دروس و سخنرانی ها
توحید صدوق
پنجشنبه ۰۴ اسفند ۱۳۹۰
تهیه و تنظیم : قدرت الله رمضانی

بسم الله الرحمن الرحیم

بنا شد - به فضل الهی - احادیثی را از کتاب شریف توحید صدوق مطرح کنیم و مورد بحث قرار دهیم. حدیثی که (ان‌شاء الله) مورد بحث خواهد بود، حدیث اول از باب دوم (باب التوحید و نفی التشبیه) از کتاب شریف توحید صدوق می‌باشد.

مرحوم صدوق با سند نقل می‌کند:

حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ وَ غَيْرِهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ عَنْ رَجُلٍ سَمَّاهُ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ عَنِ الْحَارِثِ الْأَعْوَرِ قَالَ: «خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ† يَوْماً خُطْبَةً بَعْدَ الْعَصْرِ فَعَجِبَ النَّاسُ مِنْ حُسْنِ صِفَتِهِ وَ مَا ذَكَرَ مِنْ تَعْظِيمِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ. قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: فَقُلْتُ لِلْحَارِثِ: أَ وَ مَا حَفِظْتَهَا؟ قَالَ: قَدْ كَتَبْتُهَا فَأَمْلَاهَا عَلَيْنَا مِنْ كِتَابِهِ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ لِأَنَّهُ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِيعٍ لَمْ يَكُنْ

قبل از شرح خطبه، لازم به ذکر است که توجه داشته باشیم که از مهمترین چیزهایی که نقش دارد در حرکت ما بر صراط مستقیم - در همه شؤون زندگی (اخلاق، رفتار، اعتقادات و سایر امور) - توجه نمودن به وحی و کلمات معصومین‰ است. زیرا برای همه ما بدیهی و روشن است که آنچه حاکی از وحی است (با توجه به سند و صحت صدور) بسیار سزاوار تعقل و دقت است. هر چه بیشتر در ارتباط با آنچه از وحی رسیده دقت و تعقل شود و با دقت، ب شت از خود وحی داشته باشیم و پیش فرض‌هایی نداشته باشیم بیشتر بهره‌مند خواهیم شد. البته اصول مسلّم عقلی جای خود محفوظ است و با توجه به اصول مسلّم عقلی، بحث تعقل در وحی مطرح است.

لذا هر بیشتر در این خصوص وقت بگذاریم بیشتر بهره‌مند خواهیم شد. چون قبول داریم که اینها با خدای هستی‌آفرین در ارتباط‌اند و گفته‌های دیگران با بیانات ایشان قابل مقایسه نیست که بگوییم: گفته‌های اینها برتر است از گفته‌های دیگران، خیر این تعابیر بسیار ناچیز است. اصلا دیگران قابل قیاس نیستند با ایشان.

اینها کسانی‌اند که در شأن ایشان در حدیث آمده است:

«إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَزَلْ فَرْداً مُتَفَرِّداً فِي وَحْدَانِيَّتِهِ ثُمَّ خَلَقَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ فَمَكَثُوا أَلْفَ أَلْفِ دَهْرٍ ثُمَّ خَلَقَ الْأَشْيَاءَ وَ أَشْهَدَهُمْ خَلْقَهَا وَ أَجْرَى عَلَيْهَا طَاعَتَهُمْ وَ جَعَلَ فِيهِمْ مِنْهُ مَا شَاءَ وَ فَوَّضَ أَمْرَ الْأَشْيَاءِ إِلَيْهِمْ فَهُمْ قَائِمُونَ مَقَامَهُ يُحَلِّلُونَ مَا شَاءُوا وَ يُحَرِّمُونَ مَا شَاءُوا وَ لَا يَفْعَلُونَ إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ... »(1).

شخصیت‌هایی که چنین موقعیتی دارند، سزاوار است که هرچه انسان می‌تواند باید بیشتر با کلمات ایشان انس داشته باشد (البته با توجه به صحت سند و دقت در متن). هرچه بیشتر در کلمات و بیاناتشان دقت و توجه کند بیشتر بر صراط مستقیم خواهد بود.

از برخی روایات استفاده می‌شود که ائمه‰ از کم توجهی ما نسبت به بیانات ایشان، گله‌مند هستند. در خطبه 87 نهج‌البلاغه (صبحی صالح)، امام علی† می‌فرمایند

«فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيِّكُمْ وَ هُمْ أَزِمَّةُ الْحَقِّ وَ أَعْلَامُ الدِّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ وَ رِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاش‏»(2).
حضرت می‌فرمایند: مراجعه و شیفتگی شما نسبت به کلام ما باید چنین باشد، همانند کسانی که مدت‌ها آب نداشته‌اند، و به شدت تشنه شده‌اند، ایشان وقتی به آب زلالی برخورد کنند، چگونه خواهند بود؟ چطور به آب حمله می‌کنند و مشتاق‌اند از آب بنوشند و سیراب شوند! باید این جور مشتاق باشید

اینها کسانی‌اند که وصف ایشان گفته‌شده:

«هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ يُخْبِرُكُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ‏ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِكَمِ مَنْطِقِهِمْ لَا يُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ هُمْ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ وَ وَلَائِجُ الِاعْتِصَامِ بِهِمْ عَادَ الْحَقُّ إِلَى نِصَابِهِ وَ انْزَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ مُقَامِهِ وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ مَنْبِتِهِ عَقَلُوا الدِّينَ عَقْلَ وِعَايَةٍ وَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ سَمَاعٍ وَ رِوَايَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ»(3).

به نفع انسان است، موجب سعادت انسان است، باعث رشد و تکامل انسان است که هر چه بیشتر از معادن حکمت و کلمات گهربارشان بهرمند گردد.

از مجموعه‌های نفیس توحیدی، کتاب شریف توحید صدوق است. ایشان در ابتدای کتاب – در سبب تألیف کتاب - می‌فرماید:

«إن الذي دعاني إلى تأليف كتابي هذا أني وجدت قوما من المخالفين لنا ينسبون عصابتنا إلى القول بالتشبيه و الجبر لما وجدوا في كتبهم من الأخبار التي جهلوا تفسيرها و لم يعرفوا معانيها و وضعوها في غير موضعها و لم يقابلوا بألفاظها ألفاظ القرآن فقبحوا بذلك عند الجهال صورة مذهبنا و لبسوا عليهم طريقتنا و صدوا الناس عن دين الله و حملوهم على جحود حجج الله فتقربت إلى الله تعالى ذكره بتصنيف هذا الكتاب في التوحيد و نفي التشبيه و الجبر مستعينا به و متوكلا عليه و هو حسبي وَ نِعْمَ الْوَكِيل‏»(4).

باب اول این کتاب شریف، در ثواب موحّدین است (باب ثواب الموحدين و العارفين‏). آنها که معتقدند به یگانگی خدای‌تعالی چه پاداشی دارند! یک بار گفتن «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» با اعتقاد چه می‌کند! چه آثاری دارد! در این باب روایات بسیار جالبی در این خصوص آمده است. به عنوان نمونه دو مورد را ذکر می‌کنیم:

«عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ† : قَوْلُ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» ثَمَنُ الْجَنَّةِ»(5).

«عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ عَنِ النَّبِيِّ… قَالَ: مَا مِنَ الْكَلَامِ‏ كَلِمَةٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَوْلِ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يَقُولُ «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» يَمُدُّ بِهَا صَوْتَهُ فَيَفْرُغُ إِلَّا تَنَاثَرَتْ ذُنُوبُهُ تَحْتَ قَدَمَيْهِ كَمَا يَتَنَاثَرُ وَرَقُ الشَّجَرِ تَحْتَهَا»(6).

لذا خوب است به این باب مراجعه و در احادیث آن دقت شود. بر همه لازم است که در این خصوص بیشتر متذکر شویم.

از مطالب مهمی که سزاوار است انسان بسیار نسبت به آن دقت داشته باشد، یاد خداست، و اینکه انسان سعی کند که یاد خدا در همه احوال، ملکه و حالت انسان شود. یاد خدا و توجه به ذات حق، در حال سکوت، در حال گفتار و در همه احوال با انسان باشد.

یاد خدا در همه احوال، با انجام کارهای دیگر – که انسان انجام می‌دهد – قابل جمع است. اگر هم به این شدت نشد، باز انسان بکوشد که تا فارغ شد، دلش متوجه خدا شود، مانند عقربة قبله‌نما که بعد از مقداری نوسان، در جهت قبله آرام می‌گیرد و جهتش را پیدا می‌کند. انسان سعی کند به محض اینکه از کارهای معمولش فارغ شد، یاد خدا را در دل زنده کند و دلش متوجه خدا گردد.

کمال افتخار است که انسان هرچه بیشتر در این زمینه تلاش کند تا یاد خدا ملکه نفسانی‌اش گردد. چنان شود که دل، خودبه‌خود متوجه خدا شود.

حیف است که انسان به اینجا نرسد.

در مناجاتی که امام علی† به نوف بکالی تعلیم دادند، آمده است:

«إِنَّهُ مَنْ لَمْ يَشْغَلْهُ الْوُلُوعُ بِذِكْرِكَ وَ لَمْ يَزْوِهِ السَّفَرُ بِقُرْبِكَ كَانَتْ حَيَاتُهُ عَلَيْهِ مِيتَةً وَ مِيتَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَة»(7).
خدایا کسی که ولع و اشتیاق به ذکر تو نداشته باشد، و توجه به تو او را مشغول نکند، زندگی‌اش مایة مرگ اوست و مرگش موجب حسرت او خواهد بود.

لذا این مسائل هر چه بیشتر باشد برای سعادت انسان کارسازتر است.

انسان می‌تواند با انس با کلمات معصومین‰ این حالت را برای خود حاصل کند.

در همه زمینه‌ها، کلمات معصومین‰ راه‌گشاست. حتی در مسائل دقیق اعتقادی، باز مشاهده می‌کنیم که توجه به یاد خدا شده است. از خصوصیات کلمات ایشان این است که در عین مباحث علمی حالت تذکر دارد.

بنابر این، به نفع خودما است که با کلمات ایشان مأنوس شویم.

لکن این بحث (توجه به یاد خدا در همه احوال) فعلا محل کلام ما نیست. کلام ما در خصوص مباحث توحیدی است.

لذا بر می‌گردیم به حدیثی که در صدر کلام ذکر شد. و مقداری در خصوص خطبه‌ای که عرض شد بیاناتی خواهیم داشت.

عنوان باب، توحید و نفی تشبیه است (باب التوحید و نفی التشبیه).

حضرت در آغاز خطبه (حدیث اول) فرمودند:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ لِأَنَّهُ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِيعٍ لَمْ يَكُنْ... ».

ستایش خدایی را که (لَا يَمُوتُ) نمی‌میرد.

از جملات بسیار مهم، ستایش و حمد خداست. اینکه انسان بداند هر چه تعریف و توصیف است برای اوست، شکر برای اوست، حمد برای اوست، همه خوبی‌ها از اوست.

در این مورد از امام صادق† نقل شده است که در باره اهمیت شکر فرمودند:

«وَ الشَّاكِرُ بِشُكْرِهِ أَسْعَدُ مِنْهُ بِالنِّعْمَةِ الَّتِي وَجَبَ عَلَيْهَا الشُّكْرُ... »(8).

وقتی آدم شکر می‌کند، «الحمد لله» می‌گوید، این شکر و حمدِ او از آنچه برای آن شکر کرده (خانه و سلامتی، اموال و ...) سعادت بخش‌تر است؛ و خیرش برای شاکر بیشتر است از آن نعمتی که برای آن نعمت، «الحمد لله» گفته. چرا؟ زیرا نعمت‌هایی که برای آنها شکر کرده، همه وسیله زندگی است، همه نعمت‌هایی دنیوی است. اما «الحمد لله» هم سببِ شادی و سرور باطنی انسان است و هم موجب سعادت ابدی می‌شود. خیر آخرتش زیاد است.

البته شکر و حمد از هر نعمتی برتر است مگر نعمت هدایت که چیزی با آن برابری نمی‌کند.

در نتیجه، خیلی بجاست که از حمد خدا غفلت نشود، زیرا بر اثر حمد و شکر خدا، توفیقات انسان زیاد ‌می‌شود، الطاف خدا نسبت به انسان افزون می‌گردد.

در حدیثی آمده است که مفَضّل از امام صادق† درخواست دعائی جامع نمود، امام† فرمود:

«احْمَدِ اللَّهَ، فَإِنَّهُ لَا يَبْقَى أَحَدٌ يُصَلِّي إِلَّا دَعَا لَكَ يَقُولُ سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»(9)
«الحمد لله» بگو، زیرا هیچ نمازگزاری نخواهد بود مگر اینکه برای تو دعا خواهد کرد آنگاه که گوید: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ».

خدایا هر که حمدت کرد حرفش را بشنو، به خواسته‌اش ترتیب اثر ده.

البته گفتن «الحمد لله» باید در حال شادی باطنی نسبت به نعمت‌های الهی باشد، و یک حالت حسنه در انسان نمودار شود. نه مثل کسی است که گندم‌هاش ریخته بود و مرتب می‌گفت «الحمد لله». کسی که از آن محل می‌گذشت و حالت او را مشاهده نمود گفت: به‌به! چه بندة خوبی! هر چه داشتی (همة گندم‌هایت) ریخته باز هم «الحمد لله» می‌گویی و شکر خدا را ترک نمی‌کنی! فرد ذاکر رو کرد به عابر و گفت: خودش می‌داند من چه‌ می‌گویم و چه حالی دارم!

بعضی شارحین در ذیل جملة «الحمد للّه الّذي لا يموت» گفته‌اند: موت به یکی از دو معناست:

اول: زوال و فنا ؛ گاهی مرگ و موت گفته می‌شود و مراد از آن معدوم شدن و نابودی است.

دوم: تحول و انتقال از وضعیتی به وضعیتی دیگر؛ گاهی مراد از موت، دگرگونی است.

هر دو معنا در مورد خداوند باطل است؛ زیرا نه زوال دارد و نه انتقال از حالی به حالی، چون ازلی است و قائم به نفس است. به دلیل عقلی، وقتی خدا چنین حقیقتی است که قائم به ذات و ازلی است، پس نابود نمی‌شود، زوال ندارد، تبدّل و دگرگونی ندارد، و استکمال برای او معنا ندارد.

عبارت شارح چنین است:

«قد يقال «الموت» و يراد به الفناء و الزّوال، و قد يقال على تبدّل نشئات النّفس؛ فالتّرقّي إلى كلّ من الصّور المنويّه و النباتيّة و الحيوانيّة و الإنسانيّة و في المراتب الإنسانيّة، موت عن الصّورة السّابقة. و اللّه هو الخالق للموت و الحياة بالمعنيين و لا يوصف هو بخلقه. و أيضا، هو سبحانه واجب الوجود، و واجب الوجود لا يصحّ عليه الفناء و العدم، و إلّا لزم انقلاب الحقيقة. و لا يستكمل هو سبحانه إذ الاستكمال، إنّما هو عن نقص و واجب الوجود تامّ و فوق التّمام»(10).

«وَ لَا تَنْقَضِي عَجَائِبُهُ».

عجائب خلقتِ خدا تمام شدنی نیست چون «كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ مِنْ إِحْدَاثِ بَدِيعٍ لَمْ يَكُنْ».

پس در این مکتب، ذات حق چنین است که: «كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ».

بعضی گفته‌اند: مراد از عبارت «كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ» این است که خدا موجودات را نگه می‌دارد. یعنی مراد ابقاء عالم است. اگر لحظه‌ای خدای‌تعالی لطفش را بردارد و ابقا نکند همه چیز نابود است.

این مطلب - فی حد نفسه - درست است ولی تمام مطلب این نیست. بعلاوة اینکه کار او ابقاست، اضافه بر آن، احداث جدید و بدیع هم دارد. چیزی که بوده نگه داشته و می‌دارد، و چیزی که نبوده را ابداع می‌کند.

هرچند عجیب و بعید به نظر رسد اما با یک کلمه ساده می‌شود استبعادش را حل نمود.

علت استبعاد برخی انسان‌ها، قیاس خدا به خود است. در حالی که او آفریدگار هستی است که «لایقاس به شئ» چیزی با او قیاس نمی‌شود.

شرح قاضی سعید قمی بر توحید صدوق، شرح خوبی است، البته نه اینکه هیچ اشتباهی در کارش نباشد. خیر، او هم قاطی دارد. گاهی چنان اوج می‌گیرد که بسیار فوق العاده است. گاهی هم مخلوط می‌شود.

از مواردی که خوب آمده است همین است که در مورد: «كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ» گفته:

«و لا ينقضي عجائبه لأنّه كلّ يوم في شأن من إحداث بديع لم يكن». يمكن أن يقرأ: «من إحداث بديع»، على الإضافة أو الوصفيّة، و الأولى أولى.

عجائب خلقت او تمام شدنی نیست چراکه هر لحظه در شأنی است. ممکن است عبارت «من إحداث بديع» را به نحو اضافه خواند: (مِنْ إِحْدَاثِ بَدِيعٍ)، و ممکن است به نحو وصف خواند (مِنْ إِحْدَاثٍ بَدِيعٍ)، اولی همان وجه اول (اضافه) است.

و المعنى: لا ينقطع مخلوقاته العجيبة التي تعجب منها العقول، و يقصر عن البلوغ إلى أسرار حكمتها كلّ فضول. و السّبب في عدم الانقطاع هو انّه جلّ ثناؤه - كلّ يوم في شأن - أي في كلّ آن يظهر أمرا بديعا لم يكن قبل الآن. و ليس هو سبحانه قد فرغ من الأمر كما يقوله اليهود و أضرابهم و سرّ ذلك هو تقابل الأسماء الإلهيّة و اختلاف مقتضياتها و ذلك باب من العلم تكثر فوائدها.

اعلم، انّه ذهب كثير من المحقّقين إلى تجدّد الخلق مع الآنات، و تشبّثوا بعد أدلّتهم العقليّة بهذه الآية و أمثالها، لكن قوله† في تفسير الآية حيث بيّن الشّأن بإحداث أمر بديع لم يكن، يقطع متشبّثهم؛ إذ القائل بتجدّد الخلق يقول بمماثلة الوجودات المتجدّدة و هي لا تكون بديعة.»(11)

معنای عبارت این است که شگفتی‌های خلقت او پایانی ندارد، شگفتی‌هایی که عقل‌ها را به شگفتی وا می‌دارد و از رسیدن به اسرار حکمت او هر فضولی ناتوان است. سبب اینکه شگفتی‌های خلقت او پایان ندارد این است که او در هر آنی امر بدیعی به وجود آورد که پیش از آن نبوده. و چنین نیست که خدای‌تعالی از کار عالم فارغ شده باشد (آنسان که یهود و امثال یهود گویند)... .

اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد

  • . بحارالانوار 25: 25، حدیث 44.
  • . نهج‏البلاغه : 119، خطبة 87 .
  • . نهج‏البلاغة (صبحی‌صالح) : 357 - 358، خطبة 239.
  • . التوحيد: 17 - 18.
  • . التوحيد: 21، حدیث 13.
  • . التوحيد: 21 - 22، حدیث 14.
  • . بحارالأنوار 91: 94 ، باب 32- أدعية المناجاة.
  • . وسائل‏الشيعه 16: 313.
  • . الكافي 2: 503 (باب التحميد و التمجيد) ؛ وسائل‏الشيعه 6 : 322 (17- باب استحباب قول سمع الله لمن حمده).
  • . شرح توحيد صدوق ‏1: 69 .
  • . شرح توحيد صدوق ‏1: 69 – 70.

توحید صدوق

در صورتی که در مورد این جلسه سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید...

دیدگاه خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.