیه السلام رفت.

هشام از حضرت اجازه خواست و حضرت هم به او اجازه دادند. او به امام علیه السلام عرض کرد که عبد الله دیصانی از من سؤالی پرسیده است که در مورد آن اعتماد و تکیه گاهی جز خداوند و شما نیست. امام علیه السلام فرمود: چه پرسیده است؟ هشام جریان خود با عبد الله را برای امام تعریف کرد.

امام علیه السلام از هشام پرسید؟ تعداد حواس چقدر است؟ گفت: پنج حس. فرمود: کدام حس کوچکتر از بقیه است؟ گفت: حس بینایی. فرمود: اندازه اش چقدر است؟ گفت از عدس هم کوچکتر. سپس فرمود: نگاه کن به بالای سرت، اطرافت را نگاه کن و ببین چه می‌بینی؟ هشام گفت: آسمان، زمین، خانه ها، قصر‌ها، خاک، کوه ها و رود خانه ها. (نه این که همان جا که نشسته بود انهار و... را هم می دید ولی منظور این است که معمولا وقتی نگاه می کنم این ها را می‌بینم) سپس حضرت فرمود: آن خدایی که قدرت دارد آن چه را تو دیدی از زمین و آسمان و موجودات دیگر در عدسی چشم داخل کند قدرت دارد که این کار را انجام دهد.

هشام خم شد و دست و پا و سر حضرت را بوسید وگفت همین قدر کفایت می کند. هشام به سمت منزل خود برگشت و دیصانی فردا پیش هشام آمد و گفت: من آمده‌ام احوالت را بپرسم نه این که جوابم را بگیرم (چون تا یک سال به تو مهلت داده بودم) هشام گفت اگر برای جواب آمده ای این (جوابی که امام صادق علیه السلام به او تعلیم کرده بودند)جواب تو است. دیصانی از نزد هشام خارج شد و با خبر شد که هشام خدمت امام صادق علیه السلام رسیده است و جواب را امام صادق علیه‌السلام به او تعلیم فرموده اند. دیصانی خدمت حضرت امام صادق علیه السلام رسید و از ایشان اجازه خواست. امام علیه السلام نیز به او اجازه دادند. دیصانی وقتی نشست گفت: ای جعفر بن محمد مرا نسبت به خدا راهنمایی کن. حضرت فرمودند اسمت چیست؟ او از نزد امام علیه السلام خارج شد و نگفت که اسمش چیست؟ دوستانش به او گفتند: چرا اسمت را نگفتی؟ گفت؟ اگر می‌گفتم اسمم عبد‌الله است می گفت این خدایی که تو می پرستی کیست؟ گفتند: برگرد خدمت ایشان بگو: آقا مرا به سمت خداراهنمایی کنید و از اسمم نپرسید او هم به منزل امام علیه السلام برگشت و به ایشان گفت مرا به سمت خدا راهنمایی کنید و از اسمم نپرسید.امام صادق علیه السلام به او فرمودند بنشین. در این هنگام پسر کوچکی از امام علیه السلام تخم مرغی در دست داشت که با آن مشغول بازی بود. امام علیه السلام به او گفتند ای پسر تخم مرغ را به من بده و او هم تخم مرغ را به امام داد. ایشان به دیصانی فرمودند: این تخم مرغ را ببین حصاری است محکم که پوست ضخیمی دارد که در زیر این پوست ضخیم پوست نازکی است و زیر این پوست نازک زرده ای است مانند طلای روان و سفیده ای است مانند نقره مذاب. پس نه طلای روان با نقره مذاب مخلوط می گردد و نه نقره مذاب با طلای روان. این ها بر همین وضعیت هستند. نه مصلحی از آن خارج شده است تا از سالم بودن وصلاحش خبر دهد و نه مفسدی در آن داخل شده است تا از فسادش خبر دهد. کسی نمی‌داند که این تخم مرغ برای جوجه مذکر شدن خلق شده است یا این که برای جوجه مؤنث شدن خلق شده است. از آن انواع مختلف طاووس پدید می‌آید. (وقتی به چنین موجودی توجه می کنی) آیا برایش مدبری نمی دانی؟ مقداری فکر کرد. (منصف بود. تا کمی فکر کرد متوجه شد، معلوم است که این نشان دهنده قدرت و شعور و درک و مدبری است.) سپس گفت: شهادت می دهم که خدایی جز الله نیست، یکتاست و شریکی ندارد. و محمد بنده و رسول اوست و شما امام و حجت خدا بر خلق هستید. و من از آنچه بودم توبه کردم.

نکات حدیث

1. نام عبد الله در آن زمان نام متداولی بوده است لذا عبد الله دیصانی با این که دیصانی است ـ یعنی به خدا و انبیاء و...اعتقاد ندارد ـ اما نامش عبد الله است.

به همین خاطر وقتی بعضی از این ها که معتقد به خدا نبودند خدمت معصومین علیهم السلام می‌رسیدند معصومین می فرمودند اسم شما چیست؟ می گفتند: عبد الله. آن وقت حضرت می فرمودند بنده کدام خدایی؟ تو که منکر خدا هستی!

و یا گاهی همین افراد به مکه می‌رفتند گفته می شد: شما که به خداوند اعتقاد نداریدچرا به مکه آمده اید ؟ می گفتند: لعادة البلد؛ چون مردم شهر به مکه می‌آیند ما هم به مکه می‌آییم.

2. این که عبد الله دیصانی سؤال خود را مقید کرد به این که: بدون این که دنیا کوچک شود یا تخم مرغ بزرگ شود یعنی قبول داشت که اگر فرض شود دنیا کوچک شود یا تخم مرغ بزرگ شود بعد دنیا در تخم مرغ قرار گیرد این از نظر عقلی مشکلی ندارد و محال ذاتی نیست به همین خاطر گفته است آیا خدا می‌تواند دنیا را در تخم مرغ قرار دهد و دنیا هم چنان بزرگ باشد و تخم مرغ همچنان کوچک باشد.

3. امام صادق علیه السلام به هشام گفت: آن خدایی که قدرت دارد آن چه را تو دیدی از زمین و آسمان و موجودات دیگر در عدسی چشم داخل کند قدرت دارد که دنیا را در تخم مرغ قرار دهد. در مورد این قسمت از حدیث مرحوم سید هاشم حسینی طهرانی در تعلیقه خود بر کتاب توحید صدوق گفته اند: على نحو ما أدخل في حدقة العين 2

یعنی خداوند قدرت دارد که دنیا را در تخم مرغ قرار دهد اما به آن صورتی که دنیا را در عدسی چشم قرار داده است نه اینکه به حقیقت ظرف و مظروفی باشد. بلکه دنیا در تخم مرغ قرار بگیرد به نحو قرار گرفتن دنیا و آن چه دیدی از زمین و آسمان و موجودات مختلف در چشم.

4. سؤالی که در این روایت مطرح شده است در روایات دیگری نیز آمده است. در مواردی مانند همین حدیث جواب داده شد است که در حقیقت اشاره ای است به این که چه قدرتی از این قدرت بالاتر که انسان بتواند به وسیله مردمک چشم این اشیاء کبیره را ببیند.

اما جواب صریح و به تعبیر بعضی حکمی آن همان است که از آقا حضرت امیر علیه السلام هم همین سؤال شد حضرت فرمودند: إنه لم یکن. یعنی سؤال تو غلط است، چنین چیزی محال ذاتی است و قدرت بر محال ذاتی تعلق نمی گیرد. این جواب اساسی کار است که درهمین باب قدرت آمده است .3

خلاصه بحث

1. شخصی از هشام بن حکم پرسید آیا خداوند قادر تو می تواند دنیا را در تخم مرغی قرار دهد بدون این که دنیا کوچک یا تخم مرغ بزرگ شود؟ هشام که جوابی برای این سؤال نداشت نزد حضرت صادق علیه السلام رفت و جواب را از ایشان گرفت. خلاصه جواب امام علیه السلام این است که: آن خدایی که قدرت دارد آن چه را تو دیدی از زمین و آسمان و موجودات دیگر در عدسی چشم داخل کند قدرت دارد که این کار را انجام دهد.

2. عبد الله دیصانی که فهمید هشام بن حکم جواب را از امام صادق علیه السلام یاد گرفته است نزد ایشان رفت و گفت من را به سوی خدا راهنمایی کنید. امام علیه السلام فرمودند: این تخم مرغ را ببین حصاری است محکم که پوست ضخیمی دارد که در زیر این پوست ضخیم پوست نازکی است و زیر این پوست نازک زرده ای است مانند طلای روان و سفیده ای است مانند نقره مذاب. پس نه طلای روان با نقره مذاب مخلوط می گردد و نه نقره مذاب با طلای روان. این ها بر همین وضعیت هستند. نه مصلحی از آن خارج شده است تا از سالم بودن وصلاحش خبر دهد و نه مفسدی در آن داخل شده است تا از فسادش خبر دهد. کسی نمی‌داند که این تخم مرغ برای جوجه مذکر شدن خلق شده است یا این که برای جوجه مؤنث شدن خلق شده است. از آن انواع مختلف طاووس پدید می‌آید. (وقتی به چنین موجودی توجه می کنی) آیا برایش مدبری نمی دانی؟

3. سؤالی که در این روایت مطرح شده است در روایات دیگری نیز آمده است. در مواردی مانند همین حدیث جواب داده شد است که در حقیقت اشاره ای است به این که چه قدرتی از این قدرت بالاتر که انسان بتواند به وسیله مردمک چشم این اشیاء کبیره را ببیند.

اما جواب صریح و به تعبیر بعضی حکمی آن همان است که از آقا حضرت امیر علیه السلام هم همین سؤال شد حضرت فرمودند: إنه لم یکن. یعنی سؤال تو غلط است، چنین چیزی محال ذاتی است و قدرت بر محال ذاتی تعلق نمی گیرد. این جواب اساسی کار است که درهمین باب قدرت آمده است

  • شیخ صدوق، التوحید، تحقیق سید هاشم حسینی طهرانی، ص119
  • 2 شیخ صدوق، التوحید، تحقیق سید هاشم حسینی طهرانی، ص119
  • شیخ صدوق، التوحید، تحقیق سید هاشم حسینی طهرانی، باب نهم، حدیث نهم، ص 130

توحید صدوق

در صورتی که در مورد این جلسه سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید...

دیدگاه خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.