دروس و سخنرانی ها
توحید صدوق
پنجشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۰
تهیه و تنظیم : قدرت الله رمضانی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

والحمد لله رب العالمین و خیرالصلاة و السّلام علی خیر خلقه، حبیب إله العالم ابی‌القاسم محمد… و علی آله آل‌الله و اللّعن الدائم علی اعدائهم اعداءالله من الآن الی یوم لقاء الله.

قال الامام امیرالمؤمنین†:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ لِأَنَّهُ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِيعٍ لَمْ يَكُنْ الَّذِي لَمْ يُولَدْ فَيَكُونَ فِي الْعِزِّ مُشَارَكاً وَ لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ مَوْرُوثاً هَالِكاً وَ لَمْ يَقَعْ عَلَيْهِ الْأَوْهَامُ فَتُقَدِّرَهُ شَبَحاً مَاثِلًا وَ لَمْ تُدْرِكْهُ الْأَبْصَارُ فَيَكُونَ بَعْدَ انْتِقَالِهَا حَائِلا... .

حدیث شریفی که مورد بحث است، حدیث اول از باب دوم (باب التوحید و نفی التشبیه) از کتاب شریف توحید صدوق می‌باشد.

از اصول توحیدی که تا کنون بیان شده، سه اصل ذیل است:

اصل «حیٌ لایموت»، اصل «کلُّ یوم فی شأن» و اصل «لَمْ يُولَدْ و لَمْ يَلِدْ».

این اصل سوم هم از اصول بسیار مهم است. چون طبق این اصل، چیزی (به هر معنای لطیفی که فرض شود) از او جدا نشده و خودش هم از چیزی (هرچند ظریف) جدا نشده است.

در همین خصوص روایت زیبایی وجود دارد که خوب است نقل شود:

و وهب بن وهب قرشى نقل کرده كه حضرت امام صادق† از پدرش حضرت امام باقر† از پدرش حضرت امام حسین† حدیث نمود كه اهل بصره نامه‌ای به ایشان نوشتند و از معناى «صمد» سؤال كردند. حضرت در جواب ايشان نوشت (التوحيد، ص: 90 – 91):

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * أَمَّا بَعْدُ فَلَا تَخُوضُوا فِي أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُم مِّنْ آیَاتِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُور الْقُرْآنِ وَ لَا تُجَادِلُوا فِيهِ وَ لَا تَتَكَلَّمُوا فِيهِ بِغَيْرِ
عِلْمٍ ؛ بدون علم، در قرآن خوض نکنید و پیرامون آن جدال ننمایید و سخن نرانید.

بله اگر مطلب واضح است، گیری ندارد صبحت بشود، اما اگر مطلب پیچ دارد و ابهامی در کار است، باید خیلی دقیق شد.

فَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ… يَقُولُ مَنْ قَالَ فِي الْقُرْآنِ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَلْيتَبَوَّأْ مَقْعَدهُ مِنَ النَّارِ ؛
>از جدم رسول‌خدا… شنیدم که ‌می‌فرمود: اگر کسی در بارة قرآن (بدون آگاهی مناسب) حرفی بزند جایگاهش از آتش پرخواهد شد.

این در حالی است می‌بینیم در بارة قرآن چه مطالبی بیان کرده و می‌کنند!

مثلا در بارة آیة:

«وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ إِنَّهُ خَبيرٌ بِما تَفْعَلُونَ» ؛
كوه‏ها را مى‏بينى، و آنها را ساكن و جامد مى‏پندارى، در حالى كه مانند ابر در حركتند اين صنع و آفرينش خداوندى است كه همه چيز را متقن آفريده او از كارهايى كه شما انجام مى‏دهيد مسلّماً آگاه است! (سورة نمل آیة 88).

ملاصدرا (بعد از اینکه حرکت در جوهر را توضیح می‌دهد) می‌گوید:

و أما رابعا فقولك: «هذا إحداث مذهب لم يقل به حكيم كذب و ظلم»، فأوّل حكيم قال في كتابه العزيز هو الله سبحانه و هو أصدق الحكماء حيث قال: «وَ تَرَى الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ‏».
یعنی آیة شریفه هم حرکت جوهری را بیان می‌کند! در حالی که صریح آیه این است که حرکت در «أیْن» است. (تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ‏)، حرکت ابرها در «أیْن» است، نه حرکت در جوهر و ذات.

متأسفانه از این دست مطالب، یکی و دو تا نیست.

در ادامه جواب حضرت امام حسین† آمده است:

وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ فَسَّرَ الصَّمَدَ فَقَالَ: اللَّهُ أَحَدٌ اللَّهُ الصَّمَدُ ثُمَّ فَسَّرَهُ فَقَالَ: لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ.

خدا صمد است یعنی «لَمْ يَلِدْ» است (چیزی از خدا جدا نمی‌شود)، و «لَمْ يُولَدْ» است (خدا هم از چیزی جدا نشده)، «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ» است (هیچ مانندی برای او نیست).

لَمْ يَلِدْ: لَمْ يَخْرُجْ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ كَثِيفٌ كَالْوَلَدِ وَ سَائِرِ الْأَشْيَاءِ الْكَثِيفَةِ الَّتِي تَخْرُجُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ وَ لَا شَيْ‏ءٌ لَطِيفٌ كَالنَّفْسِ وَ لَا يَتَشَعَّبُ مِنْهُ الْبَدَوَاتُ كَالسِّنَةِ وَ النَّوْمِ وَ الْخَطْرَةِ وَ الْهَمِّ وَ الْحَزَنِ وَ الْبَهْجَةِ وَ الضَّحِكِ وَ الْبُكَاءِ وَ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ وَ الرَّغْبَةِ وَ السَّأْمَةِ وَ الْجُوعِ وَ الشِّبَعِ تَعَالَى أَنْ يَخْرُجَ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ وَ أَنْ يَتَوَلَّدَ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ كَثِيفٌ أَوْ لَطِيفٌ.

چیزی از او جدا نشده، نه مانند بچه‌ای که از مادر متولد می‌شود، و نه مانند اشیاء دیگر (که دارای ثقل‌اند). و نیز هیچ چیز لطیفی (مانند اموری که در ارتباط با انسان خیلی ظریف و لطیف است: همچون بروز گرسنگی، سیری، خوف، غم، اندوه، بهجت، خوشحالی و غیره که از نفس بروز می‌کند و از بَدَوات و مُبرزات نفسی است) هم از او جدا نشده است. در مخلوقین چنین است که چیزی (کثیف یا لطیف) از چیزی جدا می‌شود.

وَ لَمْ يُولَدْ: لَمْ يَتَوَلَّدْ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ لَمْ يَخْرُجْ مِنْ شَيْ‏ءٍ كَمَا يَخْرُجُ الْأَشْيَاءُ الْكَثِيفَةُ مِنْ عَنَاصِرِهَا كَالشَّيْ‏ءِ مِنَ الشَّيْ‏ءِ وَ الدَّابَّةِ مِنَ الدَّابَّةِ وَ النَّبَاتِ مِنَ الْأَرْضِ وَ الْمَاءِ مِنَ الْيَنَابِيعِ وَ الثِّمَارِ مِنَ الْأَشْجَارِ وَ لَا كَمَا يَخْرُجُ الْأَشْيَاءُ اللَّطِيفَةُ مِنْ مَرَاكِزِهَا كَالْبَصَرِ مِنَ الْعَيْنِ وَ السَّمْعِ مِنَ الْأُذُنِ وَ الشَّمِّ مِنَ الْأَنْفِ وَ الذَّوْقِ مِنَ الْفَمِ وَ الْكَلَامِ مِنَ اللِّسَانِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ التَّمَيُّزِ مِنَ الْقَلْبِ وَ كَالنَّارِ مِنَ الْحَجَرِ لَا بَلْ هُوَ اللَّهُ الصَّمَدُ الَّذِي لَا مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ لَا فِي شَيْ‏ءٍ وَ لَا عَلَى شَيْ‏ءٍ.

حضرت حق، از چیزی جدا و خارج هم نشده، نه مانند اشیائی که ثقل دارند (همچون جدایی و خروج چشمه‌‌ای از دریا، حیوانی از حیوانی، گیاهی از زمین، میوه‌ای از درخت)، و نه مانند اشیاء لطیف (بسانِ دیدن نسبت به چشم، شنیدن نسبت به گوش، بوییدن نسبت به بینی، چشیدن نسبت به دهان، کلام نسبت به زبان، درک نسبت به روح و غیره).

او از چیزی (به هر لطافتی که فرض شود) جدا و خارج نشده و بر چیزی قرار نگرفته است. چراکه همه اینها موجب نیاز، محدودیّت، ترکیب و مخلوقیّت است که به ادلة عقلی از ذات باری منتفی است.

ممکن است کسی بگوید: بله از چیزی گرفته نشده و چیزی هم از او خارج نشده چون همه چیز خودش است. چیزی غیر او نیست که او از آن چیز، یا آن چیز از او خارج شده باشد. این است معنای «لم‌یلد و لم‌یولد»! این مطلب را فراوان گفته‌اند، که از باب نمونه دو مورد را نقل می‌کنیم:

مورد اول:

«ما سوى الله همه فيض حقّند و فيض از مفيض جدا نيست چون اضافه اشراقيه است و جدايى‏شان در حد و نقص است چنانكه سيد اوصيا و خاتم اوليا در عبارت بالا (بينونة صفة لا بينونة عزلة) فرموده بودند. مثلا در نظر بگيريم موج را و دريا را كه موج از آن جهت كه آب است با دريا متصل است كه بينونت عزلت نيست و از آن جهت كه موج است از دريا جداست يعنى موج است و دريا نيست كه بينونت صفت است. پس موج دريا را به اندازه بهره وجودى‏اش از آب عالم است» (ممد الهمم، ص: 57).

مورد دوم:

«لم يلد بانفصال شي‏ء منه (سواء كان المنفصل ولدا مماثلا له أو شيئا غير مماثل له) فانّه لا مباين له حتّى يكون منفصلا منه أو غير منفصل، و لم يولد (و لم ينفصل هو من شي‏ء من الأشياء) فانّه لا شي‏ء غيره حتّى يكون هو منفصلا منه و مباينا له» (تفسير بيان السعادة في مقامات العبادة، ج‏4، ص: 283).

یعنی هیچ چیز از او جدا نشده، چرا؟ چون اصلا مباینی ندارد تا اینکه از او جدا شود، هرچه هست خودش است. خودش هم از چیزی جدا نشده که والد داشته باشد، چرا؟ چون غیر خودش چیزی نیست؛

غيرتش غير در جهان نگذاشت لا جرم عين جمله أشياء شد

(ممد الهمم، ص: 110)

چیزی دیگری در کار نیست (سالبه به انتفاء موضوع است).

در جواب اینها باید گفت:

بطلان اینها بس روشن است. لذا برای اینکه (یک در ملیارد هم) ذهن کسی به اینجاها نرود؛ امام† در ادامه نامه فرموده است:

مُبْدِعُ الْأَشْيَاءِ وَ خَالِقُهَا وَ مُنْشِئُ الْأَشْيَاءِ بِقُدْرَتِهِ؛

بله، اگر به این معنا بگیریم که: در مقابل او همه چیز، هیچ است (فنای حکمی)، این مسئله‌ای ندارد. یعنی انسان ممکن است به جایی برسد که (جز در ارتباط با خدا و توجه به او) حتی از خودش هم غافل بشود (فانی حکمی بشود)، این درست است؛ نه اینکه در خارج چیزی نیست، هست اما او فقط به خدا توجه دارد.

اینکه در خارج، چیزی جز او نیست، غلط است. این مطلب هم در اینجا و هم در همه جا (طبق منابع وحیانی) رد شده است.

اما اینکه بگوییم: در مقابل خدا چیزی جا ندارد که مطرح شود. همه چیز فقیر بلکه عین فقرند، درست است و مشکلی ندارد. سعدی هم - از همه بهتر - همین مطلب را گفته است.

شهید مطهری در شرح منظومه – که ضمناً شعر سعدی را هم نقل می‌کند – آورده است:

1. يك نظريه همان نظريه‏اى است كه گفتيم بهتر است آن را «وحدت شهود» بناميم نه وحدت وجود؛ و اگر نگوييم كه مقصود از وحدت وجود در كلمات عرفاى دست اول وحدت شهود بوده است بايد بگوييم كه مقصود از وحدت وجود در كلمات عرفاى دست دوم و حتى مثل قشيرى همين وحدت شهود بوده است. حتى قشيرى ابا دارد از اينكه بگويد عرفاى قبل از او مقصودشان از وحدت وجود، وحدت حقيقت وجود بوده است. او اصرار دارد كه نه، عرفاى قبل هم اگر وحدت مى‏گفته‏اند مقصودشان وحدت مشهود بوده نه وحدت حقيقت وجود. سعدى هم يك وحدت وجودى در بوستان دارد كه بايد آن را وحدت شهود يا وحدت مشهود ناميد و آن اين است كه مى‏گويد:

ره عقل جز پيـچ در پيـچ نيست بر عارفان جز خدا هيچ نيست‏

توان گفتن اين با حقايق شناس ولى خرده گيرند اهل قيــاس‏

كه پس آسمان و زمين چيستند بنــى آدم و ديو و دد كيستند

بعد مى‏گويد:

پسنـديده بگزيده‏اى هوشــمند جوابت بگويــم گر آيد پسـند

كه هامون و دريا و كوه و فلـك پرى، آدميــزاد و ديو و ملـك‏

همه هرچه هستند از آن كمترند كه با هستى‏اش نام هستى برند

(مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏9، ص: 182 – 183).

این مطلب درست است، یعنی بکوشیم از همه چیز (جز او) غافل شویم، و شهود ما چنین شود. به این معنا، عبارت: «أَلَا كُلُّ شَيْ‏ءٍ مَا خَلَا اللَّهَ بَاطِل» هم درست خواهد بود.

اما اینکه بگوییم: موج است و دریا، دریاست و موج، هر دو یکی است، و توهّم ماست که دو چیز فکر می‌کند! این معنا – که کمّلین از عرفای اصطلاحی گفته‌اند – درست نخواهد بود.

اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد

توحید صدوق

در صورتی که در مورد این جلسه سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید...

دیدگاه خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.