سلسله نشست های تخصصی مباحث اعتقادی
جایگاه وحی در فهم معارف دینی
ارایه بحث توسط :
استاد: آیة الله شیخ مهدی مروارید
پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۹

مدرسه علوم ديني حضرت وليّ عصر عجّل الله تعالي فرجه الشّريف كارگروه نشست‌هاي تخصّصي مباحث اعتقادي

مشروح سخنان ايراد شده در نشست پنجم

موضوع : جايگاه وحي در فهم معارف ديني

10 تير 1389

مشهد مقدّس هتل الغدير تالار ولايت


بسم الله الرّحمن الرّحيم

و لا حول و لا قوّة إلا بالله العلي العظيم

و صلّي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطّيّبين الطّاهرين

گزارش آقای عبد‌الله رضاداد

بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین والصلوة و السلام علی أشرف الأنبیاء و المرسلین و خاتم النبیین سیدنا أحمد و نبینا أبي القاسم المصطفی محمّد صلی الله علیه و آله الطیبین الطاهرین المعصومین واللعنة الدائمة علی أعدائهم و مخالفیهم و معاندیهم و غاصبی حقوقهم و مدعی شؤونهم و مراتبهم و مخربی شریعتهم من الأولین و الآخرین من الآن إلی قیام یوم الدین آمین رب العالمین.

در ابتدای جلسه از جانب خود و همه‌ي شما میهمانان ارجمند، اساتید، دانشوران، فضلا، دانش آموختگان و فرهیختگان حوزه، دانشگاه و مراکز علمی، دسته گلی از تحیت و سلام را به پیشگاه مقدس حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف تقدیم مي‌کنم و از حضور همه‌ی شما میهمانان ارجمند در پنجمین اجلاس نشست‌های تخصصی مباحث اعتقادی تشکر می‌نمايم، و سپاس گزارم که دعوت مدرسه‌ی علوم دینی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را برای حضور در این اجلاس پذیرفتید.

اگر عزیزان مباحثی را که در چهار جلسه‌ی گذشته بیان شده، تعقیب فرموده باشند، استحضار دارند که موضوع اصلي در جلسات پيشين، بحث عقل بود. در ارتباط با مبحث عقل، سه محور اصلی مورد بررسی قرار گرفت:

محور اول، مباحث مربوط به هستی شناسی عقل بود و در این حوزه این سؤال مطرح شد که ماهیت و حقیقت عقل چیست؟ به این پرسش اجمالا پاسخ داده شد. البته تفصیل بحث، موضوع سخن نبود، اما نتیجه ای که از مسائل و مباحث مربوطه در این موضوع به دست آمد، عبارت از این بود که مقصود از عقل، همان ما به الإدراک است. یعنی استعداد و قوه ای که انسان به وسیله‌ي آن واقعیات، امور، حقایق و وقایع را درک مي‌کند و در می‌يابد.

محور دوم، محور روان شناختی ادراکات عقلی بود. در این محور این سؤال مطرح شد که ماهیت ادراکات عقلی چیست؟ چگونه ادراک عقلی برای انسان حاصل مي‌شود و این ادراکات از چه هویتی برخوردار است؟ به این موضوع اساسا پرداخته نشد، چون رویکرد مباحث ما معطوف به آن نبود.

سومین محوری که در جلسات گذشته به تفصیل در مورد آن بحث شد، بحث معرفت شناسی عقل بود. در این بحث، سخن بر سر این بود که آیا ادراکات عقلی – از هر فرآیندی که حاصل شود – از حجّیّت و اعتبار برخوردار است یا خیر؟ و نتیجه‌ی به دست آمده این بود که ادراکات عقلی، در حد ظرفیت و توان عقلی انسان، دارای حجّیّت و اعتبار است.

موضوع دیگری که در جلسات گذشته مطرح شد، به تناسب بحث عقل، بحث وحی بود. در اجلاس دوم به طور خاص، رابطه‌ی عقل و وحی موضوع سخن بود و اساتید میهمان نیز به تفصیل در این خصوص سخن گفتند و برآيند گفتمان مزبور اين بود که رابطه‌ی عقل و وحی، نه تنها تعارض نیست، بلکه تعاضد، تطابق و تعامل است. هم چنین در موضوع تعامل عقل و وحی، به تفصیل صحبت شد و حوزه‌های ارشاد، تبیین، تذکر و تعلیم، به عنوان زمینه‌های این تعامل مطرح گرديد.

در اين جا با احترام به همه‌ی اساتیدی که در چهار جلسه‌ی گذشته به تبیین تعامل عقل و وحی پرداختند، به عرض مي‌رسانم كه در اين رابطه، به نظر اين‌جانب تبیین استاد آیت الله سیدان، بهترین تبیین است. البته ایشان این مطلب را به طور خاص در این جلسات مطرح نفرموده‌اند. اما بر اساس مطالب و نوشته‌های ایشان، بحث تعامل عقل و وحی به دو نوع تقسیم بندی مي‌شود که بسیار شفاف، روشن و گویاست:

1- اجمال و تفصیل.

2- تعلم من ذی علم.

در تبیین اول، عقل اجمالا حقایقی را درک مي‌کند و وحی، آن حقایق را، تفصیل و بسط داده و شفاف تر مي‌کند. در تبیین دوم، عقل، متعلم است و صاحب وحی، ذی علم.

به هر تقدير، آن چه عرض شد، خلاصه‌ای از مباحث چهار جلسه‌ي گذشته بود. اما موضوع این اجلاس، «جایگاه وحی در فهم معارف دینی» است. اگر همان بحث‌هاي سه‌گانه‌اي را که در موضوع عقل مطرح كرديم، یعنی هستی‌شناسی عقل، روان‌شناختی ادراکات عقلی و معرفت‌شناسی عقل را در نظر آوريم و نسبت اين سه موضوع را در رابطه‌ی با وحی بسنجیم، آن‌گاه مشخص مي‌شود که در این اجلاس، چه مطلبی بحث خواهد شد. به عبارت ديگر در بحث هستی شناسی وحی، سخن در این است که ماهیت وحی چیست؟ شاید استاد ارجمند، آیت الله مروارید که بحث امروز را ارائه مي‌کنند، به تناسب مطلب، به این مقوله نیز بپردازند.

بحث دوم، ماهیت ادراکات وحیانی است. طبیعتا ما نمي‌توانیم به این مقوله دست پیدا کنیم، زیرا مخاطب وحی الهی نیستیم. کسی مي‌تواند از اين مقوله و از كيفيّت ادراکات وحیانی سخن بگوید که خود، مخاطب وحی الهی باشد. این مقوله، تنها اختصاص به انبیای عظام و حضرات ائمه‌ي معصومین علیهم السلام دارد که مخاطب خدای متعالند. از این رو مقوله‌ي ماهیت ادراکات وحیانی، به طور کلی از بحث ما خارج است.

امّا سومین مطلب، یعنی معرفت شناسی وحی، موضوع بحث در این اجلاس باشد، بدين معنا كه در بحث معرفت شناسی عقلی، این سؤال مطرح شد که آیا ادراکات عقلانی، دارای حجّیّت و اعتبار هستند یا خیر؟ و پس از بحث، به این نتیجه رسیدیم که ادراکات عقلانی دارای حجّیّت و اعتبارند. البته در خصوص ادراکات وحیانی چنین مقوله ای مطرح نیست. زیرا وحی، بذاته حجّیّت دارد، بالإستقلال حجّیّت دارد، آن هم حجّیّت تام؛ و چون چنين است، پس در معرفت شناسی وحیانی، می‌خواهیم ببینیم با توجه به فاصله ای که از مبدأ نزول وحی داریم، با چه ابزار و روشی، مي‌توان به مفاد حقیقی آیات کریمه‌ي قرآن و سخنان حضرات معصومین علیهم السلام که امروزه به عنوان ره آورد وحی در اختیار ماست، دست یافت؟

* * *

قبل از اين كه از آيت الله مرواريد دعوت كنم كه براي ارائه‌ي بحث، به جايگاه تشريف بياورند، تذكر نكته‌اي را لازم مي‌دانم و آن اين كه: عزیزان شرکت کننده در جلسات گذشته، بر اساس آن چه در فرم نظرخواهی نگاشته‌اند، تقاضای مکرری بر تشكيل این جلسات به شکل مناظره داشته‌اند. ما ضمن مناسب دانستن این پیشنهاد و احترام به نظر عزیزان، فعلاً به این کار نخواهیم پرداخت، زیرا رویکرد اصلی ما در برگزاری این جلسات، رویکرد تبیینی است. بدیهی است که صاحبان آراء و اندیشه‌های دیگر نیز، با روش‌ها و ابزار دیگر، در صدد تبیین، توجیه و تحلیل آراء و نظرات خود بوده و خواهند بود. ما هم سعی مي‌کنیم تا در این جلسات، به تبیین نظرات خود در باب مباحث اعتقادی بپردازیم. کسانی که مایلند میان این دو دیدگاه و یا دیدگاه‌های دیگر داوری کنند، مي‌توانند با مطالعه‌ي دقیق مباحث مطرح شده در این جلسات، و نیز بررسی آن چه صاحبان آراء و اندیشه‌های دیگر مطرح کرده‌اند، به قضاوت و داوری بپردازند.

دعوت مي‌کنم از چهره‌ي آشنای حوزه‌ي علمیه مشهد و از مفاخر این حوزه، استاد ارجمند، آیت الله مروارید که برای طرح بحث، به جایگاه تشریف بیاورند؛ و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.


بیانات آیت الله مروارید

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و خیر الصلوة و السلام علی البشیر النذیر و السراج المنیر سیدنا و نبینا و حبیب قلوبنا و طبیب نفوسنا أبي القاسم المصطفی محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین سیما بقیة الله فی الأرضین واللعن علی أعدائهم أجمعین إلی یوم الدین.

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم. هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و کفی بالله شهیدا (فتح – 28).

و قال تعالی:‌ يا أیها النبی إنا أرسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیا إلی الله باذنه و سراجا منیرا (احزاب – 45 و 46).

و قال رسول الله صلی الله علیه و آله: إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی أهل بیتی ما إن تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی أبدا.

با عرض معذرت از سروران و اساتید، بر حسب آن چه که بر عهده‌ي این حقیر نهاده شده، وظیفه دانستم که مصدع آقایان شوم. ابتدا به صحبت‌هایی که این روزها در حوزه مطرح است و گلایه‌هایی نیز وجود دارد، اشاره ای مي‌کنم. همیشه اختلاف آراء و نظرات در حوزه‌های علمیّه بوده است، ولی هرگز نباید این اختلافات، سبب هتک حرمت شود. این مطلب بسیار مهمی است. قلم‌ها باید در ابتدا تربیت شوند و سپس بنویسند. بعضی قلم‌ها در حوزه‌ي علمیه التهاب ایجاد مي‌کند. اسباب بدبینی و هتک حرمت به اعاظم حوزه مي‌شود. اعاظمی که به یک معنا حق حیات و هدایت بر حوزه دارند. اَعلام موجود فعلی و گذشته ای که همه به آن‌ها علاقه‌مندیم. اَعلامی که رهبر معظّم انقلاب حفظه الله، بارها نسبت به آن‌ها اظهار محبت و علاقه کرده‌اند. این بزرگان نباید توسط بعضی قلم‌ها هتک حرمت شوند. من نمي‌خواهم به خصوصیات مسأله اشاره کنم. ولی امیدوارم که نتیجه‌ي این جلسات، آن حرف‌ها نباشد. بحث‌های علمی، بحث‌های آزادی است. همیشه در حوزه‌های علمیه، چه در مسائل اعتقادی و چه در مسائل فقهی، بحث‌های آزاد بوده است. برای حل و فصل مسائل، باید آزادانه و در کمال ادب و متانت بحث کرد. آزاد اندیشی و بحث آزاد در کمال احترام، مبنای حوزه‌ها در همه‌ي زمان‌ها بوده است. من چند سال در نجف به بحث مرحوم حضرت امام حاضر مي‌شدم. یکی از طلاب جزوه ای را به عنوان تقریرات درس ایشان به مرحوم امام ارائه داد. روز بعد امام فرمودند در این جزوه‌ي تو دو اشکال هست: اول این که مقداری رطوبت خورده و خیس شده است، دوم این که اصلاً به حرف‌های من اشکال نکرده‌ای و فقط حرف‌های مرا تقریر كرده‌ای. انتظار استاد بزرگ از شاگرد این است که وقتی در بحث استادش حاضر مي‌شود، حرف‌ها را نقد و بررسی نماید و با کمال احترام و ادب «إن قلت» کند. البته امام در ادامه به عنوان شوخی فرموده بودند: استاد ما مي‌فرمود: اگر نمي‌توانی اشکال کنی، لا اقل فحشی بده!

منظورم این است که اگر کسی، حرفی را نقد کرد، نباید او را به بعضی مسائل متهم کنیم. بعد هم مسائل دیگری را مخلوط کنیم و به بعضی جهات سیاسی ارتباط دهیم. خلاصه آن که افرادی که در این راه تربیت نشده‌اند، حق ندارند چیزی بنویسند. انتظار هم همین است که مسئولین و سردمداران حوزه که ما به همه‌ی آن‌ها احترام می‌گزاریم، در این باره فکری کنند. بنا نیست که چهره‌های بزرگ و شخصیت‌هایی که بزرگان ما افتخار حضور در درس آن‌ها را داشته‌اند، لکه‌دار شوند. تا انسان بخواهد صحبت کند، بگویند تو نمي‌فهمی. تو نخوانده ای. این که حرف نشد. کسی مي‌گفت: من با هر کس مباحثه کردم، محکومش کردم، چون هر مطلبي مي‌گفت، مي‌گفتم نه، این جور نیست! علی ای حال امیدوارم که خداوند متعال همه‌ي ما را به راه هدایت، تزکیه و تربیت هدایت کند و موفق نماید.

عمده بحث‌هایی که در جلسات قبل مطرح شد، راجع به قلمرو عقل و کاربرد ادراکات عقلی در معارف دینی بود. من خلاصه ای از آن مباحث را به عنوان توضیح بیشتر، ارائه مي‌کنم. دانستیم که وحی و عقل در معارف دینی در تعامل‌اند. هر کدام نیز در حوزه‌ي مربوط به خود حجت است و با هم هیچ منافاتی ندارند. مقصود از عقل هم حکم عقلی روشن و واضح و به تعبیر شیخ انصاری عقل فطری و بدیهی است؛ یعنی مسائل روشنی که انسان‌ها آن را درک مي‌کنند. البته بعضی اوقات ممکن است اختلافی در مصادیق پیدا شود که بعداً به آن جهت هم اشاره مي‌کنم. پس عقل و وحی، هر کدام در حوزه‌ي مربوط به خود کاربرد دارند. اصل وجود خالق هستی و صفات کمال او با عقل ثابت مي‌شود؛ البته اين سخن به این معنا نیست که وحی در این مورد نقشی ندارد، بلكه حتی در همین مورد که عقل، ادراک روشنی در وجود خالق متعال دارد، یکی از شؤون مهم وحی، تذکّر و ارشاد به همین حکم عقلی است. یعنی اگر انبیاء نمي‌آمدند، عقلا - با این که عاقل بودند - امّا به این حکم عقلي، آن‌گونه كه بايسته و شايسته است توجه پیدا نمی‌کردند.

مرحوم آیت الله میرزا جواد آقای تهرانی رحمة الله علیه در کتاب شریف میزان المطالب در اين زمينه مثالی زده‌ و گفته‌اند: کسی که چشم‌هایش را بسته، درون اتاقی است. صور جالبی نیز در آن اتاق موجود است، ولی او چون چشم‌هایش را بسته است، نمي‌بیند. در اين هنگام فردی می‌آید و به او می‌‌گوید: چشم‌هایت را باز کن! و او آن‌گاه كه چشم باز مي‌کند آن صور را مي‌بیند، ادراک مي‌کند، مي‌فهمد و به آثاری که بر این ادراک مترتّب می‌شود دسترسي مي‌يابد.

یکی از شؤون مهم انبیاء همین است. مي‌گویند: چشم‌ها را باز کنید! تذکرات مکرر موجود در آیات و روایات در ارتباط با معرفت الله تبارک و تعالی و آیات مختلف، همه از همین قبیل است. اگر انبیاء نبودند، چه بسا مردم به این مطلب نمي‌رسیدند و غفلت داشتند. یکی از منزلت‌هاي مهم انبیاء عليهم السلام غفلت‌زدايي و بیدار کردن مردم است. آیات مکرری که به عنوان تذکره، مذکِّر، تنبیه، شاهد، بشیر، نذیر، سراج منیر و داعیا الی الله باذنه مطرح شده است، گواه این مدّعاست.

به هر حال، عقل در بسیاری از موارد، مطلبی را به صورت اجمال درک مي‌کند. یعنی یا خود به تنهایی یا با تذکر انبیاء، مطلبی را اجمالا ادراک مي‌کند. وحی این جا نیز به کمک عقل مي‌آید. زیرا عقل در این مسأله درک بیشتری ندارد. اما وحی تفاصیل مطلب را توضیح داده و تبیین مي‌کند. سپس خود عقل به صدق وحی رأی مي‌دهد و مي‌گوید: بعد از این که به حکم معجزات و سایر جهاتی که در بحث نبوت مطرح است، پذیرفتی که وحی صادق است، اکنون تبیین وحی را قبول کن!

به عنوان مثال، مسأله‌ی معاد را فرض بفرمایید. ابتدائاً خود عقل حکم مي‌کند که باید معاد باشد، و به عبارت ديگر، بعد از این که ما اصل خلقت و عبث نبودن آن را پذیرفتیم، قبول معاد مطلبی است که عقل به آن حکم مي‌کند. ولی معاد چه گونه است؟ به چه صورتی است؟ جسمانی است؟ روحانی است؟ خصوصیاتش چیست؟ و ... عقل در این جا ادراک روشنی ندارد. ممکن است نظریه‌پردازی کند، اما یک ادراک روشنی در کار نیست، هر چند ادعای آن می‌شود! البته این‌ها یک بحث‌های مصداقی صغروی هم دارد، ولی مواردی مثل تفصیل معاد، خلق جنت و نار، برزخ و خصوصیات عوالم بعد و ... از دایره‌ی حکم عقل روشن خارج است. حال اگر انبیاء توضیح دادند که مسأله این چنین است، عقل حکم مي‌کند که: این نبی را که صادق مي‌بینی، تصدیق کن! این، نمونه‌اي از تعامل عقل و وحی است.

پس به این نتیجه مي‌رسیم که تعامل عقل و وحی، مطلب روشن و ثابتی است. بین آن‌ها تنافی نیست. اگر هم گاهی شائبه‌ي تنافی به چشم مي‌خورد، به خاطر این است که یا آن چه را که عقل ناميده‌‌ايم، عقل نیست، بلکه فرضیه‌ها و نظریه‌هایی است که از دایره‌ي احتمال و ظن تجاوز نمي‌کند و بعد مي‌بینیم با آیات و روایات هم نمي‌خواند، یا آن نقلی را که به عنوان یک دلیل معتبر تلقی کرده‌ایم، شبهه دارد.

فرض بفرمایید که در یک مسأله‌ي اعتقادی، به یک روایت ضعیف که هیچ استنادی هم ندارد، متمسّک شویم. بعد ببینیم با حکم عقل بدیهی جور در نمي‌آید. مثل بعضی روایات تجسیم حق متعال در کتب اهل سنت. این روایات صراحت دارد که خداوند، مثل انسان است و پایش را دراز مي‌کند. معلوم است که این روایت با حکم عقل صریح و قطعی نمي‌سازد.

با اين مقدمه، اكنون به بحث اين جلسه مي‌پردازيم كه موضوع آن، چنين تعريف شده است: جایگاه وحی در فهم معارف دینی؛ البته منظور این نیست که بخواهیم بگوییم وحی در فهم معارف دینی جایگاهی دارد يا ندارد؟! بلكه بديهي است كه معارف دینی جز وحی نیست. جایگاه وحی در فهم معارف دینی جایگاهي است مقوم؛ و ماهیت معارف دینی را وحی تشکیل مي‌دهد. امّا منظور از طرح اين موضوع، شناخت ابزاری است که مي‌خواهیم به وسیله‌ي آن، وحی را تشخیص دهیم. بحث در ابزار است. ابزار شناخت وحی. يعني به چه سبب و با چه ابزاری به مفاد كلام وحي که از خطا معصوم است مي‌توانيم برسیم؟

در سابق بحث بود که آیا مي‌توانیم به وسیله‌ي عقل به معارف دینی واصل و نائل شویم یا خیر؛ و گفتيم كه اشکالی ندارد که ما به وسیله‌ی حکم عقلی قطعی به معرفت دینی برسیم. یعنی مسلما آن چه را که عقل صریح و قطعی به آن حکم مي‌کند، وحی هم به آن حکم مي‌کند. حال چه در ارتباط با عقل عملی، و چه در ارتباط با عقل نظری. حجم بسیاری از وحی الهی در باب عقاید و نظریاتِ ثابت و روشن است. وجود خداوند متعال تبارک و تعالی، صفات خداوند متعال و امثالهم. بسیاری از پيام‌هاي وحياني نیز که ممثّل آن قرآن کریم است، مربوط به احکام عملی است. مثل حسن عدل و قبح ظلم. فرض کنید ما در موردی به وسیله‌ي یک حکم عقلی یقینی که نزد همه‌ي عقلا روشن است، به مطلبي از مطالب وحياني برسيم، در اين صورت آیا می‌توانیم بگوییم که خدای متعال این را فرموده است؟ مسلّماً نمي‌توانیم بگوییم که اگر عقل صریح به موضوعي حکم کرد، وحي آن را نمي‌پذیرد. البته این جا بحث‌های لفظی و شبه لفظی هم هست. مثلا این که این مطلب به خصوص، به پیامبر وحی نشده است. اما اگر محتوای آن، حقيقت ثابتی است و حکم عقلِ صریح و روشن است، مي‌توانیم آن را به وحی الهی هم نسبت بدهیم. این جا قاعده‌ي « کل ما حکم به العقل حکم به الشرع» تا حدّی قابل توجیه و توضیح هست. نتیجه این که نائل شدن به معارف دینی به سبب عقل، فی الجمله قابل پذیرش هست و نه بالجمله. یعنی اگر خواسته باشیم به ادراکات عقلی خود، مثل قیاس و استحسان و امثال این‌ها متوسل شویم، ولو یقین به این‌ها هم پیدا کنیم، نمي‌توانیم به وحی برسیم. البته بحث حجّیّت یقین و قطع، مسأله‌ي دیگری است. این که اگر کسی از این راه رفت، آیا معذور است؟ آیا عقاب دارد یا ندارد؟ بحث تنجیز و تعذیر و بحث‌های اصولی در جای خود مطرح مي‌شود. ولی به عنوان یک کاشف، مثلا در باب احکام شرعیه نمي‌توانیم به قیاس متوسل شویم و از این باب، کشف حکم کنیم. اصلا خود این طریق، طریق عقلایی نیست. هرچند که در ذهن ما جا پیدا کند و یقین هم پیدا کنیم. اما این موضع، موضع بحث است، زیرا این قطع، حاصل مقدماتی است که عقل در خود آن مقدمات اشکال مي‌کند. معلوم نیست که قطع، کاشفیت داشته باشد. مراد، کاشفیت از واقع است، و نه آن حالت نفسی ما. یعنی ممکن است انسان یقین هم پیدا کند، ولی کسی که از بیرون نگاه مي‌کند، مي‌بیند اکثر افرادی که از راه قیاس وارد شده‌اند، به خطا رفته‌اند. او دیگر نمي‌تواند به قیاس اعتماد کند! هر چند شخصی که از این راه یقین پیدا کرده، چنان چه در مقدماتش کوتاهی نکرده باشد، معذور است و عقوبت ندارد. بحث ما، بحث عقوبت نيست، بحث کاشفیّت است.

پس، از راه عقل، فی الجمله مي‌توان به وحی رسید. ولی هميشه این چنین نیست. چون در آن جایی که از محدوده‌ي عقل خارج است، دیگر معنی ندارد که بگوییم از راه عقل به وحی مي‌رسیم. راه ما در آن جا منحصر به سمع است. یعنی به نقل. یعنی ما باید آن را از معصوم اخذ کنیم.

در مورد سمع و نقل، اقسامی فرض مي‌شود. یکی این که نقل، یک نقل یقینی است. یعنی راوی که شخص فقیه و دانایی مثل زراره یا محمّد بن مسلم یا فضیل یا ابن ابی عمیر است، خود در زمان معصوم است و یک مسأله‌ی عقیدتی را از امام علیه السلام سؤال مي‌کند. امام عليه السلام نيز به صورت روشن و صریح به او جواب مي‌دهند و او قانع مي‌شود. مثلاً فرض کنید از اصل خلقت عالم سؤال مي‌کند، يا از معاد و کیفیت معاد. این یک طریق است. طریق یقینی و قطعی که راوي خود شخصاً شنیده است. کلام هم، کلام صریح یا کالصریح است كه احتمال خلاف در آن، معنی ندارد.

صورت دیگر این است که از معصوم نشنیده است، ولی افراد زیادی – فارغ از معتمد یا غیر معتمد - خبر داده‌اند. این جا انسان از راه کثرت عددی یقین پیدا مي‌کند که این کلام از معصوم صادر شده است، یعنی خبر متواتر. قرآن کریم به عنوان اولین مستند معارف دینی و افضل و اشرف آن‌ها که به تواتر و فوق تواتر، نسبتش به وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ثابت است، از این نوع است. یعنی مواردی است که مستند، مستند یقینی و قطعی است، و در حکم سماع از شخص پیامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم است. به تعبیر بعضی، اجماع اهل شرایع نیز همین حکم را داراست. فرض کنید مي‌خواهیم ببینیم یک ملت و مکتب در باره‌ي یک موضوع خاص چه مي‌گویند. وقتی به فرهیختگان و افراد اهل اطلاع آن نحله رجوع مي‌کنیم، مي‌بینیم همه یک برداشت واحد دارند. این نیز یک راه است. یعنی از راه برداشت عامّي که حاکم بر اهل علم یک مکتب و نحله است. این هم در حکم خبر متواتر و قطعی است.

مرحوم شیخ انصاری در بحث قطع، کلامی فرموده‌اند که من بی مناسبت نمي‌دانم در این جا بیان کنم. ايشان مي‌فرمايند:

و کلما حصل القطع من دلیل النقلی مثل القطع الحاصل من إجماع جمیع الشرائع علی حدوث العالم زمانا فلا یجوز أن یحصل القطع علی خلافه من دلیل عقلی مثل إستحالة التخلف الأثر عن المؤثر ولو حصل منه صورة برهان کانت شبهة فی مقابلة البدیهة (فرائد الأصول، ج1، ص57).

توضيح كلام شيخ انصاري چنين است كه ما گاهی از راه دلیل نقلی به یک معرفت دینی مي‌رسیم. مثالی زده‌اند که اجماع جمیع شرایع است. وقتی مي‌بینیم جمیع شرایع اجماع دارند که عالَم، زمانا حادث است. البته آقایان مستحضرند که منظور از حدوث زمانی، همان حدوث حقیقی است. یعنی عالم، مسبوق به عدم است. یعنی کان الله و لم یکن معه شئ ثم خلق. وقتی اجماع جمیع شرایع بر این است که عالم، زمانا حادث است، دیگر معنا ندارد که بگوییم در مقابل آن، یک دلیل عقلی قائم است و آن، استحاله‌ي تخلف اثر از مؤثر است كه لازمه اش این است که حدوث زمانی را به حدوث ذاتی معنا کنیم. مرحوم شیخ محمّد تقی آملی همین مطلب را به جمیع ادیان اسناد داده‌اند. قبل از ایشان هم شیخ اعظم - که مرتبه شان محفوظ است - صریحا ادعا مي‌فرمایند:

لو حصل منه صورة برهان کانت شبهة فی مقابلة البدیهة! یعنی بر فرض این که صورت برهانی نیز بتوانیم بسازیم، تنها شبهه ای در مقابل بدیهه است! این موارد انسان را وادار مي‌کند که در آن مقدمات عقلی، بازنگري مجددی کند. استحاله‌ي تخلف اثر از مؤثر یعنی چه؟ آیا تعمیم دارد؟ علیت حق متعال به چه نحو است؟ خالقیت حق متعال به چه صورت است؟ آیا خالق بالفیضان و بالترشح است؟ آیا خالق بالتجلی است؟ یا این که خالق بالمشیة و الإرادة است؟ این‌ها مباحثي است بس دقيق و مسائل زیربنایی دارد!

بدين ترتيب همین که مي‌بینیم جمیع شرایع این گونه مي‌گویند، و در عین حال بعضی روی جهات فلسفی و معقولی شبهه وارد مي‌کنند، باید در آن مقدمات عقلی تجدید نظر کنیم. بنشینیم فکر کنیم. امام عليه السلام مي‌توانستند همین مسأله‌ي حدوث ذاتی را مطرح کنند. چه اصراری بر این مطلب هست که بعد بیاییم روایات فراواني را که کالصریح در حدوث حقیقی و مسبوق به عدم می‌باشد به تأویل ببریم؟! صرفاً با اين توجيه كه چون بعضی نكات و ذهنيّات نزد ما ثابت شده است، بنا بر اين همه‌ي روایات را بايد تأویل كنيم! به راستي چه داعی‌یی برای تأویل هست؟ این آیا با هادی بودن ائمه عليهم السلام تناسب دارد؟ آن‌ها هدی للناس هستند؛ با اين حال، برخي از كلمات ايشان را بعدها بعضی آمده‌اند و به تأویل برده‌اند، آن هم با وجود روایات مکرر در يك موضوع! من در اين جا فقط برخي نمونه‌ها را عرض مي‌کنم، مثلاً روایات مربوط به عالم ذرّ را؛

این روایتی را که مي‌خوانم، صحیحه یا به قول بعضی کالصحیحه یا مصححه است، به اعتبار ابراهیم بن هاشم در اصول کافی، باب ایمان و کفر، باب فطرة الخلق علی التوحید:

عن ابی جعفر علیه السلام ... سألته عن قول الله عزوجل: "حنفاء لله غیر مشرکین به" قال: الحنیفیة من الفطرة التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله. قال: فطرهم علی المعرفة به. قال زرارة: و سألته عن قول الله عزوجل: "و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی أنفسهم ... قال: أخرج من ظهر آدم ذریته إلی یوم القیامة فخرجوا کالذر فعرفهم و أراهم نفسه و لو لا ذلک لم یعرف أحد ربه و قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم: کل مولود یولد علی الفطرة. (کافی،ج2،ص12).

روایت ديگر، روايت ابن مسکان است که آن هم صحیحه مي‌باشد:

عن ابی عبدالله(ع): فی قوله "و إذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و أشهدهم علی أنفسهم ألست بربکم قالوا بلی" قلت معاینة کان هذا؟ قال: نعم. فثبتت المعرفة و نسوا الموقف و سیذکرونه و لو لا ذلک لم یدر أحد من خالقه و رازقه فمنهم من أقر بلسانه فی الذرّ و لم یؤمن بقلبه (مختصر بصائر الدرجات،حسن بن سلیمان حلی،ص168).

یا روایت حسین بن نعیم صحاف:

... و هم ذرٌّ فی صلب آدم؛ ...

امثال این روایات بسیار فراوان است که يكدیگر را تأیید مي‌کند، البته با اختلاف بعضی از خصوصیات به لحاظ اجمال و تفصیل که به اصل ثبوت این روایات ضرری نمي‌رساند. اكنون بنگريد ما در مقابل این روایات چه کرده‌ایم؟ آیا واقعا تأویلاتی که در این روایات و این آیه اعمال شده، صحیح است؟ جمعی حمل بر تشبیه و استعاره کرده و اصل عالم ذر را انکار کرده‌اند! گفته‌اند که اصلا سنة الله این است. عالم ذرّی در قبل نبوده است. همیشه این میثاق فطری هست. هر کسی به حکم عقل خود متعهد است که توحید را بپذیرد. این سنة الله است که در ما مضی و ما سیأتی هم ادامه دارد. عالم ذر را این گونه توجیه کرده‌اند! این که معلوم است خلاف ظاهر است. بعضی از بزرگان مفسرین نيز اعتراف کرده‌اند که این خلاف ظاهر است، و إخبار از ما مضی است. ولی باز به گونه ای دیگر، مطلب را به تأویل برده و گفته‌اند: این، اشاره به مسائلی است که مبتنی بر جهات خاصی مي‌باشد که ما پذیرفته ایم، و معنای ظاهری آیه که دلالت دارد بر اين كه انسان‌هایی قبلاً به صورت ارواح یا ابدان خلق شده‌اند، با آن چه ما قبلا تحقیق کرده ایم منافات دارد. روح انسان در همین عالم شکل مي‌گیرد. روایات را هم حمل کرده‌اند به انطباع همه‌ي مخلوقات به یک صورتی در ذات اقدس حق متعال! ... حال بینکم و بین الله آیا این روایات این معنا را تحمل مي‌کند؟ البته بعضی دیگر از اعاظم، به ظاهر آیات اخذ کرده و گفته‌اند: اخذ به ظاهر اشکالی ندارد، زیرا آن مبنایی که این اتّخاذ را انکار مي‌کند، ثابت نیست.

این را فقط از باب تذکر و ارشاد عرض کردم. ما الآن بحث مصداقی نداریم. شبهاتی است که باید رفع بشود. یکی از شبهات همین است که آیا ارواح سابقه‌ي خلقت داشته‌اند یا نداشته‌اند؟ روایات در این مطلب صریح است. آیا مي‌توانیم این روایات را به تأويل ببریم؟

پس آن ابزاري که ما را به وحی مي‌رساند، اخبار متواتره و اجماع جمیع اهل شرایع است. گاهی نیز ابزار ما در اثبات وحی، ابزار یقینی و قطعی نیست. یعنی خبر متواتر نیست، و هر چند دلالتا روشن است، ولی سنداً تواتر ندارد. به تعبیری خبر واحد است. این جا آیا خبر واحد حجت است یا نه؟ البته خبر واحدی که در مدلولش اشکالی نباشد، یعنی روشن باشد، و اگر یک متکلم بخواهد مراد خودش را تفهیم کند، با همین عبارت تفهیم مي‌کند؛ این جا مقداری بحث ظهور و نصوص با هم متداخل مي‌شوند و یک مرزبندی خاصی وجود ندارد. اما اگر کلام در محتوای خودش به گونه ای روشن باشد که وقتی به عقلا و اهل فهم عرضه داشته مي‌شود، آن را مي‌پذیرند و تأویل بردن آن را تکلف مي‌بینند و مي‌گویند چه داعی هست؟ مثلا مولا مي‌گوید: آب می‌خواهم. شما بگویی شاید مقصودش از آب، کتاب است. این دیگر مسموع نیست. گاهی این ظهورات کالصریح است. یعنی مستمع، انسان فهمیده ای است، و هیچ داعی هم نیست به این که متکلم مخفی کاری کند. نه تقیه ای است و نه از آن مسائلی است که مستمع نمي‌تواند تحمل بکند؛ این حرف‌ها نیست. شخصی است که به امامش عقیده دارد. هرچه را امامش بگوید، از جان و دل مي‌پذیرد. فهیم هم هست؛ بنا بر اين چه داعی است که امام بیایند و حرف را به تأویل ببرند و معماگونه بگویند و ميان شيعيان ايجاد اختلاف شود؟ چه داعی بر این مطلب هست؟ مثل زراره ای سؤال مي‌کند و امام جوابش را می‌دهند. حال اگر خبر، خبر واحد بود، خبر واحدی با سند معتبر و تمام روات این خبر واحد، در مرحله ای از جلالت و وثاقت هستند که اگر ما با آن‌ها مراوده و تعاملی مي‌داشتیم، در حرف آن‌ها هیچ شکی نمي‌کردیم. فرض کنید الان محمّد بن مسلم این جا بود و به شما خبری مي‌داد؛ آیا ما در این خبر شک مي‌کردیم؟ و آيا می‌گفتیم این خبر واحد است؟ و شاید محمّد بن مسلم اشتباه کرده است و از اين‌گونه توجيهات؟! او مکرراً این خبر را نقل کرده است. آیا عقلانی است که بگوییم این خبر واحد، ظنی است و الظن لیس بحجة؟ آیا این پذیرفته است؟ این جا صحبت ظن نیست. صحبت اطمینان است. باید فرق بگذاریم بین اطمینان و مطلق الظن. اطمینان کالعلم است. یعنی اطمینان، علم عادی است. تفهیم و تفهمات عقلایی، بر اساس اطمینان است. آن علم صد در صد که دیگر احتمال خلاف به کلی منقطع باشد، نوعا در بین نیست. کارها، اسنادها، نسبت‌ها و ترتیب آثار بر اساس همین علم متعارف است. ما از این گونه خبری که اولا سلسله‌ي سندش همه از اجلاء و ثقات باشند، و ثانیا به عمل و استناد علما مؤید باشد، اطمینان پیدا مي‌کنیم. نگوییم این خبر واحد است و خبر واحد هم که حجت نیست! در اصول نيز ثابت شده است که: الظن لیس بحجة! ما هم این حرف را مي‌فهمیم؛ ولی بحث در این است که ببینید در خارج چه اتفاقی افتاده است؟ این کتب به چه صورت جمع شده است؟ عنایت اصحاب به چه صورت است؟ این‌ها مقداری کارهای رجالی و حدیثی مي‌طلبد. البته آراء هم مختلف است. چه بسا بعضی از آقایان، مجرد وجود یک روایت را در کتب اربعه، در حجّیّت آن کافی می‌دانند. البته ما این را قبول نداریم. ولی محقق نائینی رحمة الله علیه کلام معروفی دارند که ظاهرا مرحوم آیت الله خویی آن را در مقدمه‌ي معجمشان از ایشان روایت مي‌کنند. ایشان فرموده‌اند: « تشکیک در اسانید کافی من دأب العجزة است؛ تشکیک در سندهای کافی، روش و شيوه‌ي آدم‌های عاجز است »! چون نمي‌توانند روایت را معنا کنند، فوری در سندش خدشه مي‌کنند. این را به عنوان نمونه مطرح کردم که بدانید این گونه بحث‌هایی هم مطرح است.

ما تابع مکتب اهل بیت علیهم السلام هستیم و آن بزرگواران را به عنوان صادق مصدَّق و أحد الثّقلین پذیرفته ایم. پس معنا ندارد که در بحث معارف، به دنبال افکار دیگری برویم و نتیجه هم بگیریم، بعد در مقابلِ روایتی که ظاهر آن با حرف‌های ما نمي‌خواند، بگوییم خبر واحد حجت نیست و ما در محل خودش ثابت کردیم که ظن، در اعتقادات حجت نیست! فرض کنید که خبر واحدی هست که سندش هم معتبر نیست، ولی مثلا در «کافی» است و اعاظم و اجلاء آن را نقل کرده‌اند. هرچند این خبر موجب اطمینان نیست، ولی موجب ظن که هست. ما نمي‌خواهیم بگوییم این ظن، حجت است، ولي اگر در مسأله ای به حکم بعضی از مقدمات - آن هم مقدماتی که در هر قسمتش اختلاف و اشکال است و مثبت و منکر دارد - حرفی را پذیرفتیم، آن گاه در مقابل آن به روایتی برخوردیم که موجب اطمینان نیست، آیا مي‌توانیم این روایت را طرح کنیم؟ جرأتش را داریم؟ این را باید خود انسان تشخیص بدهد. اگر آن مقدمات در نزد ما مثل روز روشن، مسلم و ثابت است، البته روايت را طرح کنید. مسلم است که معصوم علیه السلام بر خلاف حکم عقلیِ قطعی حرفی نمي‌زند. ولی اگر آن مقدمات روشن نیست و جای تأمّل دارد، لااقل به این روایت منسوب به معصوم، در حد خودش بها بدهیم. بالاخره روایتی نیست که یک ناشناس جعل کرده باشد. روایتی است که در کتب اصحاب آمده است. فوقش این است که راوی، صریحاً توثیق نشده است. خیلی از روایات ما این گونه است. وقتی به رجال مراجعه مي‌کنیم، مي‌بینیم ساکتند، اما تضعیفش هم نکرده‌اند. از لحاظ فقهی این روایات، روایات معتمدی نیستند. ما نمي‌توانیم استناد بکنیم. اما جرأت مي‌خواهد که در مسائل عقیدتی به این روایات بی توجه باشیم. بین مسائل عملی و فقهی فرق است. در مسائل فقهی عامّی داریم كه مي‌فرمايد: «أوفوا بالعقود». روایت غیر معتبری هم در مقابلش هست که مي‌گوید فلان معامله فاسد است. این جا ما نمي‌توانیم از عموم عام دست برداریم. عموم عام، حجت است، چون دلیلی بر خلافش نداریم. آن عام از خود مقنّن، از خود شارع صادر شده است. عقلا مي‌گویند: اگر عموم عامی از مقننی که در مقام تشریع است صادر شد و شما هم به مخصص معتبر اطلاع پیدا نکردی. عموم را اخذ کن! او معذّر یا منجّز و حجّت است. ولی در همان جا اگر صحبت اِسناد باشد، نمي‌توانیم بگوییم که حکم مُنْزَل من عند الله همین است که این معامله باطل نیست. نمي‌توانیم این حرف را بزنیم. نمي‌توانیم اسناد بدهیم. فقط به عنوان حجّیّت و معذّریّت و منجّزیّت قابل طرح است.

آیت الله سیستانی حفظه الله از مرحوم آیت الله خویی رحمة الله علیه داستانی را حکایت مي‌کردند و مي‌گفتند: دکتری از بغداد آمده و پرسیده بود آیا وضو با آبی که به قذارات عرفی آلوده مي‌باشد صحیح است یا خیر؟ آیت الله خویی فرموده‌اند ظاهرا اشکالی ندارد. آن دکتر با اوقات تلخی گفته بود: اگر دین این است، من از آن بیزارم. مرحوم آیت الله خویی فرموده بودند: این را به دین نسبت نده. بگو آخوندی در نجف مبنایش بر این بود؛ یعنی بگو بر حسب آن قواعد اصولی که پیش او بود، این گونه فتوا می‌داد، اما به دین نسبت نده! منظور این که حتی فقهای ما آن‌گاه که صحبت اسناد مي‌شود، جرأت نمي‌کنند اسناد بدهند. آن وقت ما چه طور مي‌توانیم در مسائل خلق و خالق و مخلوق اظهار نظر کنیم و بعد هم روایات را این گونه طرح کنیم. آیا این روش واقعا عقلایی است؟ در بحث عام و خاص، در باب احکام این طور است. اگر ما با مقدمات عقلی به واقعیتی پی بردیم، و در مقابل آن، روایتی که به نظر ما معتبر نیست، قائم باشد، اگر حکم عقلیِ روشن است، حرفی نیست، ولی بسیاری از اوقات این گونه نیست. این احتیاج به تدقیق دارد. اصلا همین که مي‌بینیم این روایت مخالف است، باعث تردید مي‌شود. انسانی که متمسک به اهل بیت علیهم السلام است، و مبنایش در مسائل غیبی که از دایره‌ي عقل خارج است، تمسک به اهل بیت علیهم السلام مي‌باشد، به این که شبهاتی به عنوان برهان مطرح مي‌شود، بسنده و اکتفا نمي‌کند. بلکه باعث مي‌شود که بیشتر دقت کند. اگر این روحیه در ما پیدا شود، خداوند ان شاء الله هدایت خود را شامل حال ما خواهد کرد. حال بعضی‌ها ما را به اخباری گری متهم نکنند. این، عین اصول است. همین آقایانی که وقتی در اصول و در فقه وارد مي‌شوند، دقت و تدقیق مي‌کنند، بر اساس همین فکر اصولی این صحبت را مطرح مي‌کنند. البته اخباریین مثل مرحوم شیخ حر عاملی یا مرحوم فیض شأنشان اجل و اعظم از این حرف‌هاست. ما اخباری به این صورتی که بگوید هر روایتی در هر جایی ثبت شد مورد قبول است، نداریم. شاید كساني در بین سلفیّه و اهل سنّت باشند و اين‌گونه فكر كنند كه بديهي است به ما و به مذهب تشيّع ربطی ندارند.


بیانات آیت الله سيّد جعفر سیدان

بسم الله الرحمن الرحیم والحمد لله رب العالمین و خیر الصلوة و السلام علی حبیب إله العالم أبی القاسم محمّد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین واللعن الدائم علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی یوم الدین. أعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ « بل هو آیات بینات فی صدور الذین أوتوا العلم».

مطلب کوتاهی در ارتباط با یکی از سؤالات عرض مي‌کنم. سؤال این بود که در قرآن نيز مبهمات و جملات پیچیده و مشکل وجود دارد، و این چنین نیست که در بیانات معصومین عليهم السلام مسائل پیچیده نبوده و روشن باشد، کما این که در قرآن هم متشابهاتی هست. بیانی که حضرت آیت الله مروارید فرمودند، حاوی سه مطلب بود. حیفم آمد که این مطالب تقسیم بندی نشود. من سه مطلب را از بیان ایشان استفاده کردم:

اول این که در حوزه‌ي مطالبی که قرار بر تفهیم بوده است، پیچیده گویی نیست و مطالب روشن است. لذا مواردی که اصلا قرار بر تفهیم آن‌ها نبوده، و بلکه به جهتی، قرار بر پیچیدگی بوده است، از مورد بحث ایشان خارج مي‌باشد. بنابراین در مسائلی که بیان شده تا همه بفهمند، خطاب به عموم شده است. گفته شده است تا همه بفهمند. سؤال شده و پاسخ داده شده است. بالنتیجه اصلا اشکال در چنین موردی که مطرح شده بود جاری نیست.

دوم این که اگر چنین مشکلاتی باشد و عبارات مبهمی داشته باشیم، مثل آیه‌ي شریفه‌ي «یدالله فوق أیدیهم»، قبل از همه و بهتر از همه، خود روایات معنایش را بیان کرده‌اند؛ و از اين قبیل است: «جاء ربک» و «نفخت فیه من روحی». یعنی خود وحی چنین مواردی را به احسن وجه، قبل از همه و بهتر از همه توضیح داده است.

سوم این که اصلا عباراتی مثل «یدالله فوق أیدیهم» مشکلی ندارد. این‌ها استعارات و کنایاتی است که جای سؤال ندارد. کسی که در لغت وارد باشد و با اصطلاعات عرفی لغت مانوس باشد، این مطلب را می‌داند. کلمه یدالله، کنایه از قدرت است و زمینه ای برای سؤال و جواب نیست.

در پایان به مطلب دیگری اشاره مي‌کنم. آن چه خیلی مورد نظر است، توجه جدی، همت و اعتنا به کتاب و عترت و بهره برداری از آن‌هاست. حال اگر بین فقهای اصولی اختلاف نظری پیش بیاید، اشکالی ندارد. باید در تفاهم نسبت به یکدیگر کار شود. آن مسأله‌ي مهمی که اگر در ارتباط با مسائل اعتقادی انجام بگیرد، بسیار کارساز است، اهتمام جدی به استفاده از کتاب و عترت مي‌باشد. زیرا احادیث - به خصوص در ارتباط با مسائل اعتقادی - آن چنان یک دست است که به ندرت اختلافی بین احادیث دیده مي‌شود، تا آن جا که من گاهی عرض کرده ام وقتی آقا حضرت رضا علیه السلام صحبت مي‌کنند و خطبه مي‌خوانند، خیلی از اوقات به ذهن محققي که خطبه‌های حضرت امیر علیه السلام را دیده است، چنين تبادر مي‌كند که گويي حضرت رضا عليه السلام همان خطبه‌ها را حفظ کرده‌اند! یعنی این گونه یک دست است. اگر فقها اتفاقا اختلافی هم داشته باشند در برداشت است. البته برداشت با ضوابط. یعنی همان ضوابطی که یک فقیه اصولی رعایت مي‌کند. نه برداشتی که هیچ گونه ارتباطي به متن عبارت ندارد، و کاملا با پیش ساخته‌های ذهنی افراد مطرح شده است. بعضی از قدما و كسانی که حتي اطلاعات وسیعی دارند نیز گاهی چنین توجهی نداشته‌اند. در بسیاری از بیاناتشان مطلبي را که در ذهنشان بوده است، تحمیل به نصّ کرده‌اند، نه آن که مثل یک فقیه اصولی برداشت کرده باشند! متأسفانه در متأخرین هم همین گونه است. روشنفکران نیز به همین صورت.

در اين جا به تناسب، خاطره‌ای را نقل مي‌کنم. دقیقاً چهل و پنج سال قبل در تهران صحبت می‌کردم. آیات آخر سوره‌ي فرقان مطرح بود كه مي‌فرمايد:

«و عباد الرحمن الذین یمشون علی الأرض هونا و إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما والذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما» ...

«والذین یبیتون لربهم سجدا و قیاما» معنایش معلوم است: و از نشانه‌های بندگان خدا این است که هنگام شب در نماز و رکوع و سجودند. این مطلب را با توضیحاتی گفتم. صحبتم که تمام شد، يكي از حاضران كه جوانی بود پيش آمد و گفت: منبر تو اشکال زیادی ندارد، ولی امشب خیلی خراب کردی! گفتم اشکال را بفرمایید که دیگر خراب نکنم. گفت معنای آیه این نیست. آیه را کوچک کردید. گفتم مطلب چیست؟ گفت آن‌ها در شب سنگر مي‌گیرند، مي‌افتند و برمي‌‌خيزند! این که نماز مي‌خوانند که اهمّيّتي ندارد! منظور این است که در جنگ سنگر می‌گیرند! ... گفتم چه قدر درس خوانده ای؟ معلوم شد مقداری صرف میر خوانده است! ولی جوانِ با اعتقادی بود. گفتم به حق حضرت عباس علیه السلام که مي‌دانم شما به ایشان معتقد هستی، معنای آیه این نیست!

در بسياري از موارد، استفاده از یک آیه این گونه مي‌شود! تا آن جا که وقتی به بعضی کتب مراجعه مي‌کنیم، با برداشت‌های بسیار عجیبی روبرو مي‌شویم! مثلاً در رابطه‌ با آيه‌ي شريفه‌ي: «لقد کفر الذین قالوا إن الله هو المسیح عیسی بن مریم ...» برخي چنين برداشت كرده و گفته‌اند: «ما کفروا بأنهم قالوا مسیح بن مریم، بل کفروا بأنهم قالوا الله هو المسیح منحصرا! الله هو جمیع الأشیاء لا المسیح بالإنحصار، کفروا لجهة الإنحصار!»

این برداشت یک فقیه اصولی نیست. برداشتی است که با مبانی پیش ساخته از آیه مطابقت دارد. نباید این گونه برداشت شود، و الا اصل اختلاف برداشت‌ها مسأله‌ای طبیعی است. گرچه در مسائل اعتقادی معمولاً چنین مواردي کمتر پیش مي‌آید.

امیدواریم خداوند متعال بهره‌گیری هر چه بیشتر از کتاب و عترت را به همه‌ي حوزه‌های علمیه، و به همه‌ي کسانی که طالب مسائل علمی هستند، کرامت فرماید.

جایگاه وحی در فهم معارف دینی

در صورتی که در مورد این همایش سوالی دارید “در اینجا " مطرح کنید...

دیدگاه خود را ارسال کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز با * علامت گذاری شده اند.