سلسله نشست های تخصصی مباحث اعتقادی
نقد ها در بوته نقد
موضوع همایش :
پیرامون روش فهم معارف حقّه "
ارایه بحث توسط :
استاد: آیة الله سیدان
استاد: آیة الله شیخ مهدی مروارید
دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۹

مدرسه علوم ديني حضرت وليّ عصر عجّل الله تعالي فرجه الشّريف كارگروه نشستهاي تخصّصي مباحث اعتقادي

مشروح سخنان ايراد شده درنشست هفتم

موضوع : نقدها در بوتة نقد

پيرامون روش فهم معارف حقّه

25 اسفند 1389

مشهد مقدّس - هتل الغدير - تالار ولايت


خير مقدم و گزارش آقاي عبدالله رضاداد از جلسات پيشين

بسم الله الرّحمن الرّحیم،

الحمد لله ربّ العالمین، الحمد لله علی ما أنعم، و له الشّکر علی ما ألهم، و الثّناء بما قدّم، من عموم نعم ابتدأها، و سبوغ آلاء أسداها، و احسان منن والاها، جمّ عن الاحصاء عددها، و نأی عن المجازاه امدها، و تفاوت عن الادراک ابدها... ابتدع الاشیاء لا من شیء کان قبلها، و انشأها بلا احتذاء امثله امتثلها، کوّنها بقدرته، و ذرأها بمشیّته، من غیر حاجه منه الی تکوینها، و لا فائده له فی تصویرها، الّا تثبیتاً لحکمته، و تنبیهاً علی طاعته، و اظهاراً لقدرته، و تعبّداً لبریّته، و اعزازاً لدعوته... * و أفضل صلواته و ازکی تحیّاته علی خاتم انبیائه، و اشرف رسله، سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین الهداة المهدییّن، سیّما بقیّة الله فی الأرضین عجّل الله تعالي فرجه الشّريف، و جعلنا من أعوانه و خیر أنصاره، و اللعن الدائم علی اعدائهم و مخالفیهم و معاندیهم و غاصبی حقوقهم و مدّعی شؤونهم و مراتبهم و مخرّبی شریعتهم من الاولین و الآخرین، من الآن الی قیام یوم الدین، آمین رب العالمین.

السلام علینا و علی عباد الله الصالحین، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

در ابتدای برنامه، با ابلاغ تحیّت و سلام از جانب خود و همة شما گرامیان و میهمانان ارجمند، به محضر مقدس مطهّر مهر سپهر سروری، حضرت اباصالح المهدی، حجة بن الحسن العسکری عجّل الله تعالي فرجه الشّريف، نظر لطف و عنایت آن سالار و سرور را به محفل و مجلسمان جلب می کنیم:

السّلام علی المهدیّ، الذی وعد الله به الامم، ان یجمع به الکلم، و یلمّ به الشّعث، و یملأ به الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا.

السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقعد، السلام علیک حین تقرأ و تبیّن، السلام علیک حین تصلّی و تقنت، السلام علیک حین ترکع و تسجد، السلام علیک حین تهلّل و تکبّر، السلام علیک حین تحمد و تستغفر، السلام علیک حین تصبح و تمسی، السلام علیک بجوامع السّلام.

مقدم همة شما میهمانان ارجمند، اساتید، دانشوران، فضلاء، دانش پژوهان، طلّاب گرانقدر و دانشجویان ارجمند را به محفل و مجلسمان گرامی می دارم و از جانب مدرسة علوم دینی حضرت ولیّ عصر عجّل الله تعالي فرجه الشّريف به سبب قبول دعوت، تشکر و سپاسگزاری می کنم. مستحضرید که این اجلاس، هفتمین اجلاسی است که در خصوص مباحث تخصصّی اعتقادی برگزار می شود.

در شش اجلاس گذشته، مباحث مهم و اساسی توسّط اساتید مدعوّ در خصوص مسئله عقل و وحی بیان شد و دانستیم که راه بهره گیری و استفاده از این دو منبع بزرگ و مهمّ شناخت چگونه است؛

برای استحضار بیشتر حاضران محترم، مناسب است ابتدائاً فشرده ای از آنچه که در جلسات گذشته توسّط اساتید مطرح شده است- به ویژه دو اجلاس اخیر- تقدیم محضر شریفتان شود و سپس به موضوع بحث این اجلاس بپردازیم.

فشرده نتایج جلسات گذشته كه در ده بند ارائه می شود، بدين قرار بوده است:

1- عقل یا همان استعداد و قوّه ای که به وسیله آن امکان فهم واقعیّات و درک وقایع و حقایق برای انسان فراهم می آید، موهبت الهی و حجّت باطنی خداوند در وجود انسان است که چونان چراغی، ظلمتهای جهل، غفلت و نسیان را می زداید. بر این اساس، ادراکات عقلی به تناسب ظرفیّت و توانمندی خرد آدمی، از حجیّت و اعتبار برخوردار است

2- وحی نیز که مراد از آن، مشخّصاً آیات کریمه قرآن و کلمات حضرات معصومین عليهم السّلام است، گنجینه­ای است بی نظیر از حقائق و معارف که منزلت آن در جریان شناخت بایسته های اعتقادی، عملی و اخلاقی، منزلتی والا و بی مانند است.

3- میان عقل و وحی هیچ تعارضی وجود ندارد و رابطة این دو مهم با یکدیگر، رابطه تعامل و تعاضد است، و اگر گاه بعضاً از تخالف عقل و وحی سخن به میان می آید، از دو صورت بیرون نیست! بدين معنا كه: یا آن چه را که حکم عقلی پنداشته ایم، به حقیقت یک حکم عقلايي نبوده، بلکه گزاره ای توهّمی و پنداری بوده است، و یا آن چه را که وحی تلقّی کرده ایم، استواری و اصالت حقیقی نداشته است.

4- یکی از منزلت ها و شؤون مهمّ انبیاء عليهم السّلام، اثارة دفینه های عقول مردم است تا با به کار گیری عقل، در وحی تعقّل کنند و به جوهرة معارف وحیانی دست یابند. بدیهی است که توانایی عقل، نامحدود نیست و احاطه بر بسیاری از حقائق، از حریم استطاعت عقل – بالاستقلال - بیرون است و راه درک و دریافت حقائق مذکور، منحصر به سمع و نقل و بیانِ عاری از خطای وحی است.

5- نسبت به اخبار و روایاتی که از ناحیه حضرات معصومین عليهم السّلام به دست ما رسیده است، در درجة نخست، باید صدور آن از معصوم عليه السّلام به اثبات برسد و در مرحله بعد، مدلول کلام باید واضح و روشن باشد، به گونه ای که هرگاه آن مفهوم و مدلول به عقلای فهیم عرضه شود، تطبیق مفهوم بر مدلول را تصدیق کنند.

6- از نقطه نظر صدور اخبار از ناحیه حجّت معصوم، تواتر خبر یا محفوف بودن آن به قرائن قطعیّه و یا حتّی قرائن اطمینان آور، اثبات كننده صدور آن از ناحیه حجّت معصوم عليه السّلام است. این نکته نیز در این زمینه قابل توجّه است که از شواهدی که موجب اطمینان یا قطع و یقین به صدور می شود، وضعیّت راوی و حاکی خبر است و این، مطلبی عقلایی است.

7- هر چند دستیابی به خبر متواتر، صدور کلام از ناحیة حجّت معصوم عليه السّلام را به طور قطع و یقین به اثبات می رساند، امّا باید بدانیم که شمار روایات متواتر ما چندان فراوان نیست و آن کیفیتی که محقّقان در تعریف روایت متواتر شرط دانسته اند، در بسیاری از احادیث تحقق پذير نيست و از این روی، نقش اخبار آحاد ثقات، حسّاس و جدی می نماید.

8- در بحث از حجّیّت خبر واحد ثقه، اثبات شد که اخبار آحاد ثقات در حوزه اعتقادات نیز حجّیّت دارد و معنای این حجّیّت، جعل طریقیّت است، بدين معنا که شارع، خبر واحد ثقه را به منزلة طریق اعتبار می کند، در حالیکه واضح است طریقیّت و حجیّت ذاتیه ندارد، ولی یعتبره حجّتاً و یعتبره علماً و یعتبره طریقاً. این، معنای حجیّت است. البتّه در این خصوص، شرائط حجّیّت خبر، مانند عدم تخالف با حکم عقل قطعی، عدم تخالف با آیات کریمة قرآن، عدم مخالفت با اخبار متواتر، عدم مخالفت با اجماع و نظائر آن، باید پیشتر احراز شده باشد.

9- اهمّ مقولاتی که دربارة صدور کلام از حجّت معصوم ذکر شد، نسبت به ظهور آن نیز مطرح است، زیرا ظهور نیز ظنّی است و هر چند مرزبندی میان ظهور و نصّ آسان نیست، ولی روشنی مفهوم و مدلول در روشنی مطلب، کفایت می کند.

10- بدیهی است که ما در مسائل اعتقادی در پی کاشف هستیم و می خواهیم حقیقت را کشف کنیم، و ایمن ترین راه برای وصول به این مقصد مهم این است که ابتدا نصوص و مدارک جمع آوری گردد، به آیات و روایات، مراجعه و میان آنها مقایسه شود، به موارد مخالف نیز در همان آیات و روایات و نصوص دقّت گردد، فضای صدور کلام و سایر جهات نیز مورد مداقّه قرار گیرد و نهایتاً با رعایت انصاف و بدون این که فکر و ذهن ما به پاره ای شبهات و اشکالات ثانوی و جانبی مشوب شده باشد و بدون پیش داوری، يا جهت گیری و موضع گیری های خاص، به یک برداشت و استنتاج نهایی و کلی نائل آییم، به گونه ای که هرگاه این نتیجه و برداشت، به یک انسان غیر مسلمان امّا عاقل و فهیم و مکتب شناس ارائه گردد، آن را بپذیرد و تصدیق کند که از آن نصوص، همین نتایج حاصل می شود. این راهی است خردمندانه و عقلایی که نسبت به همه مذاهب و مسالک و از جمله مکتب اعتقادی اسلام، شمول و فراگیری دارد.

این، فشرده ای بود از اهمّ مباحثی که در شش اجلاس گذشته توسّط اساتید برجسته مطرح شده بود.

امّا موضوع بحث ما در این اجلاس، همان گونه که مستحضرید، نقدها در بوتة نقد، در حوزه روش فهم معارف حقّه است. بینشی که در شش اجلاس گذشته حاکم بر مباحث بود، طبیعتا از سوی برخی صاحب نظران مورد نقد قرار گرفته است و ما در این اجلاس، متناسب با فرصتی که در اختیار داریم، اهمّ نقدها را مطرح می کنیم و از محضر اساتید بزرگواری که برای پاسخگویی پیش بینی شده اند، این نقدها مورد بررسی قرار می گیرد و پاسخ داده می شود.

دعوت می کنم از استاد بزرگوار آیه الله سیّدان و استاد ارجمند آیه الله مروارید که برای ارائة بحث به جایگاه تشریف آورند.


بیانات افتتاحيّه آیة الله سیّدان

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمد لله ربّ العالمین، و خیر الصّلاة و السّلام علی خیر خلقه، حبیب اله العالم، ابی القاسم محمّد و علی آله آل الله، و اللعن الدّائم علی اعدائهم اعداء الله، من الآن الی یوم لقاء الله. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم: « أدْعُ إِلى‏ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَة» (النحل/125).

به عرض می رسد که آن چه را دوست عزیزمان بیان فرمودند، حدوداً برای ورود در اصل بحث کفایت می کند يعني طرح نقدهایی که نسبت به روشی که در بیاناتشان تذکّر داده شد و آن چه که فعلاً به عنوان مکتب تفکیک مطرح است. نقدها هم به طور اکثر با همین عنوان بیان شده است.

در ارتباط با این روش -که من گاهی از آن به روش فقهای امامیّه و عموم فقها تعبیر کرده ام، نه آن که یک مسأله تازه و یک برنامه خاصّ و نو ظهوری باشد، بلكه مقصود، همان توجّه جدّی به مکتب وحی و آن مطالبي است که در اثر بعثت پیامبر گرامی در اختیار بشر گذاشته شده است، در حوزه های مختلف اعتقادی، عملی و اخلاقی.

این اعتنا بحمدالله در ارتباط با مسائل عملی و فقهی اصطلاحی، به طور كامل، و در مسائل اخلاقی به نحو محدود مطرح است و مطالب، بر این اساس بررسی شده و می شود. به همین صورت، در مسائل اعتقادی هم ضرورت دارد به آن چه كه از مکتب وحی با همان قید اعتبار سند و وضوح دلالت رسیده است، هر چه بیشتر و بهتر اعتنا شود؛ مانند بیانات پیامبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلّم که سخنانشان از همان ابتدا، تفکیک بین افكار بشر بوده است از آن چه كه از ناحیه خداوند به عنوان وحی بر حضرتش نازل شده است؛

در حقیقت باید گفت که تاریخ این تفکیک، تاریخ بعثت پیامبر گرامی است، زیرا بعثتشان، تکرار گفته های گذشتگان از دانشمندان مشهور بشر نبوده است؛ بلکه مشخّص است که در ارتباط با همة مسائلی که سعادت انسان ها بستگی به آن مسائل دارد- که اهمّ آنها مسائل اعتقادی است- مطالبی را آورده اند که همان امتداد آموزه های انبیای گذشته است و در راستای همان آموزه ها، تکمیل و تبیین آن ها و تشریح هر چه بیشتر حقائق لازم سعادتبخش برای بشر، به وسیله حضرتش انجام گرفته است. این سابقه، پشتوانة تعبیر «تفکیک» است که شاید برای اوّلین بار، یکی از دوستان عزیز و بزرگوار، جناب استاد حکیمی حفظه الله آن را مطرح کردند و البتّه استاد فقيد مرحوم پروفسور فلاطوری نيز در مصاحبه ای خواندنی همين تعبير را آورده اند. ایشان در آن مصاحبه می گویند:

«عقيدة كلّي من اين است كه خلط دين و فلسفه، نه به نفع فلسفه و نه به نفع دين بوده است؛ دين را از دين بودنش انداخته و فلسفه را از تحريك و پويايي اش؛... و خدا نكند كه ما بخواهيم روزي اسلام را با همين فلسفه خودمان به دنياي غرب عرضه كنيم؛* ...

البتّه اين سخنان، بي احترامي به ساحت فلاسفه گذشته ما محسوب نمي شود ... من به هيچ وجه مخالف فلسفه نيستم ... ولي اين امر موجب نمي شود كه آن را از دين تفكيك نكنيم** ...».

ملاحظه مي شود كه به بيان مرحوم پروفسور فلاطوري، فلسفه پویایی خاصّ خود را دارد و چنانچه به نظر برسد عین مطالب دینی است، باید سخت از آن ها حفاظت و دفاع بشود و در نتیجه، پویایی خود را از دست خواهد داد. مطالب فلسفی، مطالبی است که هر چند مدّتی مطرح است و جمعی به آن ها اشتغال می ورزند و بدان ها معتقدند، باز برهه­ای دیگر و زمانی دیگر، همانها نقد و نقض می شود و مسائل دیگر جایگزین آن ها می شود و هم چنان در مسیر پویایی در جریان است. اگر گفتید فلسفه عین دین است، بایستی بر او حفاظت بشود، نتیجتاً از پویایی می افتد. ضمن این که در صورت عدم تفکیک، دین نيز از جايگاه اصيل خود ساقط مي شود، زیرا بالاخره این حرکت در سیر فلسفی است و لازمة تغییراتی که در سیر فلسفی رخ می دهد، اگر چنان که از دين تفکیک ننمایید، این است كه در دین هم تحوّل به وجود بیاید، در حالی که دین از مسائل ثابته خودش برخوردار است، البتّه به غیر از مسائلی که طبع آن مسائل، تغییر و تغیّر است که بحث آخری است؛

حاصل این که مراد از تعبیر تفکیک، همان روش عموم فقهاست که پس از قبول وحی همّت داشتند از وحی در مسائل مختلف اخلاقی، عملی و اعتقادی استفاده شود.

صورت اجمالی این روش و فهرست جریان این مسأله این است که آن چه که اساس صحیح در حرکت تکاملی است، حرکت عقلانی است. با این حرکت عقلانی، به اثبات حضرت حق و بعضی از صفات او می رسیم. همین حرکت عقلانی، فطرت بشر را در جستجوی برنامه صحیح و مکتب کامل و حقیقت بخش، به مبحث رسالت و نبوّت و ضرورت نبوت می رساند. پس از این که بر اثر حرکت عقلانی، مطلب در ارتباط با خداوند و نبوّت و رسالت، مشخّص شد و آفریدگار هستی و وحی را پذیرفتیم، آنگاه همان نيروي عقلی که ما را تا این جا رسانده، حکم می دهد به این که این وحیِ مورد قبول، چون در ارتباط با علم محیط و لایتناهی و بی خطاست، شایسته است هر چه بیشتر در همه مسائل، مورد استفاده قرار گیرد. البتّه معلوم است که مقصود از وحی، حاکی از وحی است، نه آن حالت خاصّ ارتباط پیامبر با حضرت حق! یعنی مقصود، قرآن کریم و بیان پیامبر اکرم و بیانات ائمه معصومین عليهم السّلام است.

بدين ترتيب بایسته است آن گاه که به وحی رسیدیم، هر چه بهتر به آن اعتنا کنیم؛ ضمن این که جایگاه اصول عقلانی قطعی مرتکزه در فطرت عموم عقلا- مانند: دور و تسلسل باطل است، اجتماع نقیضین و ضدّین محال است و از این قبیل مسائل- هم چنان به جای خود، محفوظ است و چونان که عقل مبنای پذیرشِ وحی بود، پس از رسیدن به وحی نیز همان جایگاه را داراست. به تعبیر دیگر، عقل به معنای حقیقی خود- یعنی همان حقیقت ما به الادراکی که با آن به اثبات حضرت حق و وحی رسیده ایم- پس از اعتقاد به وحی، همچنان مورد توجّه و مورد قبول است؛ به حدّی که که اگر فرض شود نصّی قطعی مانند آیة قرآن مخالف عقل بیّن يعني عقل صریح و عقل سلیم و حقیقت عقل باشد، باید توجیه شود؛ گر چه در مقام تحقّق، چنین تعارضی رخ نداده است؛

لذا با توجّه به این که در این روش بر استفاده از وحی تاکید می شود، معنایش این نیست که وقتی با عقلمان به وحی رسیدیم، عقل را کنار بزنیم و نادیده انگاریم و صرفاً در ارتباط با وحی قرار بگیریم؛ بلکه حاکم بودن عقل و جایگاه آن محفوظ است. البتّه غفلت نشود! عقل، نه وهم! عقل، نه تخیّل! عقل نه توهم!

آنچه كه گفته شد يعني تأكيد بر جايگاه عقل در درك معارف وحياني، در جزوه ای كه با عنوان «نظریة تفکیک یا روش فقها و علمای امامیّه در فهم معارف حقّه» منتشر شده و مشتمل است بر پاسخ سؤالاتي كه يكي از آقايان شايد بيش از ده سال قبل از بنده پرسيده، چنين آمده است:

«گاهی گفته می شود با این که وحی را به حکم عقل پذیرفته ایم، چگونه می شود که برای کشف حقائق، عقل را نادیده گرفته و آن چه به وسیلة عقل، حجّت شده است، میزان قرار گیرد و عقل، خود کنار زده شده و از حجّیّت، ساقط شود و فقط وحی، تکیه گاه معارف حقه باشد؟

جواب این است: نه، چنین نیست، جایگاه عقل هم چنان محفوظ است تا بدان حدّ که هر کجا که مطالب منتسب به وحی با مدرکات اوّلیّه و قطعیّه مخالف باشد، وحیانی بودن آن، مردود و در صورت قطعیّت سند، توجیه خواهد شد، گر چه چنین نمونه اي در مدارک وحیانی نیست که ضدّ عقل باشد، مگر آن که اگر ظهوری در تضاد با عقل دارد، قبل از هر توجیهی، كلام وحی آن را توجیه نموده و حقیقت را روشن ساخته است، مانند: «جاء ربک» ، «الی ربها ناظرة» و ... .

آري، در این روش، هرگز عقل کنار زده نمی شود، بلکه در مواردی که عقل بدانها دسترسی ندارد، از قبیل مسائلی مانند معاد و عوالم قبل و بعد از این عالم، عقل از وحی استفاده می کند. در مسائل اختلافی بین عقلا نيز كه مطلب از بداهت برخوردار نیست- و الّا اختلاف نمی شد- وحی که به حکم روشن عقل پذیرفته شده است، مرجع و حجّت خواهد بود، و باید متوجّه بود که در بسیاری از موارد هم، مدارک وحیانی تعلیم دهنده است و مراجعه کنندگان به مطالب وحیانی، متعلّم من ذی علم می باشند».

این روشی است که صحبت شده است، و به نظر مي رسد بعضی از این مطالبی که عرض کردم، ممکن است زمینه ساز پاسخگویی برای برخی سوالات باشد که مطرح و نقد خواهند شد.

] ] ] ]


آغاز بحث و طرح نقدها و پاسخ به آنها

آقاي عبدالله رضاداد: قبل از ورود به بحث، به معرّفي منابعي مي پردازم كه مشتمل بر آراء منتقدان و مأخذ ما در طرح نقدها بوده است:

1. كتاب منزلت عقل در هندسة معرفت ديني، تأليف آيت الله عبدالله جوادي آملي.

2. کتاب ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام؛ جلد سوم، تالیف دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، انتشارات طرح نو، تهران، چاپ اول، 1379.

3. نقدی بر تهافت الفلاسفة غزالی؛ تالیف سید جلال الدین آشتیانی، انتشارات بوستان کتاب، قم، چاپ دوم، 1387.

اولین نقد را مطرح و از آیة الله مروارید تقاضا می کنم که پاسخگوی این نقد باشند. دقّت فرماييد كه در هر مورد، عنوانی برای نقد در نظر گرفته ایم، سپس آن نقد را تقریر می کنیم و سپس مستند نقد خود را هم بیان می داريم.

نقد اوّل؛
عنوان نقد : عقل، کلید و مفتاح، و نه چراغ راه و مصباح!

تقرير نقد : مؤلّف محترم کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی» بر این تصوّرند که در تاریخ تفکر تفکیکی، پس از عبور از گرایش حادّ و افراط گرایانه­ای که از اساس، با دانش عقلی و استدلالی و اقامة برهان، سرِ سازگاری ندارد، به نحلة معتدلی بر می­خوریم که هر چند جایگاه عقل و شأن استدلال عقلی را انکار نمی کند، اما معتقد است عقل منحصراً کلیدی است که قفل گنجینة معارف دینی توسّط آن گشوده می شود و سهم و نقش دیگری در دستیابی به معرفت دینی ندارد.

مستند نقد : طبق تقریر مؤلّف محترم در ص 192 کتاب مزبور، از منظر منتحلین به نحلة اعتدالی تفکیک، عقل صرفاً مفتاح دین و شریعت است، نه آن که افزون بر آن، نقش مصباح را نیز بر عهده داشته باشد. حال هرگاه عقل صرفاً مفتاح و کلید ورود به ساحت دین باشد، بدیهی است که دیگر سهمی در شناخت محتوای دین نخواهد داشت. بنابراین در آغاز پیمایش راه دین، انسان جستجوگر به مدد براهین عقلی، به وجود خداوند و برخی از صفات او و ضرورت نبوّت و اصل نیاز بشر به راهنمایان الهی و مسائلی از این نوع که مبنا و پایة دین و معرفت دینی است، پی می برد، ولی با گذار از این مرحله و رسیدن وی به آستانة وحی، عقل و برهانهای عقلایی نیز کارکرد خود را وا می­نهند و از این پس، انسان است و مضامین وحی، و استمداد از عقل در ادامة راه، موجب آمیزش معارف وحیانی با آراء و اندیشه های ناخالص و ناسرة بشری می شود، چندان که فکر و فهم بشر را مشوب، و آتش اختلاف نظر را شعله ور می سازد و راه را برای قرائات و تقریرات مختلف و متنوّع در حوزة دین و معرفت دینی هموار می گرداند.

پاسخ آ یة الله مروارید:

بسم الله الرّحمن الرّحیم، الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطیّبین الطّاهرین، سیّما بقیه الله فی الارضین، و اللعن الدّائم علی اعدائهم اجمعین، و لا حول و لا قوّه الّا بالله العلیّ العظیم. ربّ ادخلنی مدخل صدقٍ و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطاناً نصیراً.

این بیانی که جناب آقای رضاداد نقل کردند، ظاهراً مشتمل بر نقد صریحی نبود، و صرفاً نسبتی بود که نویسندة کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی» به مکتب تفکیک داده اند. مؤلّف محترم معلوم نکرده است که اشکال این اعتقاد چیست و چه اشکالی متوجّه این مطلب است؟ به نظر ایشان، ما پيروان مکتب تفکیک، نخست از طریق عقلانی وارد مي شویم، توحید و ... را به وسيله عقل اثبات مي کنیم و ضرورت وحی و نبوّت را عقلاً درمي یابیم و به وسیلة عقل، نبیّ صادق را هم تشخیص مي دهیم و بعد از این مراحل، خود را دربست در خدمت وحی قرار مي دهیم و بر اين باوريم كه دیگر در این محدوده، از براهین عقلی و استدلال های عقلی کاری ساخته نیست! این مطلب را ایشان به مکتب تفکیک نسبت داده، ولی این که این دیدگاه چه مشکلی را ایجاد می کند، معلوم نكرده است، هرچند گويي ایشان می خواهد بگويد که همین تصویر مسئله و همین که عقل را بعد از رسیدن به وحی کنار مي گذاریم، بطلانش روشن است؛... چطور شما به عقل کاری ندارید؟! عقل همیشه باید مصباح باشد و صرف مفتاح بودن کافی نیست. عقل باید مصباح بودن و منوِر بودن خود را در همة مراحل، حتّی بعد از اثبات وحی حفظ کند. شما تفکیکیان اعتدالی در یک مرحله عقل را پذیرفته اید، ولی بعد که به وحی رسیدید، دیگر به آن کاری ندارید و بطلان این امر روشن است. لذا مؤلّف محترم نقد صریحی را بر این امر وارد نکرده و وضوح مطلب را كافي دانسته است.

من در این فرصت می خواهم معلوم کنم كه این امرِ نسبت داده شده به تفکیک، یک نسبت غیر واقع است و بنا بر دیدگاه این مکتب، مصباح بودن عقل در همة مراحل، محفوظ است. عقل هم مصباح است و هم مفتاح. به تعبیر ایشان، مفتاح بودنش هم به این دلیل است که مصباح است. یعنی انسان قبل از این که به وحی برسد، حقّانیّت وحی را از طریق عقل اجمالاً اثبات می کند و بعد وارد وحی می شود.

عقل به انسان حکم می کند که حال که شما معتقد به وحی شدید، باید هر چه که وی بگوید، یقین به صدقش کنید و او را تصدیق نمایید، وگرنه یلزم الخلف. به تعبیر دیگر، این اجتماع نقیضین است که ما وحی را تصدیق بکنیم و بگوییم وحی صادق است، ولی وقتی که وحی مطلبي را بگويد، بدان بی توجّه باشیم و در آن تشکیک کنیم. بعد از این که عقل، ما را به وحی می رساند، باز در عین حال، مصباح بودن آن محفوظ است. یعنی ما پابه­پای عقل راه می رویم. اگر آیه ای بر ما خوانده شود و صدور روایاتی از معصوم برایمان به اثبات برسد، ما به واسطة عقل در آن تفکّر می کنیم، مفاد آن را می یابیم و ... . همة این ها مفاد عقلی است. نیز اگر ببینیم برخی مفاهیم وحیانی با مدرکات عقلی ما ناسازگار است، در آن تأمّل می کنیم تا ببینیم مطلب چگونه قابل حلّ است. اصلاً روش بر همین است. یعنی این طور نیست که مثلاً وقتی فقیهی با آیه ای برخورد کند و یک ظهور بدوی از آن را بفهمد، آن مفهوم ابتدایی را حتما ًبه وحی الهی نسبت دهد و بعد طبق آن معتقد شود! چنین نیست. مدرکات عقلی همیشه قوّت خود را دارد. ولی صحبت این است که آیا مدرکات عقلی ومصباح بودن عقل، مطلق است؟ یعنی آیا عقل می تواند همة مطالب را بفهمد؟ به اعتراف خود آقایان و بزرگان فلاسفه اسلامی، در بسیاری از موارد پای عقل، لنگ است. کلام معروف شیخ الرّئیس در مسئله معاد جسمانی مشهور است که گفته: ما به وسیلة عقل نمی توانیم معاد جسمانی را آن گونه که اسلام ادّعا کرده اثبات کنیم، لذا تنها طریق آن است که چون صادق مصدَّق آن را فرموده است، تصدیق کنیم؛... حال آيا آن ها واقعاً به وعدة خود وفا کردند یا نه؟ انشاء الله چنین باشد! ... این بزرگان فلسفه، به وحی رسیده اند، ولی احساس کرده اند با عقل نمی توان براهینی ارائه داد که آیا معاد بعد از این عالم به چه صورت است؟روحانی است یا جسمانی یا هردو؟ این جاست که عقل خود را مخاطب قرار مي دهد و می گوید: حال که نمی توانی بفهمی، دیگر دخالت نکن و بدان که رأیی نداری!

به صرف این که یک دلائلی تفکّری و فلسفی مبتني بر مقدّماتی مطرح شود، معنایش این نیست که عقل در این جا مطرح است و حقیقت را می یابد. بله، احتمالات و فرضیّاتی است که ممکن است در جای خود معقول باشد؛ ولی این ها یک فرضیّة معمولی است و یک نظریّه اثبات ناشده است. در موضوع معاد آن كيفيّتي را که برخی بزرگان فلاسفه متأخّر به عنوان معاد جسمانی مطرح کرده اند، یک نظریّه است. ولی آیا کسی می تواند ادّعا کند که حقیقت، همین است و جز این نیست؟ آن کسانی هم که اصرار بر این مطلب دارند، می خواهند آیات را بر این فرضیّات، حمل کنند و خودشان توجّه بدین مسئله دارند!

وقتی عقل، دایرة ادراکش محدود است، اگر بیشتر از حدّ، جلو برویم، این خلاف عقل است. عقل می گوید: چرا مطلبی را بدون دليل به من نسبت می دهید؟ این یک فرضیه است که شما آن را به عنوان مطلب یقینی و ثابت،مطرح و آثاری بر آن حمل می کنید؟ به راستي چه اشکالی دارد که بگوییم: عقل در همه جا کاربرد ندارد و در همه جا مصباح نیست و محدودیّت هایی دارد؟ این که مورد اتّفاقِ همگان است و خودتان هم قبول دارید. اشکالی بر این مطلب، وارد نیست.

ما نه تنها قبل از رسیدن به وحی، بلکه در مراحلی که در وحی هم سخن می گوییم، در هر جا که عقل سخنی دارد، به آن حکم عقلی توجّه می کنیم. همین طور که آيت الله سيدان در مقدّمة بحث فرمودند، اگر ادراک عقلیِ روشن، بر خلاف ظاهر وحی باشد، ما از ظاهر و حتّی از نص دست بر می داریم. ما با عقل همراهیم و عقل با ما همراه است در همة مراحل، البتّه در آن مواردی که جای عقل است، و این که محدودة عقل تا کجاست، در جلسات قبل به حدّ مبسوط بحث شد و من تنها مثالی عرض می کنم:

علوم روز مثل مسائل کهکشان شناسی و کرات و ... را تصوّر کنید. آیا ابزار شناخت این مسائل چیست؟ اگر ما بخواهیم مانند قدما، این مسائل را صرفاً با مقدّمات عقلی و فکری دریابیم و بفهمیم که مثلاً چند فلک در آسمان وجود دارد، بعدها معلوم می شود همه فرضیّاتمان بر خطا بوده است، زیرا ما ابزار شناخت را اشتباه کرده ایم. هر پديده اي و هر موضوعي ابزار شناختی دارد. ابزار شناخت آسمانها گر چه مقدّمات عقلی دارد، ولی بعد از این که جهات تجربی و مقدّمات حسی تکمیل شود. در آن جاست که مسلّماً انسان عاقل می فهمد و با آن تجربیّات متوجّه می شود که مثلاً فواصل کرات چقدر است؟ این علم، ابزار شناخت خاصّی دارد و عقل هم حکم می کند که در این مسئله باید از راه مخصوص به آن وارد شویم. اگر بخواهیم در این راه، منحصراً به مقدّمات فکری محض بسنده کنیم، قطعاً کارمان عاقلانه نیست. در همین راستا، اگر یک فرد متخصّص کیهان شناس به ما خبر دهد و بگويد كه: من فهمیده ام در آن سوی آسمانها چه خبر است و نور خورشید با چه فاصله ای به ما می رسد و همه اینها را با تلسکوپ های قوی دیده و بررسی کرده ام، ... طبیعتاً حرف او را به عنوان متخصّص می پذیریم و اگر اخبار آن ها متعدد باشد، گویا خودمان دیده ایم و بديهي است كه یقین و تصدیق می کنیم. این یک فرض تشبیهی بود.

وحی و اخبار معصومین عليهم السّلام نسبت به مسائل ماوراء الطّبیعه از همین سنخ است. در جایی که به حکم خودتان عقل راه ندارد، ما به سرغ افرادی می رویم که متّصل به منبع معرفت هستند و با آن ارتباط دارند و از همین روي، بعد از بيان معصومين عليهم السّلام گفتارشان را تصدیق می کنیم و جایی برای تأمّل و تردید نمی یابیم. این کار ما به معنای تعطیل عقل نیست. تعطیل عقل در جایی است که او مطلبي را بفهمد و ما به حکم او توجّه نکنیم، امّا در این جا عقل می گوید من نمی فهمم. این مثل آن است که بخواهیم وضعیّت آسمان ها را با عقل محض و بدون تجربه حسّی تشخیص دهیم. این راه که عاقلانه نیست.

بنابراین، اگر نویسنده کتاب مزبور خواسته اند مکتب تفکیک را این طور نقد کنند که شما عقل را از کار انداخته اید، چنین نیست و ما عقل را از کار نیانداخته ایم؛ بلکه در محدودة عقل حرکت می کنیم. در خود وحی هم که وارد می شویم، با عقل تأمّل می کنیم و وحی را می فهمیم و شرائط و مقدّمات لازم برای فهم وحی – مثل شرائط صدور روایات، شأن نزول آیات، مفاد آیات کریمه و ...- را فقط با مدد عقل در می یابیم. این راهی طبیعی و عقلی است و ایرادی ندارد.

نقد دوّم؛
عنوان نقد : مخدوش ساختن عصمت پیام های وحیانی از رهگذر آمیختن آن ها با یافته های بشری؛

تقریر نقد : مؤلّف محترم کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی» بر این اعتقاد است که از منظر مکتب تفکیک، صدق و خلوص آموزه های وحیانی نباید به وسیله درآمیختگی و تأثیرپذیری از یافته های بشری آسیب ببیند و باید با پرهیز از این التقاط، درستی و استواری سخنان حضرات معصومین عليهم السّلام هماره محفوظ بماند.

مستند نقد : در این زمینه در صفحه 192 منبع مذکور چنین آمده است: وحی و انبیا و نیز ائمّه عليهم السّلام معصومند و نباید با درآمیختن آن ها با معارف عقلی و شهودی، ناب بودن و حقّ محض بودن آن ها را مشوب و مخدوش کرد.

مؤلّف محترم در مقام نقد این مدعا در صفحه 194 منبعِ یاد شده می گوید: این که وحی حقّ محض است، ارتباطی منطقی با مدّعای تفکیک ندارد، زیرا اگر بر فرض، فهم وحی، معصومانه بود، جای آن داشت که توصیه به تفکیک شود و از دخالت دادن عناصر معرفتیِ مشوب به خطا و شک پرهیز شود، ولی وقتی تماس بشر عادی با نقل وحی و نقل مضمون و محتوای کلام معصومان است و بشر عادی دسترسی مستقیم به مضامین وحیانی ندارد، فهم و تفسیر او از آن ها آمیخته با خطاست و درست، مانند معرفت عقلانی و شهود عرفانی است که قد یصیب و قد یخطيء. پس چه مزیّتی برای فهم نقل نسبت به فهم عقلانی و شهودی می ماند تا توصیه به تفکیک روا باشد؟

پاسخ آ یة الله سیدان:

قبل از پاسخ به نقد اخير، در خصوص نقد اول مطالب ارزنده اي را آية الله مرواريد بيان فرمودند، و چنانکه گذشت، نگارندة محترم کتاب مورد بحث، معتقد است كه روش تفکیک روشی است که مدّعی است عقل کلید است و آن گاه كه عقل به وحی می رسد دیگر کاربرد ندارد و مطرح نیست. آیة الله مروارید در مقام پاسخ فرمودند كه این نسبت صحیح نیست، بلکه تصریح به این می شود که همیشه از عقل استفاده می شود. بله، در مواردی که عقل، هیچ راه ندارد، طبیعی است که کنار زده می شود، ولی نه این که راه دارد و به او گفته می شود: وارد نشو! بلکه خود به خود، کنار است و هیچ راهی ندارد، یعنی خودش کنار می رود؛ همان گونه که در بحث معاد، خود مرحوم آخوند ملّاصدرا مثالهای مناسبي زده و نتيجه گرفته که عقل در این حوزه راه ندارد. ایشان در این باره می گوید: «مبادا دربارة معاد با عقلتان وارد شوید؛ زیرا مَثَلش به این می ماند که با چشمتان بخواهید اصوات را تشخیص دهید، با گوشتان بخواهید اشکال را تمیز دهید. اگر بخواهید با عقلتان در مسائل مربوط به حوزه معاد وارد شوید، به همین سان، کار غلطي است‌».

لذا نسبتِ داده شده به تفکیک، نسبت صحیح نیست و این روشی است که همیشه عقل را محور قرار می دهد و حتی اگر نصّ با آن در تضاد قرار گیرد، توجیه خواهد شد.

اما نقد دوّم که بیان شد به این صورت است: شما (پيروان روش تفكيك) می گویید: وحی، حقّ محض است و چون حقّ محض است، با مطالب بشری و معارف عقلانی مخلوطش نکنید. اگر مخلوط کردید، چون مطالب بشري درست و نادرست دارد، طبعاً اگر وحی را با آن ها آمیخته کردید، معارف وحياني مشوب و از ناب بودن ساقط خواهد شد.

اشکالی که ناقد بر این امر دارند، این است که این که شما می گویید وحی، حقّ محض است با مدّعایی که روش تفكيك دارد، تناسب منطقی ندارد. مدعای تفکیک چیست؟ این است که وحی را با مسائل عقلانی آمیخته نکنید تا حقّ محض بودن آن باقی بماند. در حالی که این حق بودن، محفوظ نمی ماند، حتّی اگر آن را با مطالب عقلی هم مخلوط نکنیم. چرا؟ زیرا چه کسی از وحی استفاده می کند؟ همین بشر است که از وحی استفاده می کند. وقتی انسان ها با عقلشان از وحی استفاده می کنند، عیناً مثل همان معقولاتی است که شما می گویید: ممکن است اشتباه در آن باشد. این بشر است که از وحي استفاده می کند و چون بشر است، ممکن است بد استفاده کند. شما می گویید: حرف های معقول را با وحی مخلوط نکنید و به خود وحی مراجعه کنید! امّا آن چه که در اختیار است، حاکی وحی است، نه خود وحی؛ و چه کسی مراجعه می کند؟ بشر مراجعه می کند. با چه ابزاري مراجعه می کند؟ با عقل بشری؛ پس باز ممکن است با عقلش وحی را درست نفهمد و اشتباه کند. پس نتیجه چیست؟ نتیجه این است که اگر معقولات خاصّ مورد نظر شما را هم از وحی کنار بگذاریم، باز حقّ محض بودن وحی محفوظ نمی شود، زیرا بشر از وحی استفاده می کند. پس ناب بودن وحی که می خواهید بر آن تحفّظ کنید، با روش شما هم حفظ نمی شود. این اشکال کار است. روش شما خاصیّتی ندارد. شما آن مدّعایی را که می خواهید از آن این خاصیّت را بگیرید، آن مدّعا تحقق پیدا نمی کند. پس چرا معقولات را داخل نکنینم و نیامیزیم، در حالیکه نتیجه در هر دو صورت یکسان است؟

پاسخ این است: در صورتی که تفکیکی ها مدّعایشان این باشد که اگر به روش ما عمل کنید، حقّ محض، همیشه محفوظ خواهد بود و اختلافی رخ نخواهد داد، ایراد وارد است، زیرا در این روش هم ممکن است در استفاده از حاکی وحی، اشتباه شود و مطلب، اختلافی گردد. پس شاید بتوان گفت فرقی نمی کند و این روش هم خاصیّتی ندارد. یعنی اگر این روش نظرش این باشد که این کار را بکنید تا بر این حقّ محض، حفاظت بشود و هیچ ناخالصی هرگز در او به وجود نیاید، ایراد وارد است؛ ولی صاحبان این روش، هرگز چنين مدّعايي را ندارند. آن ها مدّعی اند در ارتباط با وحی، یعنی حاکی وحی، ما راه امن تری را رفته ایم، و اگر چنانچه با همان قدرت تعقّلی که خدا به انسان داده، از طریق حاکی وحی در ارتباط با حقائق و معارف که اساساً مربوط به حضرت حق است حرکت بکنیم، راه ما راه امن تری است؛ امّا هرگاه در معارف، از مسير همان مسائل عقلی که انسان ها اسمش را مسائل عقلی گذاشته اند برویم و در جهت معارف، از مسیر وحی که در ارتباط با علم محیط و عاری از خطاست، دور افتیم، به خطا رفته ایم. به بيان ديگر، ما گرچه معتقدیم که ممكن است در حاكي وحي مطلبي باشد که وحياني نباشد، و گر چه معتقدیم که ممکن است در برداشتمان هم اشتباه بکنیم، ولی در عین حال- به درصد بسیار قوی، وقتی در خود منبع وحياني که در ارتباط با وحی الهی است، دقّت و تعقّل کنیم، درصد خطا بسیار کمتر از راه دیگر خواهد بود؛ ضمن این که تکلیفمان این بوده که از این منبع استفاده کنیم؛ وظیفه مان این بوده که از این منبع استفاده کنیم؛ به حکم عقل - که فهمیده ایم كه این منبع، منبعی است که باید قبول کنیم و قبول کرده ایم- عقل می گوید: باید از این منبع استفاده کنی و اگر چنين کردی، کار درستي را انجام داده اي! آري، كلام وحي خود اصرار دارد و مي گويد كه: از ما استفاده کن و جای دیگر نرو! از حضرت موسی بن جعفر عليه السّلام در اصول کافی است که فرموده اند: « ما بعث الله انبیاءه و رسله الی عباده الّا لیعقلوا عن الله». این راه، راه امن است؛ راهی که امنیّت برای کشف حقیقت در آن بیشتر است. نمی گوییم صد در صد هیچ اشتباهی نخواهد بود. می گوییم هم نسبت به طریق دیگر راه امن تر است و هم تکلیف این است؛ ولی اگر این راه را نرويم و به همان افکار خودمان بسنده کنیم، با توجّه به این که افکارمان منحصر به مسائل قطعیّه اولیه هم نیست- چون آن ها که جای خود را دارند و نه تنها جایگاهشان همیشه محفوظ است، بلکه وحی بر آن ها مبتنی است- پس طبعاً آميخته و مشوب به مسائلی است که نظرات مختلف در آن هست. حال، فرض کنید دو کتاب داریم: یک سو کتابی داریم که در آن نظرات مختلف است و منتسب به وحی نیست و سوی دیگر، کتابی داریم که در آن نظرات منتسب به وحی است. با توجه به این که ممکن است در همین کتاب منتسب به وحی هم مطالبي باشد که وحی نباشد و ما متوجّه وحی نبودن آن موارد نشویم، و با توجّه به این که ممکن است احیاناً از آن آموزه های منتسب به وحی، برداشت نادرست بکنیم، ولی آیا عقل حکم مي کند که امنیّت بیشتر در استفاده از کتابی است که از افکار مورد اختلاف بشری است، یا کتابی که منتسب به وحی است و تا حدّ توان، دقّت های لازم مثل شرائط بررسی اخبار و ... در آن رعايت شده است؟ لذا تمسّك به وحي و تعقّل در آن، هم راه امن تر است و هم تکلیف در پیروی از وحی است، حال آن که حركت در راه دیگر، نه در صد امنیت بيشتري به نسبت راه دیگر دارد و نه به تکلیف عمل كرده ايم.

بدين ترتيب اگر مدّعای صاحب نظران تفکیکی این باشد که هرگاه روش ما را که بروید، کاملاً بر وحی تحفّظ می کنید و هیچ اختلافی هم پیش نمی آید و برداشت نادرست هم هرگز نخواهد بود، ... می گوییم: خیر، چنین نیست و باز هم ممکن است اختلاف و اشتباه پیش آید. ولی مدّعای ما این است که اگر چنانچه از روشی که ما می گوییم استفاده کنید، هم امنیّت بیشتر دارید و هم تکلیف همین است، و اگر از راه دیگر بروید و اشتباه کنید، چون بدان علاقه پیدا کرده اید، به روشني می بینید كه مدلول وحی مطلب دیگری است، ولی توجیه می کنید، و آنگاه کار دشوار می شود! مثلاً وقتی که در معاد با روش فلسفي رفتید و رسیدید به این که روح است كه ایجاد صورت مثالی می کند، و از سوی دیگر ملاحظه مي كنيد كه آیات کریمة قرآن، آن قدر صریح معاد جسمانی را فریاد می زند و كيفيّت امر را به وضوح بیان می سازد، آن وقت مجبور می شوید که بگویید: «ان الله یبعث من فی القبور» یعنی «ان الله یبعث من فی الابدان»! یعنی مجبور به توجیه می شوید! به تعبیر دیگر، اگر چنانچه دنبال آن افکار مختلف خودتان حرکت كنيد، بر اثر انسی که پیدا می کنید به نتايجي می رسید که آن نتايج تضاد جدّی با وحی دارد، ولی توجیه می کنید!

در مورد شهود عرفاني نيز مطلب همين گونه است. شهود عرفانی هم که به گفتة خودتان حجّیّت ندارد و حجّیّتش به این است که با شهود معصوم سازگار باشد. خودتان این را گفته اید؛ ولی وقتی عرفای شما مثل ابن عربی با شهودات خودشان انس گرفته باشند، به این جا مي رسند که در تفسير آية: «یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم» مي گويد: یعنی: «ای لجهل عظیم»! چرا؟ می گوید: «لأنّ المشرک جعل حقیقة الشیء شریکه ... زیرا مشرک وقتی می گوید كه: بت شریک خداست، خیلی نفهم است! این بت نه شریک خدا بلکه خود خداست! مشرک خود شیء را شریک خود شیء قرار می دهد. این بت، خودش خداست نه شریک خدا! ....

در بیانات ملاصدرا هم مسائلی از این قبیل است. مثلا درباره آیه: « و حیل بینهم و بین ما یشتهون» می گوید: خدا اساساً جهنّمیان را برای جهنّم خلق کرده است. آن ها چون موطنشان جهنم است، تا به جهنّم نرفته اند، در این فاصله ناراحتند؛ ولی وقتی به جهنّم می رسند، راحت می شوند. او می گوید: «وحیل بینهم و بین ما یشتهون» یعنی فاصله زندگی دنیا تا جهنم!

لذاست که ما می گوییم به این گرفتاری دچار نشوید و از این راه نروید که به این جا برسید و این انس فلسفی و عرفانی شما را به این نقطه برساند! و به راستي كه این جملة شیخ انصاری تالی تلو جمله معصوم است که مي فرمايد: « و اوجب من ذلک، ترک الخوض فی الادلّة العقلیّة النظرية فی اصول الدّین؛ فانّها تعریض للهلاک الدائم و العذاب الخالد: در ارتباط با مسائل اصول دین، از ادلّة عقلیّة نظری (نه ضروری) پرهیز کن! ...»

بنابراین، ما مسائل عقلی را کنار نمی گذاریم، بلكه مسائل فلسفی را کنار می گذاریم، آن هم نه هر مسئله فلسفی را؛ بخشی از مسائل فلسفی مسائل قطعیّه است که قبول كرده ايم و وحی هم بر آن ها مبتنی است. ایراد این است که آقایان، فلسفه را با عقل یکی گرفته اند. ما عقل را هرگز کنار نمی گذاریم، امّا بخشی از مسائل فلسفی را كه جزء ضروريات نيست کنار می گذاریم.

حاصل این که اگر مدّعای تفکیک آن باشد که شما فرمودید که اگر این راه را بروید هیچ اختلاف و اشتباهی پيش نمي آيد ... نقد شما وارد است، ولی مدّعای تفکیک این نیست. بلکه مدّعایش این است که: راه امن تر را بروید و راهی را نروید كه به توجيهاتي نظير آنچه كه گفته شد گرفتار شويد، و حجّت در حرکتتان داشته باشید و حجّت در این است که در وحی تعقل کنید.

نقد سوّم؛
عنوان نقد : جمود بر ظواهر و نصوص کتاب و سنت.

تقریر نقد : منتقدین مکتب تفکیک بر این اعتقادند که پیروان این نحله در فهم متون کتاب و سنت بر ظواهر الفاظ و نصوص جمود دارند و هیچ گونه تلاش اجتهادی را با بهره گیری از یافته های عقلانی و شهودی به منظور گشودن راز های کلمات وحیانی بر نمی تابند و از این روی، عالمان تفکیکی را به اخباریان شبیه و نظیر دانسته و طریقة تفکیک را با مذهب اخباری همانند می شمرند.

مستند نقد : در این خصوص، مؤلّف محترم کتاب «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام»، در ص416 جلد سوم این اثر می گوید: طرفداران مکتب تفکیک، متون اسلامی را چه در اصول دین و چه در فروع آن، بر اساس جمود بر ظواهر تفسیر کرده و به حجّیّت ظواهر نیز به طور مطلق سخت باور دارند».

هم چنین در ص419 همین اثر می خوانیم: « برای دست یافتن به امور خالص و سره و ناب، توجّه به ظواهر و جمود بر آن ها مفید نیست. اگر توجّه به امور سطحی و جمود بر ظواهر می توانست انسان را به اسلام خالص و ناب برساند، علمای اخباری بیش از سایر مردم می توانستند به اسلام خالص و ناب دست یابند».

نیز مؤلّف کتاب «نقدی بر تهافت الفلاسفة غزّالی» در پاورقی ص45 این اثر، در همین زمینه می گوید: «به اعتقاد حقیرِ محرّر این سطور، این جماعت -یعنی پیروان مکتب تفکیک - به اخباری مسلکان شباهت دارند. زیرا لسان حال آنها این است که حجّیّت تمسک یعنی چه؟ حجّیّت ظواهر در فروع و عدم حجّیّت آن در عقاید یعنی چه؟ در مقابل ائمّه نباید اجتهاد کرد، چه در اصول عقائد و چه در فروع . کلام ائمّه عليهم السّلام حجّت مطلق است، ظاهر باشد یا نص، متواتر باشد یا خبر واحد، ضعیف باشد یا غیر ضعیف. باب علم نیز منسدّ نیست و هر خبری، در آن ابوابی از علوم، نهفته است».

پاسخ آ یة الله مروارید:

واقعاً جاي تأسّف است! به راستي علمای تفکیک كجا فرموده اند که هر خبری - چه متواتر باشد يا واحد، يا ضعیف يا ... - حجّت است و در هر خبری، ابوابی از علوم نهفته است؟ این شعار ظاهراً برای هوچی گری مناسب است، ولی راهی منطقی و علمی نیست. بنده عرض می کنم که روش اهل تفکیک، همان روش فقها و علمای امامیه است که از زمان اهل بیت عصمت و طهارت عليهم السّلام تا زمان های بعد غیبت صغری و غیبت کبری و تا هم اكنون همچنان ادامه داشته است و خداوند انشاءالله آنها را باقی بدارد و این چراغ خاموش نشود تا ظهور حضرت ولی عصر عجل الله تعالي فرجه الشّريف.

فقها در مسائل چه می کنند؟ فقهای امامیّه به عقل، در مدرکات عقلی روشن متمسّک اند و عقل را اساس دین می بینند. از نگاه ایشان و بر مبنای روایاتی چون: «ان لله علی الناس حجّتین ...» بر اين باورند كه انسان با این عقل به حقّانیّت انبیاء و ائمّه عليهم السّلام پی می برد و آن ها را تصدیق می کند و کلمات رسیده از ایشان را بررسی می نماید. البتّه همان طور که در بیانات قبل گفته شد، گاهی بعضی از بزرگان اعتراض کرده اند که ما که به وحی دسترسی نداریم، ما با حاکی وحی مواجه هستیم. آري، ما با حاکی مواجه هستیم، ولی ما مأموریم که از همین حاکی وحی استفاده کنیم. هیچ کس اعتقاد ندارد که ما به وحی ناب خالص می رسیم، یعنی همان دريافتهاي خاصّی را که وجود مقدّس پیغمبر اکرم صلي الله عليه وآله وسلّم از حقایق داشتند و یا دریافت هایی را که ائمّه اطهار عليهم السّلام به الهام از جانب خداوند یا از علوم خاصّی که خودشان داشته و مأخوذ از اجدادشان به تفضّل الهي بوده است، آري، هیچ کس ادعا نمی کند که به آن حقايق و معارف ناب دسترسی دارد. نه کسی چنین ادّعایی کرده و نه ما را مأمور بدان کرده اند. ما مأموریم به آیات مراجعه کنیم و در آن تدبّر نماییم. نیز مأموریم به روایات مراجعه کنیم و امر کرده اند آن ها را نقل کرده، بنویسیم، تأمّل و تدبّر کنیم. اگر ما بخواهیم به وحی تمسّک کنیم، تمسّک به وحی، غیر از این نیست و راهی جز این نداریم.

حال باید دید فقهای ما چه می کنند؟ آیا واقعاً ما یک فقیهی را که مشهور و مورد اعتماد باشد، سراغ داریم که در این مسائل هر خبری را حجّت بداند؟ کجا چنین سخنی هست؟ البتّه در شرایط حجّیّت خبر اختلاف هست و قبلاً هم در این باره صحبت شد و این ها هر کدام، دلایل خاصّ خود را دارد که از آن می گذریم.

بعضی خود را به نادانی می خواهند بزنند و لذا این گونه اشکال می کنند. آن ها یا نادان اند که نیستند و یا چون بناست به هر نحو ممکن، رقیب را از میدان به در کنند، این گونه هوچی گرانه صحبت می کنند. این کلمه ای که از كتاب «نقدي بر تهافت الفلاسفه» نقل شد که: «از نگاه تفکیکیان، خبر ضعیف باشد یا غیر ضعیف، ... باب علم نیز منسدّ نیست و هر خبری در آن ابوابی از علوم نهفته است»، این حرف را آقايان از کجا نقل می کنند؟! این صحبت، اتّهام به اخباری گری و تشابه به اخباری گری است؛ البتّه شأن و جلالت علمای اخباری ما و محدّثین ما محفوظ است، ولي مي خواهم بگويم كه ما عالم اخباری به این معنی که هر خبری را به هر ترتيبي که باشد، حجّت بداند، نداریم. البتّه برخی از علمای محدّث می گویند: همین که روایتی در کافی شریف وجود دارد و کلینی با آن جلالت و وثاقتش آن را نقل کرده و اعتماد کرده، این کمتر نیست از تعبير «ثقة» که مثلاً شیخ طوسی درباره یک راوی می گوید. این ها بحث های خودش را دارد که ما الان در مقام بیان آن نیستیم، ولی مراد این است که اخباری به این معنی که ایشان تصور کرده اند، صرف یک تصور است. البته شاید افرادی چون داوود ظاهری و اتباع احمدبن حنبل و سلفیّه در علمای مذهب عامّه چنین باشند، ولی علمای امامیّه به برکت استضائه به انوار اهل بیت عليهم السّلام از این اشتباهات مصون مانده اند و کسی بدان قائل نیست. بنابر این، اگر مراد شما از این که علمای تفکیک شبیه به اخباريّين هستند، این است که هر ظاهر و خبری را به مجرّدی که به اهل بیت نسبت داده شود حجّت می دانند و عمل می کنند و بدان معتقدند، این حرف کاملاً تکذیب می شود و چنين نیست. علماي تفكيك روایات را بررسی سندی می کنند، بررسی مضمونی می کنند، محتوایش را می سنجند که آیا مطابق با عقل و مدرکات عقلی هست یا نیست و حتّی در بسیاری از اوقات، آنها را طرح و نقد می کنند؛ گر چه در این مقام ممکن است صریحاً آن روایت مطروحه را تکذیب نکنند و از باب احتیاط بگویند: نردّ علمه الی اهله.

روی این حساب من نمی فهمم که این چه اشکالی است و مستشكل به چه كسي اشکال می کند و مخاطبش کیست؟!

پاسخ آ یة الله سیدان در تکمیل بحث:

من این گونه فهمیدم که آيت الله مرواريد اساساً این نسبت را نسبت ناروایی می دانند و می فرمایند که چنین اتّهامي از اساس وارد نیست که ما بخواهیم جواب دهیم. ضمن این که اگر منظور از اخباری بودن، یعنی اعتنای جدّی به حدیث با شرایط خودش، البتّه این افتخار ماست.

اگر مراد از اخباری بودن ما، به معنای اخباری است که امروزه متداول است و معنای انکار اجتهاد و بسیاری از ملازمات عقلی در مسائل فقهی و اصولی و امثال ذلک را دارد، تکذیب می شود و جای تأسّف است که چنین نسبتی داده شود. بنده خودم 13 جلسة 3 ساعته، با يكي از اخباريان (طبق اصطلاح) اخیراً بحث کردم که یکی از فضلايي كه در اين مجلس نيز حضور دارند در آن مباحثات حضور داشتند و انشاءالله شاید این مناظره را نشر دهیم.

ولی اگر منظور از اخباری بودن ما این است که اعتنا به اخبار می کنیم، این کمال افتخارماست. ائمّة ما عليهم السّلام هرچه بیشتر و هرچه بهتر فریاد کرده و گفته اند كه: به حرف های ما توجه داده باشید! و این افتخاری است برای ما که به اخبار، کمال توجّه را داریم و با همان شرایطی که بایسته حدیث پژوهی است، آن ها را با عقل بررسی می کنیم و البتّه به عقل آنچنان بها می دهیم که حتّی اگر فرضاً نصّ قرآن هم با آن مخالف باشد، آن را توجیه و تبيين می کنیم، گر چه گفتیم چنین مواردي وجود ندارد.

زمانی در قم، در جلسه ای، کسی همین تعبیر را کرد و به ما گفت: کالاخباریین و الحنابله. من گفتم: حالا در یک مورد، بیاییم صحبت کنیم. ایشان به من گفتند: شما به ظاهر بسنده می کنید، بنابر این، تفکر و بحث عقلی نمی کنید. من گفتم: نه، ظواهر نیست و نصوص است و به ظواهر هم اگر مخالف با عقل نباشد، تمسّک می جوییم. آن گاه طیّ بحثی که خداوند توفیق داد، از سیرة بزرگان عقل گرا و اصولی مثل مرحوم آقا سیّد احمد خوانساری، میرزا احمد آشتیانی، شیخ محمد تقی آملی و آیة الله خویی در تأیید این منش و روش، مؤیّد آوردم و گفتم اگر اینها من الاخباریین و الحنابله اند، نحن نفتخر بهذه الحنابلة و الاخباریین!

] ] ] ]




* - فلاطوري؛ تأليف سيد عباس رفيعي پور، جلد دوم، انتشارات دليل ما، قم، چاپ اول، 1383، صفحه 148.

* * - همان ، صفحه 151.

نقد ها در بوته نقد

در صورتی که در مورد این همایش سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید...

دیدگاه خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.